نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

سفرنامه شیرازوو / اپیزود1 : گوشی +عکس

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ب.ظ

برای یه برنامه کاری-پروژه ای مجبور شدم چند روز پیش با ابوطیاره برم شیراززوووو

تقریبا آخرین باری که با ابوطیاره رفتم شیرازووو سال 81 بود..یادش بخیر

و مهمترین چیزی که یادم مونده بود این بود که هواپیما قبل فرود یه چرخش دور یه دریاچه ای که هنوز اسمشو نمیدونم میزنه و بعد فرود میاد تو فرودگاه شیراز..تقریبا همین یادم مونده..اون سفرم کاری-پروژه ای بود

درسته که کل رفت و برگشت من یک روز بیشتر طول نکشید ولی صحنه ایی رو هایلایت میکنم و مینویسم و در قالب اپیزود و به مرور با تاریخ آپدیت شده پست 


اپیزود 1- هواپیمای فوکر از شرکت هواپیمایی ایران ایرتور

هواپیمای ما یه فوکر بود از شرکت ایران ایرتور...بعد کلی بررسی و سرزدن به این سایتهای چارتر(البته با کمک و همراهی دوست خوبم آقا سعید یگانه تو تلگرام) بالاخره یه بلیط از شرکت ایران ایرتور به مبلغ 130 تومن گرفتم و با کلی سلام و صلوات سوار هواپیما شدم..راستش بعد قضایای سال 91 92 که تحریم شده بودیم از گوشه و کنار خیلی شنیده بودم که تحریم رو صنعت هواپیمایی ما خیلی تاثیر گذاشته و اگر اشتباه نکنم همون سالها یا یکی دو سال بعدش سقوط های بدی داشتیم

خصوصا اینکه تو یه دانشگاه هوانوردی هم تدریس میکردم تو اون سالها..دانشجوهای مختلفی داشتم از جمله آدمهای کارکشته ای که هم مهندس پرواز بودن هم تکنیسین فنی....حدود 40-50 سال شون بود و دریایی از تجربه

همون موقع میگفتن که به شدت در تامین قطعات هواپیما مشکل داریم و به طور نمونه برای اورهال کردن یه پرواز صبر میکنن تا یه هواپیما به زمین بشینه و بعد اون قطعه خاص رو از هواپیمای زمین نشسته باز کنن و ببندن روی هواپیمایی که تازه میخواد پرواز کنه!

خلاصه با همین افکار بود که اضظراب من بیشتر و بیشتر میشد، بالاخره مرگ برای همه هست ولی من دوست داشتم تو سواحل قناری یا حداقل تو کشتی اونم به دست جک اسپارو یا جک گنجیشکه بمیرم نه تو هواپیما! حالا مثلا سر جمع من تو عمرم چند بار سوار کشتی شدم یا میشم؟!

در هر صورت رفتم سوار شدم

اوه خدای من صندلی آخر....که سه نفر جا داشت...سمت راست من یه مرد حدود 40 ساله و سمت چپ من یه زی زی گولو از این باریکا (من کلا به این دختر خانوما میگم زی زی گولو...جسارت نشه ولی نمیدونم هر وقت چرا اینا رو می بینم یاد زی زی گولو تا به تا میافتم! )که هدفون تو گوش جفتشون بود...منم وسط اینا بودم..معلوم بود جفتشون تنها سفر میکنن ..دقیقا مثل من

خلاصه اولش مهماندار هواپیما که یه مرد نسبتا هیکلی بود اولش اومد جای زی زی گولو رو عوض کرد که مثلا راحت باشه! ای بابا من که حرفی نزده بودم! تازه تازه اشم من میخوام درسمو ادامه بدم ! ولی خب همین احساس مسئولیت مهماندارها هم برای اینکه مسافر راحت باشه قابل تقدیره و ستایشه...والا منم راحتتر بودم که لااقل یکی پیشم بشینه بتونم لااقل یکی دو جمله باهاش صحبت کنم

خلاصه بعد اون زی زی گولو دیدم مهماندار من رو هم بلند کرد...عه؟ من دیگه چرا؟

من رو برد نشوند کنار  صندلی کنار موتور هواپیما....چند دقیقه بعد دیدم اون مرد حدود 40 ساله رو هم فرستاد سمت من! ای بابا...یعنی صندلی عقب یا همون صندلی سه نفره کلا خالی شد! تازه دوزاریم افتاد که مهماندار اونجا رو برای خودش خالی کرده و میخواد اونجا راحت بلمبونه!

من و اون مرد 40 ساله کنار هم و سمت موتور هواپیما نشستیم..منم دقیقا کنار پنجره بودم....صدای موتور هواپیما بدجوری رو مخم بود...یه لحظه دیدم ای دل غافل گوشیم نیست!

من موقع سوار شدن یه لب تاب همراهم بود و گوشیم! ولی الان فقط لب تاب تو دستم بود و گوشیم نبود...

وای! همه زندگی من تو گوشیمه..حتی دو سه تا نرم افزار دارم که توی پروژه همیشه ازش استفاده میکنم...بدون اون من لنگم! اصلا چطور خبر بدم که من رسیدم شیراز  و هماهنگ کنم؟

به همون مهماندار بلمبونه گفتم آقا بیزحمت بگرد ببین گوشی من اونجا نیست! این بغل دستیمم نگاهی این ور و انور کرد جفتشون گفتن نیست!

بعد بغل دستی ام سریع گرفت خوابید! ای خدا بگم جفتتون رو چکار کنه!

خلاصه یه ساعت همینطور تو التهاب و ناراحتی دیووونه میشدم اخرش یاد افتاد ممکنه گوشیم رو گذاشته باشم رو صندلی بغل دستی ام و این لندهور نشسته باشه روش!

ولی حالا مگه این لندهور بیدار میشه! منم گفتم بذار صبر میکنم تا بیدار بشه

بیدار که شد ازش خواهش کردم یه لحظه بلند شه و ببینه گوشیم زیرش نیست؟ آقا وقتی هیکل محترمشون رو با زحمت تکون دادن و بلند شدن دیدم بعععله گوشیم زیرشه!!! بهش گفتم من یه ساعته دارم دیوونه میشم!

گفت خب میگفتی! یه نگاه عاقل اندر سفیه کردم بهش و بعد هیچی نگفتم

ولی تو دلم بهش گفتم مردک اولا تو نباید ببینی رو چی داری میشینی؟ دوما تا الان برای اینکه مزاحم خوابت نشدم این همه صبر کردم..سوما این همه من دارم مثل مرغ پرکنده بال بال میزنم تو یه زحمت به خودت ندادی بلندی شی ببینی گوشیم زیر هیکل لندهورت هست یا نیست!

خلاصه بی خیال....خودم هم نباید گوشیم رو از خودم جدا نمیکردم....

این گوشی حسابی جزو لاینفک زندگی همه شده....همینطور برای من

خلاصه از پیدا شدن گوشیم خوشحال شدم.... تا همین جا رو داشته باشید


عکسهای جناب لندهور و عکسی از داخل هواپیما:


ادامه دارد.............................................

نظرات  (۱۰)

من باید یه پورسانت از شما و آقای یگانه بگیرم بابت اتصالی که برقرار کردم بینتون
تولدمم نزدیکه تقریبا 2ماه و نیم وقت دارین
پاسخ:
ما خودمون همدیگه رو پیدا کردیم، تازه تو تلگرام با هم مراوده هم داریم...
شما برای هدیه تولدت یه راه دیگه پیدا کن..
ضمنا این که میایم تو وبلاگت و نظرات همسو و هماهنگ میذاریم و همدیگه رو تایید می کنیم ، یکم هزینه براتون برداشته، چون امنیت اجتماعی و ضریب درک متقابل رو تو وبلاگ شما افزایش داده، سعی کنید در اسرع وقت پرداخت کنید.

خخخخخ... چه پروازِ پر استرسی داشتین پس
ولی خب خدایی شمام نباید یادتون میبود گوشیتونو از زیر اون آقا بردارین خب؟:/

+ لفظ لندهور بار طنز متنو به دوش کشید...:)
پاسخ:
آخه اولش بنا بود اون دوستمون بیاد...من زنبیلمو پهن کرده بودم ..
یهویی مثل قرقی اومد نشست رو گوشیم ..فرصت نداد اصن
:|
عجب :|
نخیرم :|
استاد اینجوری ندیده بودم نچ نچ نچ -_-
پاسخ:
منو به عنوان نمونه اول قبول کنید..

اون دریاچه مهارلو هست. که الان هیچ آبی نداره. یه دریاچه ی خشک هست.
" شیرازوووو " چه عجیب!! ولی هیچ وقت نمیگن شیرازوو خود شیرازیا :)
مردن توی پرواز با سقوط هواپیما توی آب خیلی هیجان داره اتفاقا
پاسخ:
ممنون از اطلاعات خوبتون
ببخشید ظاهرا سوتی دادم حواسم نبود یه شیرازی ممکنه از اینجا رد بشه
یا بهتر بگم حواسم نبود یه شیرازی حالشو داشته باشه از اینجا رد بشه!  (البته شوخی کردم ناراحت نشید یوخ)
مردن چه هیجانی داره آخه؟
به به،خوش گذشته باشه شیراز
دیگه این چیزا پیش میاد دیگه
پاسخ:
ممنونم، بله حق باشماس
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۳ وارش بارانی
بعدش گوشیتونو کاریش نکردین؟ خب درسته نمیشه گوشیو شست ولی حداقل یه خورده فوتش میکردین!!😁😁
پاسخ:
نه، به محض اینکه دیدمش ماچ بارونش کردم، فکر کنم یکی دوبارم مالیدم تو صورتم یا به قلبم مالیدم!

نه نمیتونم قبول کنم میخوام پله های ترقی رو برم بالا (یه چیزی تو مایه های ادامه تحصیل) :)))
پاسخ:
حالا چیو میخواستید قبول کنید، شارژ کردن حساب من و پرداخت هزینه هاتون منافاتی با بالارفتن از پله و ترقه زدن نداره خواهر من! شما هزینه تو پرداخت کن هر چند تا پله هم خواستی برو بالا بما چه...
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۲ سعید یگانه (جاوید)
قبل از هرچیز خدمت خانم Sepi AL محترم عرض کنم که ما هروقت اومدیم دم در وبلاگتون با لنگه دمپایی و دسته جارو بدرقه شدیم!! مخصوصاً اون موقعی که قرار بود ترقه و فشفشه بیاریم!! :-))) اونوقت این پورسانت و کادو و اینا جریانش چیه؟!!
یادم باشه برای بالا رفتن امنیت اجتماعی و ضریب درک متقابل که احسان عزیز گفت یه شماره کارت بصورت خصوصی براتون بفرستم :-)

و اما احسان عزیز:
رسیدن بخیر . بقول معروف اومدن شما و رفتن ما!
این قضیه بازکردن قطعه از روی هواپیماهای دیگه متاسفانه درسته و بارزترین خرابکاریش هم تو قضیه سقوط هواپیمای C-130خبرنگاران در سال 84 اتفاق افتاد

خوشحالم که به سلامت برگشتی
:-)


پاسخ:
سعیدجان الحق که راست گفتی. گمونم کارت و شماره حساب فایده نداره ، ما که تهرانیم و دور هستیم، ولی اگر جای شما بودم میرفتم دم در استخرشون و نقد پولمو پس میگرفتم!

سلامت باشید
ایشالا سفر شما هم بی خطر باشه و سلامت برگردید
علت سقوط هواپیمای سال 84 رو هم نمیدونستم،ممنون
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۶ سعید یگانه (جاوید)
مردن؟ تو سواحل قناری؟؟!!!!!!
نگو برادر!
اونجا مگه جای مُردنه؟!!
مورد داشتیم یارو مُرده بوده بردنش سواحل قناری. ترجیح داده دوباره زنده بشه! حالا اینا هیچی ...همونجا 120 سال عمر با عزت دیگه هم از خدا گرفته
:-))))
پاسخ:
جدا؟ چه میکنه این سواحل قناری!
شما دونفر یکم براهم نوشابه باز کنین
خدا نصیب کافر نکنه والا -_-
پاسخ:
یکم فاصله امون داره والا حتما همین کار رو میکردیم
تنها نگرانی مون گرم شدن نوشابه اس!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">