نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

سفرنامه شیرازوو / اپیزود6 : مرغ عشق

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

هواپیما بلند شد، و ما هم داخل هواپیما بودیم

جالبه ردیف جلوی ما یه پسر و دختر کنار هم بودن که به احتمال زیاد نامزد هم بودن شایدم اومده بودن شیراز ماه عسل....

خلاصه ما چکار داریم به این کارا..ولی خب ظاهرا تازه به هم رسیده بودن! دختره که گمونم تازه تو عمرش مِش کرده بود و هی روسریشو کامل باز میکرد و موهاشو مرتب میکرد و دوباره می بست، یه رژ قرمز هم زده بود که بازم به ما چه ربطی داره؟(هی نگید شما مردا چقدر هیزید! بابا صندلی هواپیمای زاگرس، بین دو ردیفش هفتاد سانت فاصله است! تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که مثل امیرحسین رستمی تو سریال دودکش آسمونو نگاه کنم که اونم گردنم میشکست! ) باور کنید منم همش تو حال خودم بودم و  یا با گوشیم ور میرفتم یا به فردا و برنامه کاریم فکر میکردم ولی از بس این دوتا هی وول میخوردن هی تو چشم ما ردیف عقبیا بودن!

جالبه اون پیرمرده بدجوری رفته بود تو نخ این دوتا، چند دقیقه بعد دیدم ای دل غافل! صدای ماچ و بوسه میاد..البته خیلی خفیف، نگا کردم دیدم ای بابا این دو تا مرغ عشق تو هواپیما هم ول نمیکنن!

البته اگر کسی این دوران رو طی نکرده باشه میتونه تریپ برداره که بابا مگه اینجا جای اینکارس؟ چقدر بی تربیت هستید! اینجا خانواده رد میشه!به شخصه منم کارشونو تایید نمیکنم  ولی از اینایی که بیرون گود میشینن و میگن لنگش کن هم نیستم، ولی در کل رعایت بشه خیلی بهتره!

ما ایرانی ها متاسفانه فرهنگ سازی مناسبی نکردیم برای دوران نامزدی..فقط یه ماه عسل رو بلدیم...چون فرهنگ سازی نکردیم الان همه معابر و مناظر تبدیل شده به محلی برای همین کارا یا شاید بدتر از این کارا!

از طرفی هم اون دوتا مرغ عشق هم دل دارن و اصلا ابراز علاقه تو هواپیما خودش یه چیز دیگه اس! ولی خب شخصیت و شعور آدم یه چیز دیگس

خلاصه تا خود تهران اینا دستشون دور گردن هم بود و پیرمرده هم بدجوری تو نخ این دو تا بود!!!!...منم باور کنید همش سعی میکردم از پنجره بیرون رو ببینم ولی خبیه اوضاعی بود اونجا....

در هر صورت هواپیما ساعت دو نیمه شب نشست تو فرودگاه مهرآباد و نهایتن اون دوتا جوون هم رضایت دادن که به شرایط عادی برگردن!!، خانم اون پیرمرده هم بیدار شد و همه پیاده شدیم...

این بود انشای من در مورد سفر شیراز!

نظرات  (۱۰)

۱۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۵ پریســآتیـــس (:
پیرمرده دلش نخواست یعنی؟

بنظر منم بهتره رعایت شه ، بنظرم هر جایی آداب خاص خودش رو داره
پاسخ:
والا پیرمرده انگار داشت سریال ترکیه ای میدید!
بله منم موافقم
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۹ پریســآتیـــس (:
شما دلت نخواست؟ :دی
پاسخ:
جان؟! با من بودید؟؟!!
هر چند دل دارن ولی خدا بهشون عقل و شعور هم داده! هواپیما هم یه مکان عمومیه دیگه! مکان های عمومیم جای این مسائل(کاملا خصوصی) نیست! والاااااااااا😒
اینجا ایرااااانه! هواپیما داخلی سوار شدن،ولی حتما جو این فیلما گرفته دیگه... 😂
من هی میخوام برم شیراز،هی نمیشه 😔
پاسخ:
البته الان ایران دستکمی از پاتایا و آنتالیا نداره!
یه بار برید شهر قشنگیه
عجب سفر پر حادثه ای :پی
شیراز هم قشنگه هم یه جو آروم خاصی داره..شایدم من اون موقع اینطوری ب نظرم رسیده البته! ولی تمیز نیست
پاسخ:
بله همینطوره
بسیار شهر خوبیه بعضی از خیابوناش هم تمیزه ولی متاسفانه مسئولین به اندازه کافی به شیراز نرسیدن
واقعا حیف این شهر
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۸ پریســآتیـــس (:
:/ آخه داشتید زل میزدید بهشون
پاسخ:
استغفروالله...شما تو ردیف جلوتون از اون بساطا باشه چکار میکنید؟
هنوز در ایران این چیزها غریبه یکم
پاسخ:
بله همینطوره
وای درکتون میکنم منم دوران کارشناسی و ارشدم که زنجان بودمو و دایم با قطار و اتوبوس رفت و امد میکردم همش ازین صحنه های مزخرف میدیدم . همیشه تا برسم خونه گردنم خشک میشد حتی وقتی شب هم بود مجبور بودم از پنجره بیرون رو ببینم.خیلی ادم معذب میشه و همشم اینا تو زاویه دید ادم میشن...
پاسخ:
ممنونم...دقیقا همینطوره که میفرمایید
چاره ای جز تحمل نیست و امیدواری برای اون روزی که فرهنگمون اینقدر ارتقا پیدا کنه که بدونیم اتوبوس و هواپیما و سینما و ..جای این کارا نیست

چقدر جوگیر وبعضا بیشعورن بعضیا اصلا رعایت نمیکنن:/
پاسخ:
بله همینطوره
اقا ربطی به احساس وعاطفه نداره دو بخش دیگم داری به اسم حیا و شعور...اگه این دوتا باشن به خودت اجازه نمیدی تو هواپیما جلو این همه ادم..واقعا که:/
پاسخ:
حالا شما به اعصابتون مسلط باشید..گمونم شما اگر اونجا جای من بودید میزدید اون دو تا مرغ عشق ور شت و پت میکردی
اره احتمالا ازهمون هواپیما پرشون میدادم بیرون:))
پاسخ:
پنجره های اون هواپیما کوچیک بود...باید برید سراغ یه راه دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">