در سپیده دمِ بیست و پنجمین روز از مرداد ماه سالِ یکهزار و سیصد و نود و هفت، اسب سفیدم را زین کرده و توشه راه برداشته و از کلانشهر طهران، چهارنعل قصد سفر به خطه سرسبز خراسان نمودم...از شهرهایی چون گرمسار و ایوانکی و در ادامه سمنان(حدود هشت صبح سمنان بودم) گذر کردم و نهایتا به کاروانسرایی(استراحتگاه) در نزدیکی شهر شاهرود رسیدم تا اسب سفیدم نفسی تازه کند(یک لحظه احساس کردم دارم از این قصه ها میگم براتون)...