عشق من شمال...
پارسال و پیارسال این موقع یا شمال بودیم یا حداقل تو راه شمال..
ولی امسال نمیدونم چکار کردیم که خدا توفیق شمال رفتن و جوج زدن رو (البته تاکید میکنم بدون شلوارک! چون کلا از اش متنفرم) از ما سلب کرده!
البته شنیدم ملت همیشه در صحنه جای ما رو حسابی پر کردن و انقدر شلوغه که جاده چالوس بسته شده و ملت تو تونل احتمالا کندوان دچار مسمویت ناشی از دود خودرو ها شدن... البته این قیمت ها هم کمتر از مسمویت یا انفارکتوس نیس!
تصویر ذهنی ای که برام ایجاد شده اینه که ما آدمها طبیعت رو که زدیم پکندیم، با طبیعت و نعمت ها و بهره هایی که میشد از طبیعت ببریم خداحافظی کردیم!!
بعد یه جاهایی رو انتخاب کردیم برای زندگی و اینقدر متمرکزش کردیم که همه باید اونجا زندگی کنن والا از دایره آدم حسابی ها خارج میشن!
بعد تراکم رفت بالا....بدلیل رقابت و محدودیت ها و همینطور زیاده طلبی گروهی از ما و سیاست های غلط اقتصادی، ارزش چند متر جای خواب برابر شد با قیمت جوون ادمیزاد!!!
لذا حاشیه نشینی گسترش پیدا کرد و همه رفتیم تو قوطی کبریت هایی به اسم آپارتمان.....وارد معضلات و مشکلات آپارتمان نمیشم که خودش داستانی داره و خودتون بهتر میدونید....
بر اساس همون رقابت و محدودیت ها، شب و روز کارمون شد کار و کار و کار! هر کی هم دم دستمون بود فرستادیمش سرکار! همه چیزمون هم ماشینی و صنعتی شد...
از خوراکیها بگیر، تا روابط عاشقانه و ازدواج هاومون..تا نحوه زندگی کردن و حتی برنامه ریزی کردن برای زندگی....
بعد همون مردم چهار تا تعطیلی پیدا میکنن همه ویجیت به سمت شمال! خودمم دو سال پیش همین کار رو کردم..هی هم نگید چرا فقط شمال....اصلا ما مردم یه تعصبی داریم به شمال..نمیدونم این تعصب چرا ایجاد شده؟ چون اسمش شماله؟ چون جنوب گرمه؟ چون خوش اب و هواست؟ چون وطن پادشاه سابق این مملکته؟(البته من منظوری ندارم و نخواستم سیاسیش کنما) یا اینکه چون همه میرن شمال؟...
در هر صورت شمال یه چیز دیگه اس برامون.....چون اولا حال نداریم بگردیم یه جای قشنگ مثل شمال پیدا کنیم ..بعد تو ترافیک شمال بودن یه کلاسی داره که نگوو....پیارسال من خودم 5 ساعت تو ترافیک بودم خیلی بهم خوش گذشت!!..بعدِ سفر هر کی میپرسید کی شمال بوده من با افتخار میگفتم: من!!! (از اون اسمایلی ها که اول به پایین نگاه میکنه بعد بالا و دوباره پایین) تازه 5 ساعت هم تو ترافیک جاده چالوس بودم...خلاصه
اخیرا هم که ترافیک جاده چالوس تلفات داشته البته از نوع مسمویت...کجا داریم خدا میدونه؟
زمانی عجیبی شده.................
هر بار که یه خبری از دوستان و آشنایان و یا فامیل میخوام بگیرم متاسفانه یکی دو تا خبر ابتلا به سرطان میشنوم! مردم که ماشالا خبره ترین کارشناسا هست مهترین عواملش رو اینا ذکر کردن: تغذیه نادرست، امواج الکترومغناطیسی و ترور بیولوژیک!
