نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

مرسی که هستی!

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۳۲ ب.ظ

در جنگل سبز قصه ما حیوانات زیادی زندگی میکردند..(افکت: صدای بلبل ها و چشمه های آب سرد!)

این جنگل اونقدر وسعت داشت که هر حیوونی با هم نوعان خودش تشکیل یه قلمرو داده بودن..مثلا قلمرو خرس ها، قلمرو گوزن ها و قلمرو شیرها و.........

هر قلمرو برای خودش یه رئیس داشت...

مثلا قلمرو خرگوش ها رئیسشون هم یه خرگوش بود ، همینطور قلمرو شیرها و....

خیلی وقت ها پیش، یعنی حدود 20 سال قبل، دو شیرنر وجود داشت که هر کدومشون داعیه سلطنت بر این جنگل سبز رو داشتند (و هنوزم دارن)........................

این دو شیر نر خیلی تلاش کردند و در نهایت با زور و تهدید، پدرسوخته بازی و تسلط بر قلمرو سایر حیوانات و چپاول دسترنج اونها، تونستند خودشون رو به عنوان دو سلطان بلامنازعِ جنگل سبز مطرح کنند.

 اونا حیوونا رو مجبور کرده بودن که  از یکی از این دو سلطان جنگل تبعیت کنند...و در ازای فرمانبری از هریک از شیرها، از حمایت اون شیر هم برخوردار باشن.

البته این دو شیر نر یا بهتر بگم این دو سلطان، از دور و نزدیک برای هم شاخه شونه هم می کشیدن و پنجول نشون میدادن (افکت غرّش شیر!) ولی دورادور مواظب بودن که دمپر همدیگه نیان و حریم همدیگه رو حفظ کنن!!...

خلاصه! سالها گذشت....(البته داستان ما با داستان اون شیره که عکسشو تو چاه دید یا با داستان کدو قلقله زن، کاملا فرق داره!)

یکسال در  قلمرو یکی از شیرها اتفاقاتی افتاد که باعث شد قدرت یکی از شیرها به شدت کم بشه و سلطنتش دچار فروپاشی بشه!.....البته دسیسه های شیر دیگه هم بی تاثیر نبود...و در نهایت قدرت بلامنازع جنگل سبز، به یک شیر رسید و شیر ضعیف قصه ما هر چی تلاش کرد نتونست جایگاه خودش رو پیدا کنه!

گذشت و گذشت تا کم کم  حیوانا به این نتیجه رسیدند که از تنها شیر سلطان جنگل هم بخوبی فرمانبری نکنن...

زمزمه هایی بین حیوونا راه افتاد......

بیشتر از همه خرگوش ها که سابقه خوبی در تبعیت از سلطان جنگل نداشتند سر ناسازگاری گذاشتند....

خرگوش ها تقریبا با تمامی مخالفان سلطان جنگل همکاری میکردند..از جمله همون شیری که رقیب سلطان جنگل بود ولی الان ضعیف شده بود....

سلطان جنگل فکر چاره کرد....با کفتارها پنهانی مذاکره کرد که به قبیله خرگوش ها حمله کنند و قلمرو خرگوش ها رو تصاحب کنند. اما شیر ضعیف به کمک خرگوش ها اومد و با تمام توان از خرگوش ها حمایت کرد.....خرگوش ها بسیار ضعیف بودند ولی بجاش شیر ضعیف تجربه و امکانات زیادی داشت و در این مدت حسابی خودش رو تقویت کرده بود و میخواست جایگاه خودشو تو جنگل پیدا کنه...و دوباره سلطنتشو همه قبول کنن...

از اون جا که هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره شیر ضعیف  هم بیشتر دنبال تصاحب جایگاه از دست رفته اش بود و نه حمایت از خرگوش ها...حمله کفتارها به قلمرو خرگوش ها با مقاومت خرگوش ها مواجه شد ولی این وضعیت طولانی شد... به طوری که حمله کفتارها حدود 6 سال طول کشید!

یه روز خرگوش ها به انبار مهمات کفتارها شلیک کردند..غافل از اینکه  انبار مهمات کفتارها پر از سلاحهای شیمیایی بوده و باعث شد عده ای از خرگوشهای قلمرو خودشون شیمیایی بشن و فاجعه حیوانی رخ بده!!..


سلطان جنگل که دنبال آتو از خرگوشا بود تو جنگل سبز وانمود کرد که خرگوش های جنگجو، به خرگوشهای قلمرو خودشون حمله شیمیایی کردن ولی شیر ضعیف که در هر حال دست از حمایت از خرگوش ها بر نمیداشت گفت که داستان چی بوده...

اما سلطان جنگل گوشش بدهکار نبود و یه روز با موشک های گرون قیمتش (پ.ن2) به مواضع خرگوش های جنگجو حمله کرد که هم خرگوش ها حساب کار دستشون بیاد و هم شیر ضعیف..شیر ضعیف بازهم از خرگوش ها حمایت کرد. خرگوش ها به شیر ضعیف گفتند: مرسی که هستی! شیر ضعیف گفت: جگرتو بخورم خام خام! و این داستان هنوز که هنوزه ادامه داره!


