نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

محبوب ترین مطالب

مرد و شیخ....

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۲ ب.ظ

نقل است روزی مردی به نزدیک شیخ ما آمد و گفت: ای شیخ! آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من بگویی. شیخ گفت: بازگرد تا فردا بازآیی. آن مرد برفت. شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حُقّه ای کردند و سرِ آن حقّه محکم کردند.

دیگر روز، آن مرد بازآمد. گفت: ای شیخ! آنچه دی وعده کردی، بگوی. شیخ بفرمود تا آن حُقّه به وی دادند و گفت: زنهار تا سرِ این حقّه باز نکنی! آن مرد بِستَد و برفت. چون به خانه شد،سودای آنش بگرفت که: آیا در این حقّه چه سِر است؟ بسیار جهد کرد که خویشتن را نگاه دارد، صبرش نبود. سر حقّه باز کرد. موش بیرون جَست و برفت.

آن مرد پیش آمد و گفت: ای شیخ! من از تو سرّ خدای تعالی خواستم، تو موشی در حقّه ای به من دادی؟! شیخ گفت: ای درویش! ما موشی در حقّه ای به تو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت، سرّ حق - سبحانه و تعالی - بگویم، چگونه نگاه توانی داشت؟

آن مرد شرمنده گشت و به پای شیخ افتاد که تا مرا نصیحتی نکنی از این سرا نروم و شاید از همین سرا به سرای آخرت مسکن گزیدم! شیخ لب گشود و این دو نصیحت به آن مرد فرمود:

«  دو چیز را از دو کس  هرگز مپرس:

اوّل: دوشیزگان دمِ بختی که در زمانِ واپس زمان، ازدواج نکرده اندبه هر دلیل..... از آنها نپرس که پس کی ازدواج میکنی؟!!!

دویّم: دانشجویان دکترایی که در زمانِ واپس زمان، منتظر داوری مقالاتشان بوده و دل در عنانِ دلشان نیست، از آنها هم نپرس که پس کی دفاع میکنی؟!!!»

چون آن مرد این دو نصیحت شنید، صیحه ای از سویدای دل برکشید و پس از آن که دایرکشن قبله را از اطرافیان پرسید، رو به سوی قبله نمود و جان به جان آفرین تسلیم!


با عرض پوزش از جناب ابوسعید ابی الخیر، که حکایتشان نابود نمودندی، سطور نارنجی رنگ را بنده سراپا تقصیر به حکایت زیادت نمودندی! باشد که رستگار شویم جملگی!

موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۱۳

نظرات  (۲۰)

۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۶ سمیرا شیری

دیگر چیزی نمانده بود که اشک‌هایم جاری گردد، فغان از جان برآورم و نعره‌کشان و گریبان چاکان از اسیر بودنم در چاه طبیعت رو سوی کوه و بیابان آورم و راه جنون پیش گیرم و در همان حال چشمانم ملتمسانه دایرکشن قبله را می‌جست که گوشه‌ای بیابد و این قالب وبال گردن را بگذارد و به پرواز درآید که دیدیم موش در حقّه، حُقه‌ای بیش نبود که استادی چنین کردندی که در این اوضاع اقتصادی ما را سر کار بگذاشتندیدندی. :|

خدا را چنین خوش نیاید حضرت استاد که اینگونه جملگی‌مان را رستگار فرمودندید :)

پاسخ:
سپاس مر خداوندی را سزاست جلّ و علا که موشی در حقه ای و حقه ای اندر حکایتی و حکایتی اندر وبلاگی سبب گزید تا مخاطبی اشک جاری نگشته و قالب وبال گردن نگذاشته و به سرّ این حکایت پی بردندندی و ردای رستگاری بر تن نمودندندی!!:)

شیخ بیچاره😅

دکترایتان چه شد؟؟؟ 

پاسخ:
هیچی بناست اول حمله کنیم بعد دفاع کنیم:)
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۶ دُردانه ⠀

:)) من از دهم منتظر نتیجه داوری مقاله‌م هستم و بابا هر ده دقیقه یه بار می‌پرسه چه خبر؟ قبول شد؟ :دی

پاسخ:
این حکایت بر ایشان نقل نموده تا شاید ایشان هم در حلقه ی ما جملگی رستگار شوندنددی!:)

شاد و پیروز باشید

 

سپاس متقابل🙏

پاسخ:
عه..سپاس متقابل رو من خواستم بگم!:)


واقعا میشینید این سریالای فیک رو می بینید؟ باز اون آقا کمال که بهتره!
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۵۰ دُردانه ⠀