حالا واقعا کدومش درسته خدا میدونه! خواستید بگید یه میزگرد تو همین وبلاگ در مرودش بذاریم....خلاصه
از اونطرف رسانه ملی رو که جرات نمیکنم ببینم به جز خندوانه و دورهمی و یه فوتبالی اگر حالشو داشته باشم یا فرصت کنم! اونم بیشتر از 20 دقیقه بیشتر نمیتونم...چون در باقی موارد خبر کوشت و کوشتار و درگیری و قتل و....فلسطین که به صورت دیفالت همیشه بحران زده است...هر دو سه ماه یه بارم یه کشور اضافه میشه
اول عراق و سوریه و یمن بود..الانم ظاهرا بحرین..البته خبر ندارم درگیری هست تو بحرین یا نه..
بعد بمبگذاریهای ترورییستی تو فرانسه و ...ترکیه و ....
دنیا مثل یه استخری شده که ظاهرا بنا نیست راکد و ساکت باشه و همش باید هم زده بشه تا آشغالها و کثیفی های این استخر در معرض دید همگان قرار بگیره!
این کثیفی ها هم کی بناست دامن کشور ما رو بگیره خدا میدونه !که امیدوارم هیچ وقت چنین اتفاقی نیفته..
...
.
البته یه تفکر وجود داره واون اینه که مثل کبک سرمون رو بکنیم تو برف و جاهایی زندگی کنیم که چنین خطراتی رو اصلا نبینیم و نشنویم...
در وهله اول راهکار بسیار خوب و مسالمت آمیزی بنظر میرسه....بیشتر ثروتمندان و اونایی که دستشون به دهنشون میرسه چنین راهکاری رو انتخاب کردن....حالا بگذریم که خب تکلیف مردم عادی و ضعیف چی میشه؟
تازه آخرش چی؟
الان واقعا دیگه کجای دنیا امنه؟
همین دو تا بازیکن بازیگوش فوتبال که رفتن ترکیه قرارداد ببندن روز قبولش فرودگاه استانبول ترکیده بود! واقعا دیگه الان جایی امن نیست...ثروتمند هم که باشی آخرش یا تو فرودگاه یه کشور اروپایی منفجر میشی یا تو مرکز شاپینگ وسط شهر بدست دو عامل تروریستی !! مورد داشتیم تو خط مقدم مبارزه در کشور عراق سالم برگشته ولی تو بمب گذاریهای فرانسه کشته شده لذا عمر دست خداست..
این جوکه رو هم که شنیدید که ایرانیها از بس فعال هستن و همه جا حضور دارن چه تو دیسکوی تایلند بمب گذاری بشه، چه تو یه مرکز زیارتی و مذهبی، چه تو بازارهای اقتصادی دنیا، تو لیست کشته شده ها حتما دو سه تا ایرانی هست!
در هر صورت شرایط دنیا کاملا تغییر کرده....
یه تفکر دیگه هم تفکر ناامیدی و افسردگیه....که بنظرم تفکر درستی نیست....
یه بنده خدایی حرف قشنگی میزد و اون هم این بود از صدها میلیون اسپرم تنها و فقط تنها یک اسپرم شانس داره که تبدیل به نطفه و بعدش انسان بشه.....خب با این تفاسیر انسان بودن و وجود انسان خیلی ارزشمنده، اگر دیگرانی هستند که نمیخوان این انسان به راحتی زندگی کنه خودانسان باید تلاش کنه تا مقاومت کنه و از زندگیش لذت ببره حالا تحت هر شرایطی
بنظرم همون آواره سوری هم باید امید به زندگی داشته باشه هر چند شرایط خیلی سختی رو داره تجربه میکنه
اینکه چطور باید امید داشت چطور باید از زندگی لذت برد و چطور باید تو این شرایط و زندگی کرد بنظرم هنر انسان این زمانه است...خدا به هر کسی عقل داده و راه زندگی رو بهش نشون داده....باید بگرده و راه درست زندگی کردن رو یاد بگیره
البته میدونم سخته و از دور نشستن و لنگش کن گفتن هم خیلی سادست..ولی بنظرم چاره ای غیر از این نیست..به نظر شما هست؟
دیروزم رفتیم لب ساحل و جوج هم زدیم (: شب چه هوایی شده بود ...
جاتون سبز (: