نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

گردآفرید و سهراب......

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۱۲ ق.ظ

اتفاقی یکی از کتابهایی که تلخیص شاهنامه بود برای گروه های سنی پایین تر  رو ورق ممیزدم رسیدم به داستان سهراب و گردآفرید..(همینجا برای اینکه قاطی نکنید: سهراب:میل/گردآفرید:فیمیل)

ماجرا از این قرار بود که سهراب بابای گردآفرید(گژدهم) رو اسیر میکنه و خانم گردآفرید که جنگجوی ماهری بود(مثل بانو حسینیان، هوسانینان؟ تو لینچان البته اگر دیده باشید یا مریم مومن تو سریال بانوی..) با تغییر قیافه میاد به جنگ سهراب و خلاصه با کلی ورجه وورجه بالاخره سهراب پیروز میشه و گردآفرید همونجا یه بسته پیشنهادی میذاره رو میز (حالا کدوم میز من خبر ندارم!) که اگر منو نکشی و بابامو  آزاد کنی، من باهات ازدواج میکنم و میشی نایب اول بابام و به حکومت ایران میرسی!!!


خلاصه سهراب نگون بخت هم قبول میکنه!..همین جا نگهدارید!

سهراب میگن زن و بچه داشته! اصلا سهراب برای چی باید پیشنهاد گردآفرید رو قبول میکرد؟ مگر زن و بچه نداشت؟ مگر نمیگن مردان باستان فقط یک همسر می گزیدند یا اختیار میکردند! خب یا این موضوع از پایه بی اساسه یا سهراب تو کفشش ریگ بوده! تو این پست هم گفتم متاسفانه تهمینه خانم تو تربیت سهراب کوتاهی کرده! چه معنی داره تو زنو بچه ات تو توران زمین، چشم انتظارتن بعد بیای زن ایرانی ووشو کار بگیری؟  اونم کی؟ گرد آفرید!

حالا جالبه تو اون کتاب نوشته بود  شب گردآفرید با شوخی و خنده میزنه زیر پیشنهادش که اصلا ایرانی ها به توران زمینی ها زن نمیدن!(حالا ضایع شدی سهراب؟ باش تا صبح دولتت بدمد!!)

ببین از اون عصر حجر هم بعضی دخترای ایرانی بازی در میاوردن و بعضی پسرا هم ریگ تو کفششون بود! ببینم خانم گردآفرید، حالا سهراب اگر با شمشیر میزد دو نصفت میکرد خوب بود؟ چرا عبرت نمیگیری خواهر ووشوی کار من؟ این سهراب زد باباشو نابود کرد تو که دیگه هیچی!:)

شما اگر جای سهراب یا گردآفرید بودید چکار میکردید؟ من که میگفتم اول بریم مشاوره:))




به روایت دیگری از این داستان توجه فرمایید:

وقتی دختر گژدهم از موضوع آگاه شد خود را آماده نبرد کرد و گیسوانش را زیر زره مخفی کرد و جنگجو طلبید.

 سهراب به جنگش آمد . ابتدا گردآفرید او را تیرباران کرد و سپس با نیزه باهم جنگیدند و گردآفرید نیزه‌ای به سهراب پرتاب کرد. سهراب خشمناک جلو آمد و با نیزه به کمربند گردآفرید زد و زره او را درید .گردآفرید تیغ کشید اما سهراب نیزه او را به دونیم کرد و خشمناک خود را از سرش درآورد به ناگاه گیسوان دختر پریشان شد .

 سهراب جا خورد و شگفت‌زده شد و با خود گفت: زنان ایرانی که این‌چنین هستند پس مردانشان چه هستند ؟ پس او را با بند بست و گفت که سعی نکن از من بگریزی. چرا با من قصد جنگ کردی ؟ تاکنون شکاری چون تو به دامم نیفتاده بود.

 گردآفرید به او گفت : ای دلیر دو لشکر نظاره‌گر ما هستند پس تو برای من ننگ و عیب مخواه. اکنون‌که دژ در تسخیر توست . پس لبخند معنی‌داری به سهراب زد و چشمانش سهراب را مسحور کرد . سهراب با او تا در دژ آمد و او را آزاد کرد.

 گردآفرید خود را در دژ انداخت و به بالای دژ رفت و ازآنجا به سهراب گفت :ای پهلوان توران برگرد . سهراب گفت : من بالاخره تو را به دست می‌آورم. ای ستمکار تو به من قول دادی پس پیمان‌ات چه شد؟ گردآفرید خندید که ایرانیان همسر ترکان نمی‌شوند . من قسمت تو نیستم. تو با این یال و کوپال همتایی بین پهلوانان نداری اما اگر شاه کاووس بفهمد که تو از توران سپاه آورده‌ای شاه و رستم خشمناک می‌شوند و تو تاب رستم را نداری و شکست می‌خوری. دریغ است که تو بمیری بهتر است به توران برگردی.

 سهراب گفت : امروز گذشت ما فردا جنگ را از سر می‌گیریم و بالاخره من تو را به چنگ می‌آورم. وقتی سهراب برگشت گژدهم نامه‌ای برای کاووس نوشت که سپاه زیادی برای جنگ نزد ما آمده است با پهلوانی که سنش بیش از چهارده سال نیست و من تاکنون کسی مثل او راندیدم نامش سهراب است و درست مثل رستم است . او هجیر را شکست داد و الآن هجیر اسیر اوست.

  گژدهم نامه را به پیکی داد و گفت از راه زیر دژ برو تا کسی تو را نبیند و سپس خود گژدهم و دودمانش هم از همان راه فرار کردند.

 وقتی خورشید سر زد توران آماده جنگ شدند و سهراب نیزه به دست بر اسب نشست و در فکر آن بود که گردان لشکر را بگیرد و به بند بکشد اما وقتی قصد دژ کرد کسی را ندید و فهمید شبانه فرار کرده‌اند.

سهراب در به در به دنبال گردآفرید بود و افسوس می‌خورد که چنین دختر زیبایی را از دست داده است . عجب آهویی از چنگم رها شد . ناگهانی آمد و دلم را ربود و رفت.

 سهراب همین‌طور خودش را می‌خورد و نمی‌خواست کسی به رازش پی ببرد ولی عشق پنهان نمی‌ماند چون از عشق دختر رنگ به چهره سهراب نمانده بود.

 هومان باتجربه فهمید که او عاشق شده است پس در فرصتی به او گفت : نباید بیهوده به کسی دل ببندی . پهلوان نباید فریب بخورد. الآن تمام یلان ایران به جنگ ما می‌آیند و تو اول این کار را تمام کن بعد سوی کار دیگر برو . تو وقتی جهان را گرفتی همه پریچهرگان از آن تو هستند.  

 از این سخنان سهراب بیدار شد.



اجرای صوتی داستان گرد آفرید و سهراب در رادیو تهران


تمثال مبارک خانم گردآفرید...

موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۹۸/۱۰/۱۰

نظرات  (۱۷)

۱۰ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۴ 😂مهسا😂 اا

چهارده سالش بوده زن داشته 😐

پاسخ:
خوشبحالش:)
۱۰ دی ۹۸ ، ۱۳:۰۱ دُردانه ⠀

پس برزو مامانش یکی دیگه بود؟ یا گردآفرید بود؟

پاسخ:

مامانش؟:))

میگم بلا نسبت بلا نسبت آقا سهراب بی تربیت تشریف داشتن الان دقیقا متوجه شدم درست گفتم! ممنون که به اطلاعات ما افزودید:) احتمالا شهرو همون گردآفریده؟ 

http://wiki.zorvan.org/index.php?title=%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A2%D9%81%D8%B1%D9%8A%D8%AF_%D9%8A%D8%A7_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D9%88
شهرو کیست؟

شهرو دختری تورانی است که شرح برخورد سهراب با او، با دو روایت متفاوت از زبان پسرش برزو و نیز از زبان خود شهرو آمده است، نکته‌ی مشترک هردو داستان دست‌درازی سهراب با زور به دامن شهرو است.


روایت برزو

برزو ومادرش مدتی است که در سرزمین شنگان همراه با پدر بزرگش زندگی می‌کنند و او هیچگاه پدر را به چشم خود ندیده است. مادرش شهرو برای او تعریف کرده است که در یک روز بهاری درحالی‌که پدرش مشغول شکار شیر و کارهای سخت می‌باشد، سواری از دشت شنگان می‌گذرد. آن سوار از شهرو که در خانه تنها مانده است آب سرد می‌خواهد، شهرو مقداری آب به آن سوار می‌دهد.

آن سوار با دیدن شهرو دل از دست می‌دهد، در جای خودش می‌ماند و مدتی به فکر فرومی‌رود تا اینکه با کمندی از دیوار خانه‌ی شهرو بالا می‌رود و دست در گریبان و دامن او می‌آویزد، مهر یزدان را از او می‌رباید و به راه خودش ادامه می‌دهد، شهرو دیگر هیچ وقت آن سوار را نمی‌بیند. حاصل این دیدار فرزندی است به نام برزو و آن سوار هم کسی جز سهراب نیست.(برزو نامه، ص5)