نتایج اخلاقی و غیر اخلاقی: 

1- برای درافتادن با شیرها باید شیر باشی نه خرگوش!

2- شیر چه ضعیف باشه و چه قوی، چه سلطان جنگل باشه و چه حامی خرگوش! شیره!!! و شیر هر جور حساب کنی بالاخره نامرده و منافعش براش از همه چی ارزشمندتره حتی از عشق چشم و ابروی تو!

3- شاید مقاومت بهترین کاری بود که خرگوش ها کردند...اونا 6 ساله داره مقاومت میکنند ولی خیلی آسیب دیدند.....رجوع شود به پ.ن1...بنظرم حتما این مقاومت ارزشمند بوده که 6 ساله دارن مقاومت میکنن!!!!

4-ظلم در جنگلهای سبز پایدار نیست....بالاخره یا رئیس خرگوش ها داره به خرگوشها ظلم میکنه یا سلطان جنگل! شایدم شیر ضعیف، نمیدونم...مهم اینه که شما به کدوم رسانه گوش میدی! مثلا اگر به بی بی سی گوش بدی میگه رئیس خرگوشا مقصره، اگر به فرستنده جام جم گوش بدی میگه سلطان جنگل! ولی عقل من میگه هیچ رئیس خرگوش عاقل و باوجدانی حاضر نیست خرگوشای قلمرو خودش کشته بشن و و زیر ساختها و خونه خرگوشای قلمرو خودش خراب بشن.....البته شاید ریاست رو ول کنه بره بهتر باشه اما در صورتیکه خرگوش ها با موندنش موافق باشن خب بمونه بهتره..البته این حرفا به من خیلی ربطی نداره..من بیشتر نگران خرگوشا و بچه خرگوشا و فاجعه خرگوشی هستم! خیلی خرگوش و بچه خرگوش بیگناه کشته شد!

5-سلطان جنگل به قاعده اینکه سلطان کل جنگله و شعارش اینه که اینجا واس ماس و کلیش واس ماس! بناست تو همه چی دخالت کنه..نمیدونم شاید اگر ما هم جای خرگوشا بودیم مقاومت میکردیم..شاید هم اگر  جای سلطان جنگل بودیم؟؟؟؟؟؟البته نمیدونم...چون هیچ وقت ما سلطان جنگل نخواهیم شد!




پ.ن1از ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ (۶ بهمن ۱۳۸۹) جنگ در قلمرو خرگوشها شروع شده‌ که تأثیرگرفته از تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه جنگل سبز موسوم به بهار عربی است .310 هزار کشته و کلی آسیب و خرابی حاصل این جنگ هست و حدود هفت و نیم میلیون بی خانمان !

پ.ن2: قیمت هر فروند موشک کروز تاماهاوک بلوک 4 که آمریکا به سمت سوریه شلیک کرد حدود 1 میلیون و 300 هزار دلار است

نظرات  (۵)

توجه کردین همیشه این خرگوش ها و بچه خرگوش ها بودن که کشته شدن و میشن، خب سلطان و شیر ضعیف و حتی رئیس خرگوش ها برا خودشون مصونیت حاکم میکنن به وقتش کنار هم مذاکره میکنن و این وسط مظلوم کشی میکنن. من نمیدونم کدوم خوبه یا نمیدونم مقاومته خوبه هیچی نمیدونم ولی هیچ رقمه نمیتونم این همه پستی رو بفهمم میجنگن به چه قیمتی؟؟ به قیمت قطع یک نفس دو نفس به قیمت چندتا جون؟؟
پاسخ:
بله همینطوره..منم تو پستم دقیقا همینو گفتم که.....فهمیدن جنگ خیلی عجیب و غریب نیست..از وقتی این بشر دوپا آفریده شد و از زمان هابیل و قابیل تا جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های استعماری و حتی جنگ خودمون و الان هم جنگ های غرب آسیا، زیاده خواهی یه طرف و کشته شدن مظلوم بوده و هست....این جمله نه ظلم کن به کسی و نه زیر بار ظلم برو جمله خیلی قشنگیه الان یادم نیست از کیه...ولی امروزه خیلیا دارن مظلومانه کشته میشن، خیلیا 
مهم نیست کی راست میگه مهم اینه که بچه دارن تاوان زیاده خواهی شیرهای از خود راضی رو میدن!
هر جایی که بچه ها منافع شون وسط باشه حق حتما با اون هاست. مهم نیست جام جم طرف کیه یا بی بی سی طرف کی. مهم اینه که بچه های من از اسم جنگ هم میترسن ...
تحلیل خیلی خیلی خوبی بود. ممنونم بابت این پست
پاسخ:
بله همینطوره که میفرمایید..مگر شما بچه هم دارید؟
ممنون از لطف شما
بله 86 تا :)
پاسخ:
چی 86 تا؟
تیترت منو یاد دورهمی میندازه!
اونجا که زن قیمت بهش میگه قیی میسی هسی :))
پاسخ:
شما بهتر از من گفتی....باید تیترشو بهتر مینوشتم..مسی هسی!
پرسیدید مگه بچه هم دارید شما منم گفتم بله 86 تا ناقابل:)
پاسخ:
آهان..خدا حفظشون کنه..یکیش بشه هزارتا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">