سفرنامه شیرازوو / اپیزود6 : مرغ عشق
هواپیما بلند شد، و ما هم داخل هواپیما بودیم
جالبه ردیف جلوی ما یه پسر و دختر کنار هم بودن که به احتمال زیاد نامزد هم بودن شایدم اومده بودن شیراز ماه عسل....
خلاصه ما چکار داریم به این کارا..ولی خب ظاهرا تازه به هم رسیده بودن! دختره که گمونم تازه تو عمرش مِش کرده بود و هی روسریشو کامل باز میکرد و موهاشو مرتب میکرد و دوباره می بست، یه رژ قرمز هم زده بود که بازم به ما چه ربطی داره؟(هی نگید شما مردا چقدر هیزید! بابا صندلی هواپیمای زاگرس، بین دو ردیفش هفتاد سانت فاصله است! تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که مثل امیرحسین رستمی تو سریال دودکش آسمونو نگاه کنم که اونم گردنم میشکست! ) باور کنید منم همش تو حال خودم بودم و یا با گوشیم ور میرفتم یا به فردا و برنامه کاریم فکر میکردم ولی از بس این دوتا هی وول میخوردن هی تو چشم ما ردیف عقبیا بودن!
جالبه اون پیرمرده بدجوری رفته بود تو نخ این دوتا، چند دقیقه بعد دیدم ای دل غافل! صدای ماچ و بوسه میاد..البته خیلی خفیف، نگا کردم دیدم ای بابا این دو تا مرغ عشق تو هواپیما هم ول نمیکنن!
البته اگر کسی این دوران رو طی نکرده باشه میتونه تریپ برداره که بابا مگه اینجا جای اینکارس؟ چقدر بی تربیت هستید! اینجا خانواده رد میشه!به شخصه منم کارشونو تایید نمیکنم ولی از اینایی که بیرون گود میشینن و میگن لنگش کن هم نیستم، ولی در کل رعایت بشه خیلی بهتره!
ما ایرانی ها متاسفانه فرهنگ سازی مناسبی نکردیم برای دوران نامزدی..فقط یه ماه عسل رو بلدیم...چون فرهنگ سازی نکردیم الان همه معابر و مناظر تبدیل شده به محلی برای همین کارا یا شاید بدتر از این کارا!
از طرفی هم اون دوتا مرغ عشق هم دل دارن و اصلا ابراز علاقه تو هواپیما خودش یه چیز دیگه اس! ولی خب شخصیت و شعور آدم یه چیز دیگس
خلاصه تا خود تهران اینا دستشون دور گردن هم بود و پیرمرده هم بدجوری تو نخ این دو تا بود!!!!...منم باور کنید همش سعی میکردم از پنجره بیرون رو ببینم ولی خبیه اوضاعی بود اونجا....
در هر صورت هواپیما ساعت دو نیمه شب نشست تو فرودگاه مهرآباد و نهایتن اون دوتا جوون هم رضایت دادن که به شرایط عادی برگردن!!، خانم اون پیرمرده هم بیدار شد و همه پیاده شدیم...
این بود انشای من در مورد سفر شیراز!
بنظر منم بهتره رعایت شه ، بنظرم هر جایی آداب خاص خودش رو داره