به دست خود آلکسی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم
کمی هم ماچ و بوسه روی ماهش
برای یادگاری می فشانم
آلکسم همره اسب سفیدم
و یا شاید من همره اسب آلکسم
به کوهستان و دشتی سبز و خرم
سفرهای دور و درازم با آلکسم
به تابستان که گرما رو نماید
آلکسم چتر خود را می گشاید
طنین آرد به قلبم سودای عشقش
دل من را به یک جا می رباید
به پایش خسته گردم بی حال و بی تاب
میان روز گرمی می روم خواب
شود بیدار و گوید ای که احسان
نهال عشق تو سرو خرامان....
« احسان یمینی شریف!»
پ.ن۱: با عرض پوزش از شاعر گرانمایه عباس یمینی شریف، که کلا زدم شعرشونو نابود کردم!..خواستم بگم من احسان شون هستم:)
پ.ن۲: دقت بفرمایید که ماشین در عکس زیر هم آلمانی هست!:)