نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

نامه ای به پسرم (1)

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ

پسر عزیزتر از جانم...

این نامه را در زمانی برای تو می نویسم که تو هنوز به درستی دست راست و چپت را نمی شناسی(الکی) و من در دوره ای از تاریخ ناامید و نگران از آینده و ناگزیر از به غنیمت دانستن فرصت، این نامه را برای تو مینویسم، شاید فردا تو باشی و من نباشم...یا باز ممکن است من هنوز باشم و تو اصلا نباشی!

پسرکم،

بدان و آگاه باش یکسال است درگیر بیماری همه گیری به نام کرونا بودیم...این بیماری عنان از کف هم ربوده و ما را خانه نشین کرده بود...اوضاع اقتصادی ما هم خیلی جالب نبود..اوضاع اقتصادی مادرت هم چه بسا بدتر از اوضاع من.. تازه من در ایران و مادرت در آلمان....پس اگر کور و کچل گشته ای یا سوء تغذیه داری بدان تقصیر ما نبوده و گردن ما نینداز! (برای یافتن مقضر نگاهی به کتاب تاریخ دوران ما بینداز)، همینطور اگر آواره بین تهران و برلین هستی هم تقصیر من و مادرت نیست...پدر عشق بسوزد! تو هنوز بچه ای و حالی ات نیست که عشق به خارج از مرزها یعنی چه!

پسرک عزیزم،

در زیر زمین خانه که نه، چون من در زیر زمین خانه مان اسب سفیدم را می بستم، در انباری آپارتمان مان، یک کوزه بزرگ لای آت و آشغالها به یادگار گذاشته ام، در داخل کوزه به ترتیب مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایم است که ابتدا در کوزه گذاشته بودم ولی هم اکنون داخل کوزه افتاده است...با این ها نه به من یک سیر پنیر تبریز دادند و نه به تو خواهند داد....پس در دم، آنها را از کوزه بیرون آور بسوزان و کوزه را به عنوان عتیقه آب کن تا یک سیر پنیر تبریز گیرت بیاید! (فقط نمیدانم چه کسی این شعر را در گوش ما فرو کرده بود که از کوزه همان برون تراود که در اوست!) فقط اگر پنیر دستت بود حواست به کلاغهای لیسانس گرفته باشد که نربایندتت...



موافقین ۱۷ مخالفین ۲ ۹۹/۰۹/۲۰

نظرات  (۴)

۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۳۴ سَیِّده ...

دقیقا ناامید و سرگردان و نگران از آینده...

اونم تو جامعه ای که همهههه دارن سمت منفعت طلبی و بی تفاوتی پیش میرن...و ما هم به عنوان جوون های این کشور داریم تو همین محیط زندگی میکنیم و یاد می گیریم و عادت میکنیم!!

به قول یکی از اساتید دیگه کم کم داریم صنعتی میشیم و بیماری هامون به اون سمت میل میکنه!! و امروز به این نتیجه رسیدم که حتی خیلی بیماری های دیگه هم داره اضافه میشه بهمون...

یه پستی گذاشته بودین که پسری رو دیدین زیر بارون ولی کمکی بهش نکرده بودین و عذاب وجدان داشتین..من دقیقا امروز صحنه کتک خوردن یک زن رو جلوی چشمام میدیدم و بقیه هم می دیدن ولی کسی کاری نمی کرد!! فقط با این توجیه که « ما کاری نمیتونیم بکنیم و قانون که طرف ما نیست و شاید اصلا زن و شوهرن» ...

البته من میخواستم پیاده بشم برم سمتشون که حداقل بقیه یکم به خودشون بیان و کاری بکنن ولی جلومو گرفتن!!!!

الان واقعا نمیدونم چه راهی درسته چه راهی غلط...و فکر نمیکنم دیگه از این فاجعه تر صحنه ای رو بتونم ببینم..

خسته ام انقدر این چند روز این حرف رو شنیدم که « قانون ک کاری نمیکنه و آخرش چوبش رو ما میخوریم پس خفه شیم و فقط نگاه کنیم آسه بریم و آسه بیایم تا خدای نکرده چیزی ازمون کم نشه...چه نمره چه مال چه آبرو چه هرچی!!»

 

ببخشید کامنت خیلی مرتبط با تاپیکتون نبود ✋🏻

پاسخ:
در هر حالی امیدتون به خدا باشه..چرا ناامید؟ تا اینجاش که طی شده بعد از این هم میگذره....
مهم اینه که برای خودمون زندگی کنیم نه دیگران...و دست از تلاش برنداریم...دیگه ببخشید غیر از تحویل چند جمله کلیشه ای کار دیگه ای بلد نبودم!:)
خودمم درگیرم..
آره دعا کنیم بدتر از این نشه..من که به این نتیجه رسیدم برم تو یکی دهاتای آلمان زندگی کنم:)
نه کار خوبی کردید پیاده نشدید...چون دقیقا ما که از داستان اونا خبر نداریم
بهترین کار بنظرم زنگ زدن به اورژانس اجتماعیه(123 باشه فکر کنم شمارشون)...البته اگر به موقع برسن
در مرود ناهنجاریها فقط از مبادی قانونی باید عمل کرد...همین سامانه ها..طرف دزد رو گرفته بود برای دفاع از خودش ضربه ای زده بود دزده از هوش رفته بود بعد این طرف رو گرفته بودن که تو چرا زدی؟ تو وطیفه نداشتی بزنی

خواهش میکنم نه اتفاقا مرتبط بود بنظرم
۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۹ سَیِّده ...

فقط ذهنم به پلیس رسید که اونم یاد فیلما افتادم که همیشع دیر میرسن و البته صحبت یکی از آشنایان که خودشون پلیس بودن و میگفتن واقعا پرونده های معمولی رو کارش معلوم نیس چی میشه و ...

قطعا تا پلیس بخواد برسه مرده رفته بود چون خانومه در ماشین و باز کرده بود ک خودشو پرت کنه ولی مرده تو همون حالت داشت میزدتش 😭😭

 

ولی واقعا قانون پاسخگو نیست اصلا!!

ما هم چند مورد دزدی اتفاق افتاده بود برامون..دیگه دفعه آخر طرف رو خودمون بردیم تحویل پلیس دادیم ولی آزاد شده بدون هیچگونه تحویل خسارتی به ما 😐😐😐

و خود پلیس پیشنهاد کرده بودن ایندفعه اگه دزد گرفتین خودتون بزنینش و مالتونو بگیرین و بذارین بره...و من عمییقاااا ناراحت شدم از این همه بی مبالاتی..

پاسخ:
اینا که مورد خانوادگی یا دعواهای زن و شوهری یا زید و رلی بوده احتمالا..همون بهتر که جلو نرفتید

احتمالا دزده آدم نیکوکاری بوده:)
خب پس ایندفعه اگر زورتون رسید به دزده خودتون بزنیدش:)) راستش اونا هم احیانا سرشون شلوغ شده با این اوضاع اقتصادی
۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۱:۲۰ علیـــــ ََ

کاش اخر نامه یه وصیت هم میکردین و  یه دونه از اون اسب های سفید رو میزدین به نام پسرتون :)

پاسخ:
نامه نوشتم وصیتنامه که ننوشتم!:) هر وقت اسبم یه مادیان گیرش اومد و تولید مثل کرد به روی چشم کره شونو میزنم به اسم پسرم:)

شاید همچنان شما باشید و اون نباشه😅😅

خیلی خوب بود کلا

پاسخ:
بله درسته  هر دو حالتش ممکنه...
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">