نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

مارتین در کنار دریا

جمعه, ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

یادش بخیر من بچه بودم این کتاب داستان تو خونه ما بود..چقدر این کتاب رو دوست داشتم....خوشبختانه این لینک بیشتر یا تمام صفحاتشو منتشر کرده..البته نمیدونم این لینک تا کی فعال باشه



نظرات  (۷)

۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۷:۱۶ زری シ‌‌‌

نقاشی هاش خیلیییی خوبن :"""))))))

 

ولی محتوای داستان هیچه /: اینا رفتن اون ور بعدش رفتن این ور ، خب که چی ؟ /:

پاسخ:
تازه برای سال 1353 هست!

ببخشیدا ولی این داستان برای بچه هاست..واقعا نشستی داستان رو خوندی؟ خب معلومه برای شما هیچه:) 
برای من نوستالژیک بود
۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۷:۵۷ زری シ‌‌‌

خب باشه

مگه من گفتم مال بزرگسالان عه

حتی  خط داستانی هم نداره !

صرفا عکس .

پاسخ:
من نمیدونم ولی خیلی این کتاب داستان رو دوست داشتم
هنوز هم دارم......
شما دنبال خط داستانی میگردی توصیه میکنم کتابای رضا امیرخانی یا ویکتورهوگو یا آنتوان چخوف رو بخونی:)
۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۸:۰۲ زری シ‌‌‌

میفهمم نوستالژی عه و زیباست :)

ولی چرا تصور تون از کتاب کودک یه کتاب بی در و پیکر عه ؟

پاسخ:
ببینید یه مثال تازه میزنم الان دغدغه های فکری شما و پدر و مادرتون دقیقا یکیه؟ چرا توجه نمی کنید کتاب برای 1353 هست؟
چه انتظاری دارید از یه کتاب اون دروان..تازه بنظر من که خیلی هم خوبه..من عاشق ماسه بازی کنار ساحل شدم با این کتاب:)
۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۸:۳۸ زری シ‌‌‌

به نظرم بیشتر فاز تجملاتی داشت :)

پاسخ:
درسته، مخاطب کتاب بیشتر طبقه  اشراف و متمول هست:)

کتاب زمان بچگی شما خیلی باکلاس بوده، برا ما فقط حسنی بود که حمام نرفته بود و هپلی بود!

پاسخ:
روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه:)

احسنت!

لابد با ریتم هم خوندین و نوشتین؟

استادان دانشگاه‌های ما به کجا دارن میرن واقعا؟

 

پاسخ:
کتاب داستان بود گمونم نه کتاب شعر:)
حالا اشکالش چیه با ریت بخونیم؟  مگه ما دل نداریم؟ لیسانس هم داریم تازه:) 

داستان ریتمیک بود؛

 

نه توروخدا ریتمیک بخونید، لابد غیر لیسانس و فوق و دکتری، ریش و سبیل (کنایی بود) و دو متر قد هم دارین؟! :)

پاسخ:
من یه بار دیگه دیدم اصلا ریتمیک نبود:)

:) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">