نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امریکا» ثبت شده است

-جدیدا به این نتیجه رسیدم آقای دیپ سیک یه نمه از خانم کاپیلوت تخصصی تر و دقیق تر جواب میده، شایدم اشتباه میکنم ولی با دیپ سیک الان راحتترم..هر چند دیپ سیک برام تصویر نمیسازه، در صورتی که کاپیلوت میسازه!

-دیشپ با خانم کاپیلوت چت میکردم، بهش گفتم چهار تا کشور ژاپن، ایران، چین و امریکا رو از نظرت قدرت از 1900 تا 2025 مقایسه کن و براش یک نمودار مقایسه ای بکش..همین کار رو کرد... نتایج خیلی جالب بود..جالب تر از اون بازه زمانی رو به 4 تا بازه تقسیم کردم و گفتم در هر بازه فرد تاثیر گذار در هر یک از این کشورها رو معرفی کن..اونم جالب بود...نگاه این هوش ها هر چند صد درصد مطابق با واقع نیست اما نوع نگاهشون جالبه

--روز تاسوعا باتری ریموت پارکینگمون تموم شد و من به سختی تونستم باتریشو عوض کنم..دیروز المنت یخچالمون سوخت، سه تومن باید پیاده بشم، پریشب هم از ساعت 11 شب تا دیروز ساعت 18 آب نداشتیم، با ماشین رفتم دو تا دبه آب پر کردم آوردم خونه، یکی از دبه ها تو یکی از رمپ ها درش باز شد و همه آب ها ریخت کف اسب سفیدم...با توجه به اینکه من در دبه ها رو سفت کرده بودم و صندلی رو کشیده بودم تا جای دبه مهار بشه..ولی بازم ریخت..به یه مکافاتی اسب سفیدم رو خشک کردم ! دیشب به سرم زد برم روم به دیوار، یک فروند آفتابه بخرم، دیدم ملت همه آفتابه بزرگها رو خریدن و کوچیک هاش باقی مونده! ایزدا مهربانا من شکایتی از این اوضاع ندارم ولی اگر ممکنه سرعت وقوع حوادث رو از حالت 3x خارج کن و بذار رو همون 1x، میدونم رو ما زیاد حساب باز کردی ولی خب میترسم با این سرعت یکم چپ کنیم..باز هر جور صلاحه..اصلا من اظهار نظر نمیکنم!:)

۴ نظر موافقین ۵ ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۱۹

در جنگل سبز قصه ما حیوانات زیادی زندگی میکردند..(افکت: صدای بلبل ها و چشمه های آب سرد!)

این جنگل اونقدر وسعت داشت که هر حیوونی با هم نوعان خودش تشکیل یه قلمرو داده بودن..مثلا قلمرو خرس ها، قلمرو گوزن ها و قلمرو شیرها و.........

هر قلمرو برای خودش یه رئیس داشت...

مثلا قلمرو خرگوش ها رئیسشون هم یه خرگوش بود ، همینطور قلمرو شیرها و....

خیلی وقت ها پیش، یعنی حدود 20 سال قبل، دو شیرنر وجود داشت که هر کدومشون داعیه سلطنت بر این جنگل سبز رو داشتند (و هنوزم دارن)........................

۵ نظر موافقین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۲