نصیحت سوم هم اینکه هی از دانشجوهای شریفی مهاجرت‌نکرده نپرسید شما چرا نمی‌رید و چرا ایران موندید؟

این خیلی رو اعصاب‌تر از دو سؤال قبله حتی :|

پاسخ:
واقعنا...ملت هی میپرسن چرا نمیری چرا نمیری! خوب خیلی هنر داری خودت برو!:) من تازه با بودن اَلِکس نمیرم!! ببینید چقدر دیگه جواب دادن سخته!
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۶:۰۳ دُردانه ⠀

آره خدایی، دیگه شما علاوه بر ملت، باید صبح و ظهر و شب به سؤال ضمیر درونتون هم پاسخ بدید که چرا با وجود الکس نمی‌رم کماکان :))

پاسخ:
می بینید تو رو خدا؟  البته ضمیردرونمو یکی میزنم تو مخش دیگه از این سوالا نکنه ولی حرف مردم رو چکار کنم؟ خوشحالم که شما درکم میکنید
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۸:۰۴ chefft.blog.ir 💞💕

پست بعدی طوطی و بازرگان😶

پاسخ:
نخیرم..اشتباه گفتی..پست بعدی شنگول و منگوله!
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۴ سوته دلان

سلام

پست آموزنده‌ای بود؛

حالا یه سوال داشتم از خدمتتون، اونم اینکه کی دفاع می‌کنید؟!!! :))

 

پاسخ:
سلام
ممنونم
هر وقت قیمت بنزین به فوب خاورمیانه رسید و ویزای آلمان رو یکماهه دادن و من مطمئن شدم که میتونم برم پیش اَلِکس و تویوتای اف جی کروزر هم مدل 2020 اش تولید کرد و اجل مسمّی و اجل معلّق یکی بشن و شما  با تخصص قلبی که پیدا کردید بتونید بیماران روحی رو مداوا کنید!:)
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۹:۵۹ مهدی ­­­­

:)) خیلی خوب بود. ایشالا به سلامتی دفاع کنید.

فوضولی خیلی رو اعصابهههه

پاسخ:
سپاسگزارم...ممنون از دعای خوبتون
آره واقعا خیلی

قاعدتا باید میگفتید سپاس منم میگفتم سپاس متقابل 🙏

شما که اصلا نگاه نمی‌کنید 😑

مجبوریم 

پاسخ:
بله درستش همینطوره
شما فرص کنید می شینید تو کاسی یه آهنگی به گوشتون میخوره
سریال دیدن من هم این شکلیه دقیقا
۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۰:۴۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

من اونقدر جواب دقیق به سوالات ملت نمیدم و اونقدر از سر خودم واشون می‌کنم، که سوالات این چنین روی مُخی رو از خودم نمی‌پرسند! از اطرافیانم پیگیری می‌کنند که اونا هم معمولا به دلیل عدم اطلاع، اطلاعات غلطی منتشر می‌کنند!

پاسخ:
گمانم شما یا کـــــــا گــــــ بـــــــــــــــ خدمت میکنید یا ام آآآآآآییییییییی سیکـــــــــــس:))))
۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

:-)))) نه بابا فقط خوشم نمیاد ریز جزئیات زندگیم رو واسه بقیه توضیح بدم.

پاسخ:
خوبه منم همین کار رو میکنم ..فقط مواظب باشید تو دنیای واقعی و به نزدیکترین افراد نظیر دوستان و غیره اینطوری بگید ناراحت میشن:)
من تست کردم ..افراد نزدیک آدم انتظار جوابای سربالا رو ندارنا:)

:))

قشنگ بود:)

انشاالله دفاع هم انجام میدید وبه خوبی میگذره

پاسخ:
:))
ممنون از لطف شما
متشکرم .موفق باشید
۱۴ آذر ۹۸ ، ۰۶:۱۶ سوته دلان

مزاح بود :)

ولی در کل یکسری «دغدغه شخصی» تو ذهن مردم هست مثل «چرا ازدواج نمکنی، چرا بچه‌دار نمیشی، چرا فلان رشته رو خوندی، چرا ادامه تحصیل ندادی، به قول شما کی دفاع میکنی...» که هیچ‌وقت نابود نمیشن و فقط از فردی به فرد دیگه انتقال پیدا می‌کنن!

و حقیقتا اگر کسی جسارت جواب دادن حتی از نوع محترمانه رو هم نداشته باشه، این سوالا میشه خوره‌ی روح و روانش و بعضاً کابوس شبانه!!

 

+ و در آخر ممنونم بابت اینکه با جوابتون فهمیدم برای مطالب بعضا بی سر و ته بنده هم وقت میذارین و می‌خونین... :)

 

پاسخ:
بله کامنت منم اخه مزاح بود:)
دقیقا درسته.....یادمه یه بار یه نفر یه سوالی پرسید که حیثیتی بود و جلوی چند نفر از دوستان، سوالو که پرسید گفتم باید یه چیزی جواب بدم که دیگه تو اون زمینه اون سوال بی ربط رو مجدد نپرسه، وقتی پرسید بلافاصله گفتم شما دقیقا نفر 24 امی میشی که این سوالو پرسید و  ورودتو به دسته آدمهایی که تو زندگی مردم دخالت میکنن رو تبریک میگم! دیگه هنّاق گرفت و چیزی نگفت!:)))))

+ خواهش میکنم ببخشید دیگه دقیق نمیتونم بخونم فقط از سیاق؟!!! پست هاتون چند تا جمله برداشت کردم....کلاس پستهاتون بالاست! ما سوادمون نمیرسه نمیخونیم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید!:)
۱۴ آذر ۹۸ ، ۰۷:۴۳ هیوا جعفری

باشد که بهره مند گردیم از این در گهربار

و دیگر این که، از آن بیچارگانی که پاهایشان در جستجوی کار تاول زذه نپرسیم: پس کی سر کار میری؟ چی شد، هنوز کار پیدا نکردی؟

 

پاسخ:
دقیقا از کدام درّ گهربار ، بانوی وبلاگ نویس؟
به درستی سخن میرانید....خداوند یاری و نصرتتشان دهاد و دادشان بستاند..
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۰ بانوچـه ⠀

همچنین کاش از دختر و پسری که در دوران عقد هستند نپرسند که پس کی ازدواج می‌کنید؟! و وقتی ازدواج کردند نپرسند که پس کی بچه‌دار می‌شید؟ و اصلا هر وقت دختری دلش گرفته و استوری غمگین گذاشته ازش نپرسند که مگه با شوهرت بحثت شده و اصلا سرشون رو از زندگیمون بردارند.

پاسخ:
بله دقیقا همینایی که خانم بانوچه میگن:)))
همینطور کسی اگر رمز وبلاگتونو خواست نگید برای چه رمز میخوای؟:)
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۶:۰۰ بانوچـه ⠀

نگفتم کهههه گفتم؟؟؟ 

ای بابا شما که اصلا رمز نخواستید شما فقط گفتید چرا رمزدار کردی

 

 

پاسخ:
گذشته ها گذشته!(تریپ کلاس و گذاشتن و این حرفا):)
خیلی خودمم یادم نیست خواستم؟ نخواستم؟:)

دایرکشن قبله خیلی خوب بود 😂

اگه روزی یه ایرانی به یه ایرانی دیگه برسه و از این سوالات نپرسه اون روز قطعا روز شادی من ، انصافا من موندم این مردم کار و زندگی ندارن که انقدر در زندگی بقیه تجسس می کنند 

پاسخ:
خواهش میکنم...یعنی جهتش به سمت جاهای خوب خوب بود؟:)
واقعا...امکانش که نسیست و تقریبا بعیده:).البته میخوان اطلاعاتشون بالا بره:))

ماشاا... هزار ماشاا... که خودتون چقد به این نصیحت ها (مخصوصا اولی) عمل میکنین و اصلا هم هی دوشیزگان دم بخت رو شماتت (شمادت؟!🤔) نمی کنین که چرا شوهر نمیکنن و از این صوبتا... اصلا همه باید رفتار شما رو الگو قرار بدن... هزار ماشاا... هزار الله اکبر :)))))

پاسخ:
خدایا خودت شاهد باش که هدف من اینه که دختران سرزمین توران زمین به دست پسران گوشت سگ خور و سوسک خور کره جنوبی نیفتن! من اگر میگم از فرصت هاشون استفاده کنن چون خواستگار پشت خواستگار دارن....خودشون تو وبلاگشون میان میگن..مهندس دارن.آذری دارن، نان آذری یا غیرآذری دارن! فقط تو پارادوکس انتخاب و دشواری انتخاب گیر کردن...روز به روز هم بنزین و جنسا گرون میشه! خدایا خودت شاهدی که من قصد سرزنش نداشته و ندارم..فقط میخوام کاتالیزور شم ملت از فرصتهایی که ممکنه دوباره تکرار نشه بهتر استفاده کنن! یه روز میگن طرف آذریه! یه روز از مادرش ایراد میگیرن یه روز میگن چرا آوازش خوب نیست یه روز میگن چرا تیپش برد پیت نیست و...:))))
۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۹:۵۳ هیوا جعفری

فوضولی نکردن در کار دیگران

پاسخ:
بله بله
سپاس متقابل:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">