نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

فروشنده های زیر زمین!

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ق.ظ

دستفروشِ داخل مترو هم که باشی باید اصول حرفه ای گری را خوب بدانی!

نه مثل پیرمردی که با صدای ضعیفش از روی نا آشنایی با اصول حرفه ایِ فروشندگی، همه نوع وسیله ای با خود حمل میکرد، آنقدر تنوع جنس داشت که من حیرت کردم قیمتها چطور یادش مانده بود؟؟!!

ولی در سفرِ رفت با مترو، پسری فقط مسواکِ آنتی باکتریال می فروخت، آنقدر هنرمندانه و قرّا با دستمایه ی طنز جنسش رو تبلیغ کرد که چندین نفر از او خریدند!!، پسرک می گفت: پول نداری دستگاه پوز هست! کارت نداشتی چک و سفته هم قبول می کنیم!!!:)))

خلاصه فروشنده ای بود برای خودش،

 حرفه ای باشیم!




موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۰۸

نظرات  (۹)

سلام

منکه دق میکنم برم تو مترو!

میگن که دیده شده در خاورمیانه، بازار سیّاری وجود داره، اما بعضی‌ها هم سوءاستفاده میکنن و به عنوانِ وسیله‌ی حمل و نقل ازش استفاده میکنن! :)

 

پاسخ:
سلام
چرا؟ احتمالا ایستگاههای شلوغش سوار میشید
با این وضع اقتصادی بعضی ها تنها منبع درآمدشون همینه...نمیشه خیلی خرده گرفت
۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۳:۱۶ امید شجاعی

فروشندگی توی مترو کار آسونی نیست. ولی به نظرت درآمد فروشنده های مترو چقدره؟ 

چقدر میفروشند؟ و آیا از فروش در اون جای شلوغ  راضی اند؟ که یه جورای مزاحمت هم ایجاد میکنند برای مردم.

پاسخ:
بله کار راحتی نیست....نمیدونم دوست هم ندارم بدونم ولی میدونم که تنها راه درامد بعضیها همین راهه
کاش یکی یه فکری میکرد برای اینا
۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۱ پشمآلِ پشمآلو

دروازه شمرونه؟:-؟

پاسخ:
نمیدونم عکس مال اینترنته

بعضی وقتا واقعا عذاب آور میشن، بخصوص وقتی که من کیف رو دوشمه، کتاب دستمه و با اون یکی دستم دارم یه چیزی با اتود می‌نویسم

یه نفر بغل گوشت داد بزنه هندزفری و فلان و فلان با این قیمت بعد با اون همه وسیله‌ش می‌خواد از بین مسافرها رد بشه و تنه میزنه و کتاب و اتود تو دستت با هم همدستی می‌کنن و قصد افتادن دارند:/

پاسخ:
یکم باید رعایت حال همه رو بکنن..من فروشنده های خیلی متشخص هم دیدم...ولی خب شاید این تنها راه کسب درامد بعضیا باشه

فروشنده های مترو به نظرم آدمای جالبی ان. من هروقت سوار مترو میشم تو خیالم برای هرکدوم از اونا یه قصه می سازم.

مثلا قصه ی زندگی پسر مسواک فروش می تونه اینجوری باشه. یه پسر جوان که به زودی قراره بره خواستگاری دختر مورد علاقش. حرفاشونو باهم زدن و می دونن که همدیگرو دوست دارن و قراره یه عمر باهم زندگی کنن. باهم قرار گذاشتن یه جشن کوچولوی خانوادگی بگیرن و برن سر خونه زندگیشون. پسر شوق اینو داره تا زودتر مسواکاشو بفروشه و بره خونه تا با دختر مورد علاقش برای آینده ای که نیومده خیال ببافن^__^

قصه ی پیرمرد شاید قصه ی پدریه که باید حداقل لوازم زندگی دختر دم بختشو جور کنه تا بتونه با پسر مورد علاقش ازدواج کنه و برن دنبال خوشبختی. پسری که درامدش کمه ولی می دونه می تونه همسر خوبی برای دخترش باشه.

پیر مرد مجبوره بعد از بازنشستگی دوباره کار کنه تا دخل و خرج باهم بخونن. نمی دونه باید چیکار کنه ولی می دونه به هر قیمتی می خواد خانوادش در آسایش بیشتر و شادتر باشن. فکر می کنه تو رسیدن به این هدفش موفق نبوده و یک من سرزنش گر همیشه از این بابت سرزنشش می کنه..

داستان زندگی آدما همونقدر که ساده به نظر می رسه پیچیده ست..

پاسخ:
چقدر خوب که خیلی ساده و راحت میتونید با داستان زندگی آدمها یه داستان بسازید 
احتمالا با همین داستانها هم با آدمها برخورد می کنید
مثلا وقتی از پسر مسواک شدید ازش حال عشقشو می پرسید
یا از پیرمرد حال دخترشو
ولی متاسفانه با درامد اینها مخارج هیچ ازدواجی جور نمیشه یعنی دیگه نمیشه
ولی خب حداقل میشد اینجور خوشحال بود که اینا سالم هستن و یه چیزی میتونن گیر بیارن که زنده بمونن
راستی الان یادم اومد..یه بار یه پسر 12-13 ساله تو مترو خیلی رفتار عجیبی کرد
من ندیدم این پسر حرف بزنه و ظاهرا هیشکی هم ازش چیزی نمیخرید
یهو هر چی دستش بود رو پرت کرد به سمت مسافرا
و خودش به حالت قهر رفت یه گوشه نشست!! به این معنی که هیشکی هیچی ازم نمیخره
یکی دو نفر که دلشون میسوخت براش وسایلشو جمع کردن ودادن بهش و دو سه نفر ازش خرید کردن
نمیدونم شگردش بود یا نه واقعا اخلاق و رفتارش این بود..همش دلم سوخت براش هم بدم اومد ازش
مورد عجیبی بود....منو بفکر فرو برد..نمیدونم چرا یهو یادم اومد این خاطره رو!

نه بخاطر دست‌فروش‌ها...!

چون ۹۰ درصد رفت و آمدم با متروئه، و زمان شلوغی واقعا غیر قابل تحمل هست!

مخصوصاً که واگن خانم ها فقط دوتاست!

 

من به بعضیا کار ندارم که نون شبشون از این راه هست و چاره‌ای ندارن.

ولی یه عده‌شون واقعا فقر فرهنگی دارن!

وقتی کل عمل و جراحی صورتش، حدود ۱۰_۲۰ میلیون میشه، گوشی دستش آیفون هست، پس نیازمند نیست!

و هیچکسم دیگه حریف اینها نمیشه، حتی مامورای مترو، چون متاسفانه مردم ازشون حمایت می‌کنن!

 

پاسخ:
من ندیدم تا حالا تو دست و پا باشن 
و مزاحمتی ایجاد کنن..
حداقل سمت ما آقایون که اینطوزیه

خوشبختانه به یه همچین مورد که صورت عملی باشه برخورد نکردم
همه جوره توشون هست
هم خوب هم بد
دقیقا مثل خودما
خیلیاشون چاره ای ندارن
من شاید ماهی یا دوماهی یه بار سوار مترو بشم
مطمئنا شما تجربه تون بیشتره و احتمالا شما بهتر بتونید قضاوت کنید
من هنوز تو فاز دلسوزی از اینام

داشتم فکر می کردم کاش اینجا ریپلای داشت، مثه اینستا(:

راستش زیاد با حرفتون موافق نیستم. اینکه می گید حداقل میشه خوشحال بود که می تونن زنده بمونن. شاید بشه خوشحال بود که خوشبختن حتی.. یا شادتر از خیلیا..

نمی دونم هیچ وقت به آدمای شیک و پیکی که صبح دارن می رن سرکار در حالیکه مشخصه از اینکه یه روز دیگه شروع شده ناراحتن، یا آدمایی که عصر خسته و بی روح از سرکار برمی گردن دقت کردید!؟

از خودتون پرسیدید چند نفر از اینا واقعا احساس خوشبختی می کنن!؟ چند نفر از همینایی که ممکنه شغل خوبی داشته باشن از زندگیشون راضی ان!؟

چند نفر از اونایی که زندگی هاشون با عروسی های مجلل شروع شده الان از بودن کنار هم خوشحالن!؟ چقدر خوشحال تر از پسری که ذره ذره پول جمع کرده تا به عشقش برسه!؟

چند روز پیش تو تلگرام یه عکس دیدم، عکس یه مرد با ظاهر نه چندان آراسته تو مترو که مشخص بود از سر کار داره برمی گرده خونه، در حالیکه یه گل رز دستش بود. زیرش نوشته بود: خوش به حال همسرت..(تو چند روز اخیر تو خیلی از کانالا پخش شده بود)

به نظرتون چند زن به ظاهر مرفه حسرت همسر این آقا رو خوردن تو این چند روز!؟😁

می خوام بگم همیشه همه چیز اونطوری که  به نظر می رسه نیست.

+ در مورد اون پسر و رفتارش، منم یه بار چنین حرکتی رو از یه پسری که ظاهرا بیمار بود دیدم. بعد از اینکه چند بار گفت پول برای درمانش می خواد و کسی توجهی نکرد وسایلشو ریخت و شروع کرد به گریه کردن.

مطمئنا هم این پسر، هم پسری که قصه شو تعریف کردید تحت فشار زیادی بودن. هرچند دیگران مسئول مشکلات ما نیستن ولی پیمونه ی تحمل هرکس اندازه ای داره. شاید اون لحظه پیمونه ی اینا پر شده بوده. شاید بیشتر از فروختن دو تا جنس به یه هم صحبت بیشتر نیاز داشتن ولی حقیقت اینه که متاسفانه سبک زندگی و شرایط اجتماعی و خیلی عوامل دیگه نه حوصله و نه فرصتی برای همدردی و همدلی های اینجوری برامون نذاشته. 

 

پاسخ:
تو این شرایط که به طبقه ضعیف این همه فشار میاد و آدمهای متوسط 8شون گرو 9 شون هست، باید خدا رو شاکر بود که اینا یه راه برای کسب درامد دارن، شاخه گل و ...پیشکش!:)
رضایت از زندگی؟  خوشحال بودن از کنار هم بودن؟ اینا دیگه به خود ادم برمیگرده...میتونه بهتر مدیریت کنه..نه الان از گذشته بوده و تا حالا ادامه داره
نمیدونم ما داریم در مورد چی بحث میکنیم...بحث خیلی واگرا شده...الان چندتا موضوع هم اضافه شده:)
تو شهر مشهد که اینجوری نیست یا شاید من ندیدم.
پاسخ:
مشهد؟ تهرانه 

میدونم تو تهران اینجوری نیست.

...

شهر خودمون رو گفتم😊

پاسخ:
آهاان..از اون لحاظ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">