سقای آب و ادب...
سید مهدی شجاعی یکی از نویسندگانی هست که نوشته هاشو خیلی دوست دارم..
کتاب کشتی پهلو گرفته اش رو خیلی دوست داشتم و چند بار خوندم ..بعد نشریه ای به اسم نیستان چاپ کرد که خیلی دوام نیاورد، ولی امروز دیدم انتشارت نیستان هنوز پابرجاست..
کتاب سقای آب و ادب از این نویسنده کتابی هست که هنوز موفق نشدم بخونمش، بخشی از این کتاب، مهمان عزیزِ امشب وبلاگ من باشه:
"آنچه اکنون کار را بر عباس دشوار کرده، تعداد چند هزاری سپاه دشمن نیست، کمینهای ناجوانمردانه پشت نخلها هم نیست، گرسنگی هم نیست، تشنگی طاقت سوز و جگر گداز هم نیست، خستگی هم نیست، زخمهای متعدد سر و صورت و سینه و دست و پا هم نیست. تنها یک چیز، جنگیدن را بر عباس دشوار کرده و آن آزاد نبودن دستهای عباس است و آن کودکی است که عباس در بغل دارد و حفظ جانش را بر جان خویش مقدم میشمارد. کاش آنچه در آغوش عباس است، کودک بود کودک اگر خراش هم بردارد، مصدوم و مجروح هم اگر بشود باز به مقصد میرسد."
این شعر هم از علی اکبرلطیفیان زیباست:
این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت