من و اردیبهشت
سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ
من نمیدونم چرا زیباترین ماه سال یعنی اردیبهشت ، باید پرترافیک ترین ماه سال باشه برای من از لحاظ کار و گرفتاری!!!
این بلاگ هم ما رو مشغول کرده به خودش از سویی
کلی کار انجام نشده دارم که ظاهرا همش باید تو این ماه تموم شه
از فرصت تحصیلی که تو خارج از کشور برام مهیا شده و کاملا رو هواست!!!! ولی ممکنه دو سه درصد محقق بشه بگیر برو............................................................................................................... تا کلاسهایی که این ترم با رفتن استاد مربوطه اش از ایران افتاده گردن من ادامه بده.................................................................................................. تا کارهای خونه جدید که هی دوندگی لازم داره مثل نقاشی و کابینت و هزار کوفت دیگه بازم ادامه بده ................................................تا امتحان تولیمو و دو سه تا مقاله ای که کمک کنم به دوستان.................................................................... تا n تا کار پژوهشی جورواجور.............................
...یا برخی از دوستان که به روشهای محیرالعقولی برات کار بتراشن........
مگر من چه گناهی کردم که همه این کارا رو باید تو این ماه انجام بدم؟ تازه کلاسهای 8 صبح تا 8 شب پنج شنبه رو نگفتم که آمادگی براش کلی وقتم رو گرفته
یه کلاس خصوصی هم دارم این هفته روز جمعه صبح تا ظهر...راستی برنامه کوه صبح جمعه رو چکار کنم؟ ای بابا
یکی بیاد منو از لای این همه مشغله فکری و ذهنی بکشه بیرون یه هفته ببره مسافرت، حالا جزایر قناری و لانگر هاوس نه همین رامسر و نوشهر خودمون هم راضیم...هزینه اش هم دنگی حساب میکنیم!
راستی الان یادم اومد یه مقاله هم داریم تو شیراز پذیرفته شده یکی دو هفته دیگه باید بریم ارائه کنیم...خدایا کی میخواد بره شیراز!؟؟؟؟
این یکیو دیگه من نیستم.....شیراز برم از زندگی ساقط میشم!!!!! آخه کی گفت برای شیراز مقاله بفرستیم برادر من؟
یه مقاله هم پارسال دادیم سنگاپور پذیرقته شد.حساب کردیم دیدم 7-8 میلیون باید خرج کنیم ...اون رو هم بی خیال شدیم
دیشب هم پلیس راهور بنده نوازی کردن و اس ام اس جزیمه 60000 تومنی برای تخلف از سرعت رو نیمه های شب برای بنده ارسال فرمودن و امروز صبح حسابی حالم رو کردن تو قوطی! آحه 150 تا هم شد سرعت بی کلاسها ؟؟ اونم تو یه های وی؟؟
بگذریم...
پنج شنبه این هفته نتایج اعلام میشه..پناه بر خدا..هر چه شد راضیم...کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم
همه چیز برام عادی شده، و بی اهمیت
من تلاشمو میکنم..دیگه کاری ندارم به نتیجه...به عقل ناقصم رسیده که هر کاری که تشخیص میدم درسته انجام بدم...
زندگی ما کلا به این گذشت که «بد نباشه یوخ!!!!» خودمون رو کشتیم....بیشتر بلدیم برای بقیه زندگی کنیم تا خودمون
کشتیم خودمون رو از بس حرص و جوش خوردیم که چه اتفاقی خواهد افتاد....چکار کنم کیکه خوشش بیاد یا فلانی اگر خوشش نیاد چی میشه؟
هر چی میخواد بشه.....هر کاری هم تلاشتو کردی دیگه نگران نباش...شد، شد....نشد ، خب نشد!!!
۹۵/۰۲/۰۷