نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

کلاغ های دانشگاه ما!

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۷ ب.ظ

تقریبا یکی دو ماه پیش بود که تو آزمایشگاه داشتم مقاله میخوندم که صداهای عجیبی توجه منو بخودش جلب کرد!

اول اهمیتی نمیدادم

بعد که بیشتر دقت کردم متوجه شدم صدا شبیه جیغ خانمهاست!

بازم اهمیت ندادم..گفتم حتما دخترای دانشگاهمون دارن با دوستاشون شوخی میکنن و میخندن!

یکم که گذشت جیغها بنفش تر شد و دسی بل صدا بیشتر! صدای جیغ و داد پسرا هم شنیده میشد!

پنجره آزمایشگاه رو کنار زدم و متوجه شدم دقیقا خیابون پشت آزمایشگاه ما شده قلمرو کلاغ ها!

هر بنی بشری که رد میشه اینا بهش حمله میکنن و بسرش نوک میزنن!!

چندتا خانم که میخواستن از اونجا رد بشن رو منصرف کردم و گفتم مسیرشونو عوض کنن!

رفتم زنگ بزنم به حراست که با تفنگ بادی شون بیان کلاغها رو متفرق کنن که بازم صدای جیغ شنیده میشد!

آخرین صحنه ای که دیدم این بود یه کارگر خدماتی داشت رد میشد و کلاغه،عقابوار بهش حمله کرد ولی کارگره پسر شجاعی بود همچین زد پس گردن کلاغه که کلاغه ناک اوت شد و افتاد زمین، بعدش شلان شلان  از مهلکه دور شد!

دیدم دیگه کاری از دستم بر نمیاد جز گفتمان با کلاغها که چون هم لیتریچر نبودیم کلا منتفی شد! .به حراستم که زنگ زده بودم و اطلاع داده بودم...

پس پنجره رو بستم رفتم سراغ مقالاتم! بی مسئولیتم خودتونید:)


اینم بخونید جالبه:

در استرالیا کلاغ های زاغی در فصل عجیبی به نام Swooping مرتبا به انسان ها حمله می کنند!مردم هم به ناچار یا کلاه های تیغ دار به سر می کنند یا اصن از خونه بیرون نمیان


موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۵

نظرات  (۱۵)

۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۶:۵۰ میرزا مهدی

واقعا چه کاری از دستت بر میومد؟ نهایتش یکیشونو ناک اوت مکردی دیگه. خوبه به همون تحقق علم پرداختی..D:

پاسخ:
البته اگر زبون کلاغها رو بلد بودم کارهای زیادی میتونستم انجام بدم:) 

  سلام و خسته نباشید .وبلاگ زیبا و خوبی دارید.اگر مایل به تبادل لینک هستید خوشحال میشم با سایت روبکا تبادل لینک(پیوندهای روزانه) داشته باشید با این کار به مدت کمی بازدید شما افزایش پیدا میکنه.منتظرتونم حتما بهم سر بزنید

پاسخ:
سلام سلامت باشید ممنون
۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۸:۳۴ مهدی ­­­­

:| چرا آخه :|

پاسخ:
:||
۲۵ مهر ۹۸ ، ۲۰:۳۲ فرشته ی روی زمین

یه نمونه از تهاجم فرهنگی : ))

+جالب بود...نمیدونستم

پاسخ:
چرا تهاجم فرهنگی؟ تهاجم کلاغی!
+ خواهش
۲۵ مهر ۹۸ ، ۲۰:۴۳ بهارنارنج :)

اینو نشنیده بودم:|

پاسخ:
وبلاگ ما اموزنده اس:)
۲۵ مهر ۹۸ ، ۲۲:۱۰ فرشته ی روی زمین

از این لحاظ که این کلاغها فرهنگ ایرانیشون رو کنار گذاشتن و فاز استرالیایی گرفتن گفتم! : )

 

پاسخ:
شایدم کلاغای استرالیایی از کلاغای ایرانی یاد گرفته باشن، انوخ میشه صادرات فرهنگی!:)

همین‌مون مونده کلاغا هم بهمون حمله کنن :/

پاسخ:
واقعن!! اصن کسی کلاغو آدم حساب میکنه؟ ایناهم شاخی شدن برای خودشون!:)

کلاغ هم کلاغ‌های قدیم :/

پاسخ:
واقعن..جدیدن هار شدن کلاغا:)

وا! چه مرگشون بود آخه؟!

پاسخ:
هار شده بودن:)
۲۶ مهر ۹۸ ، ۲۲:۳۶ آشنای غریب

احتمالا بچه ی یکی از کلاغ ها دزدیده یا شکار شده بود

یه بار از درخت همسایه بغلی گربه ای ، بچه کلاغی را خورد. 

چند روز صبح ها با طلوع آفتاب کلاغهای زیادی جمع میشدن و به طور وحشت ناکی قار قار میکردن
و اون گربه هروقت پدیدار میشد باز صداشون بلند میشد

پاسخ:
اینم احتمالش هست

در واقع شاید این فرض محتمل تر باشه
چون چرا وقتای دیگه کلاغا از این جنگولک بازیا نمیکنن؟
البته هنوز جای این سوال باقیه که یکی دیگه بچه شونو خورده چرا تقاصشو یکی دیگه باید پس بده؟

بله دیگه از این بعد تو روز روشن هم از دست کلاغا امنیت نداریم... راست و چپ و پایین کم بود باید حواسمون به بالا هم باشه که بلای کلاغی نازل نشه رو سرمون!!! خدا کنه کلاغای شهر ما از کلاغای شهر شما یاد نگیرن! :(

پاسخ:
ببخشیدا ولی از پایین چه بلایی ممکنه نازل بشه؟ میشه با رسم شکل توضیح بدید؟ کلاغای شهر شما به کلاغای شهر ما یاد ندن بقیه ش پیشکش!:)

برم قدر کلاغ های محلمون رو بدونم.

پاسخ:
آره واقعا....اسفندم میتونید دود کنید براشون:)

از پایین افتادن توی چاله چوله! مخصوصا توی روزهای بارونی که حسابی آدمو گل آلود میکنه... 

کلاغای شهر ما با همدیگه ترکی صحبت میکنن، کلاغای شما فارسی حرف میزنن که کلاغای ما متوجه میشن چی میگن! :))

پاسخ:
شهر شما مگه کلاغ هم داره؟؟ شما چطور تشخیص میدی که کلاغ تکری حرف میزنه یا فارسی؟

کار سختی نیس! چه ترکی بهشون چیزی بگیم چه فارسی واکنش نشون میدن، ولی تو کرمانشاه امتحان کردم فقط به فارسی واکنش نشون میدن:))) اینجوری میشه تشخیص داد!!! :)))

پاسخ:
با کلاغها خیلی ور میریدا:) میگن کلاغ باهوشه! چرا سه چهارتوشونو تربیت نکردید برای خودتون؟ خیلی به کار میانا

میگن کلاغ دروغگوعه! اگه راستگو بود حتما یه چندتایی تربیت میکردم خخخخ  

پاسخ:
بخاطر همین هم گفتم شما تربیتشون کنید:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">