ز فتراک بگشاد پیچـان کـمند درآورد دیــوار باره به بـــند

به باره برآمد چو مرغی بپَـــر درآویخت با من گو نامـــور

زمن مُهر یزدان به مردی ربود وز آنجای برگشت برسان دود

ندیدم دگر چـهره‌ی آن سوار ندانم کجا رفت و چون بود کار

به من بارور گشت مادرازوی نبوده جزاو هرگزش هیچ شوی

(همان، ص5، ب 101-97)



راستی بابت معرفی لینک شرکت مپنا سپاسگزارم....با اجازتون نشرش دادم برای چند نفر

۱۰ دی ۹۸ ، ۱۳:۳۱ دُردانه ⠀

فردوسی اینو نگفته ها. بعداً تو ملحقاتش اومده. بعدشم تو یه کتاب دیگه به اسم برزونامه. تو اون کتاب مثل اینکه اسم مامانش اینه ولی من فکر می‌کردم گردآفریده. شایدم اینا یه نفرن. ولی بعید می‌دونم این همون گردآفرید باشه.

 

خواهش می‌کنم. قابل شما رو نداره. نشر اون آگهیا اجازه نمی‌خواد، راحت باشید.

پاسخ:
راستش من خودمم امروز اینا رو یاد گرفتم:) شما به دکتر حدادعادل وصلید اینا رو بهتر بلدید! تو اون لینک که میگه یه نفرن ظاهرن..ولی خب چه اهمیتی میتونه داشته باشه..مهم اینه که زن سهراب نشد:)))

خواهش میکنم....ممنون

حالا واقعا گردافرید رو خدا گرد آفریده بود؟! :))

حتی اگه گرد آفریده شده بود هم به نظرم بهترین کار رو کرد که عروس ترکان نشد!! اون پسرای ترک رو خوب میشناخت!!!

پاسخ:
خدایا تو شاهد باش از 800 کیلومتری از شهر ستارخان و باقرخان دارن زبان فارسی رو نابود میکنن!:) 

اولا گِرد افرید نه و گُرد آفرید!
سهراب ذاتش ایرانی بوده ها...باباش رستمه ! مامانش تهمینه اس! :)

خداییش گِردآفرید راحت تر تلفظ میشه :))

من با ذاتش کاری ندارم... اسطوره فقط جومونگ که ذاتش کُره ای بود :))  

پاسخ:
شما هر جور راحتی تلفظ کن:) اصن بگو گری!:)

جومونگ؟ !:)))

هنوز عشق کره ایها در شما شعله وره! فایده نداره!:)
۱۰ دی ۹۸ ، ۱۵:۳۲ chefft.blog.ir 💞💕

شاهنامه واقعی نیست، افسانه س و زائیده ی ذهن و تخیلات جناب فردوسی،،

یعنی الانم مردم ما میخواستن افسانه بنویسن میزدن رو دست فردوسی، افسانه که نه اونا میشد واقعیت زندگیشون. ولی کسی حوصلشو نداره گمونم،،

 

پاسخ:
برای بعضیا که فراتر از واقعیته!:)
الان مردم ما دارن افسانه رو در عمل پیاده میکنن:)

کلاس اول یا دوم راهنمایی بودم که تلخیص شاهنامه برای نوجوانان مال انتشارات فاطمی رو خوندم؛ برای من گردآفرید سمبل یک زن توانمند ایرانی بود که موهاشو بافت و پنهان کرد و قلعه رو فتح کرد و بعد که کلاهخودش رو درآورد و موهاشو دیدن فهمیدند اون یه زنه....

پاسخ:
چقدر خوبه دخترخانم ها تو سنین پایین از این داستانا بخونن و احساس نکنن که توانایی هاشون کمتر از آقا پسراست..ولی قلعه ای رو فتح نکردا:)

دقیق خاطرم نیست قلعه بود یا چی! اما میدونم یه فتح الفتوحی کرده بود دیگه! حالا شمام سخت نگیرید! میدونید چند سال گذشته از اون مطالعه:)

پاسخ:
::)))) ولی خوشم میاد خانمها حتی شده با فاصله چندین قرن و عصر بازم هوای همدیگه رو دارن:)

اول شاهنامه همه‌اش افسانه نیست و یه قسمتاییش هم اساطیری و تاریخیه.

دوم در این باره یه فیلم قدیمی من دیدم تاجیکی بود گمونم.

سوم شما رو یاد فیلم مولان ننداخت؟داستان یه دختر که لباس مردونه میپوشه و میجنگه...

