چه شد در من نمیدانم؟
فقط دیدم پریشانم!
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم!
وسعت چشمان آبیش، مرا یاد اقیانوس آرام میندازد! در اقیانوس آرام چشمانش قایق نمیخواهم! حاضرم وسعتش را یک تنه شنا کنم!
نمی دانم چرا، اما به قدری دوستت دارم.....که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم…
تو با خودکار آبی، با خودکار قرمز یا حتی با زغال ساجستت پارت آف مای پروپوزالم را بخراش! غلط بگیر، خط به خط، صفحه به صفحه!
یا مشکل ارسال پیام از دل ما بود
یا منبع گیرنده ی قلب تو خراب است
زاییده ی دردیم و به بار آمده ی عشق
در مکتب ما عشق فقط حرف حساب است
یک جمله بگو دلبرکم حرف دلت چیست
عاشق شده این شاعر و دنبال جواب است
من اعتراضی نمیکنم...چون دوستت دارم
گیسو به هم بریز و
جهانى ز هم بپاش…
معشوقه بودن است و
بریز و بپاش ها…!
اصلا مرا بفرست دنبال نخود سیاه! مثل همین هفته گذشته که دیدم با خودکار قرمز سوال پرسیده ای که hx را چرا hx,y نوشته ای؟ آن را برای hx,k هم تعمیم بده و من یکهفته شب و روز ندارم تا جواب این سوالت را پیدا کنم! انگار گفته ای شیشه عمر غول سیاه را برای پدرت که پادشاه است و تو هم دختر پادشاهی، از کوه قاف پیدا کنم!
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
من خسته نمیشوم، کنار هم نمیکشم ! روز به روز محبتم به تو بیشتر می شود استاد راهنمای جان!! (تو کره زمین که اصلا حرفشو نزن تو کهکشان راه شیری دانشجوی عاشقِ استاد راهنما بعیده مثل من پیدا کنید!!! )
عاشقانه نوشتن هم بهتون میاد.