 

پاسخ:
برای ما که هر چی تعریف کردن افسانه شو تعریف کردن:)
فیلم تاجیکی هم داریم مگه؟
یادم نمیاد حقیقتش....جدیده فیلمش؟
۱۰ دی ۹۸ ، ۲۲:۰۴ Ramona the dumb

سال دهم (دبیرستان) توی ادبیات، درسی به نام گُردآفرید هست که خیلی طرفدار داره. این واقعیته، که اکثر دخترا عاشقه شجاعت و نیرنگه گُردآفرید شدن!. گُردآفرید اگر مخ سهراب رو نمی زد هم اسیر می شد هم قلمرویه دژشون رو از دست می داد. سهرابم که می گمن زن داشته و با این حال با پهلوان شیر زن قصه لاس می زده!. قبول داشته باشین و داریم که سهراب در اصل خرده شیشه داشته و همین که گیسوان گُردافرید رو دیده زبونش به به به چه چه افتاده، طفلی گُردآفریدم نیتش پاک بوده.

(:

پاسخ:
جدا؟ تو کتابای درسی هم اومده؟ زمان ما که نبود...
بله واقعا چاره ای نداشته
نه فکر نکنم تو اون مرحله پیش نرفته بودنا
همین الانشم امثال سهراب کم نداریم:)
ایشالا که نیتش پاک بوده:)

۱۰ دی ۹۸ ، ۲۳:۰۶ شارمین امیریان

سلام.

 

ولی به نظر من مشکلات تربیتی سهراب ریشه در این داره که بابا بالای سرش نبوده! در واقع کوتاهی از رستم بوده. بعدم یهو میزنه بچه رو میکشه 😐😉

پاسخ:
سلام

بله...همینطوره
دوری از پدر
زندگی در ترکیه:)
دیدن سریال عشق و جزا:)
رستم رفته بوده ماموریت بنده خدا:)
۱۱ دی ۹۸ ، ۱۳:۵۸ وجیهه مهرابی

بازنویسی تون بامزه بود، خندیدم، ممنون. راجع به سهرابم که باید گفت پسر کو ندارد نشان از پدر! خود رستمم پاشده رفته یه شبه سهراب رو به وجود آورده بعدشم ول کرده اومده ایران. اینا خونوادتا فاصله دیدن و عاشق شدن تا بچه دار شدنشون سر جمع یه ساعت طول میکشه! والله. اسطوره داریم!

پاسخ:
ممنون.خدا روشکر..بله واقعا همینطوره!  البته حالا تا این حد هم نبریم زیر سوال رستم بنده خدا رو..شاید ماموریت براش پیش اومده بلند شده رفته توران یا ایران:)

سلام.توکتابای دبیرستان نظام جدید هم اوردن این داستانو ب طرز دومی ک نوشتین

یجاییش گردافرید ب سهراب میگ اگ ولم نکنی موهامو وسط سپاه افشون میکنم :/

سهرابم البته کم مایل نیست

کم کم بجا جنگ رمان عاشقانه از سایت نودهشتیا میشد

پاسخ:
سلام...
عجب...حیف که به پست ما نخورد این داستانا:)
بیخود نیست الان همه دخترا یه ورزش رزمی بلدن
یکم هم خشن شدن
پسرا رو هم سر کار میذارن:)
یه دانشجوی خانم کاراته باز داشتم میگفت ماشین پشت سریم زیاد بوق میزد با قفل اومد پیاده شدم رفتم سراغش:) تو پستای قبلیم گفتم اینو

قبول کنید دررابطه با رانندگی گاها اقایون میطلبند ^___^

پاسخ:
خانوما که رانندگی شون چیزی نمی طلبه؟:)
۱۳ دی ۹۸ ، ۰۷:۳۴ گمـــــــشده :)

به باباش رفته

رستمم وقتی با تهمینه هم بستر میشه تو ایران زن و بچه داشته

که البته شاهنامه اینو بعد از داستان سهراب رو می کنه و اصلا هیچ اشاره ای به مادرش نمی کنه

فقط می گه رستم پسزشو برای فلان جنگ با سپاه راهی کرد

پاسخ:
بله دقیقا همینطوره
عجب نمیدونستم !
پس رستمم هم؟

هم بین اقایون هم خانما راننده افتضاح وجود داره

ولی اقایون دیگه شورشو درمیارن از بس هر خانمی ک پشت رول میبینن جوگیر میشن!

پاسخ:
بله درسته
بحث جوگیری یه بحثه بحث رانندگی افتضاح یه بحث دیگه..تقریبا 80 درصد آقایون جوگیر میشن اگر ببین خانومی بپیچه جلوشون و 50 درصد از این 80 درصد تلافی میکنن و 50 درصد دیگه تلافی نمیکنن، ولی در مورد رانندگی افتضاح خانم ها 100 آقایون این سوال را از خودشون میپرسن که حالا واجب بود توبشینی پشت فرمون؟!

احتمالا خودتون جوابا خانما رو میدونید دیگه :)))

واجب ک.... ایه نیومده... ولی خب جذابه^__^

پاسخ:
احتمالا:)
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">