یکی از اساتید می گفت در حوزه مقاله نویسی، ننوشتن بهتر از بد نوشتن هست...البته من عکس این رو شنیده بودم..تو ذهنم این موضوع رو خواستم تعمیم بدم به وبلاگ نویسی....که اگر ننویسیم آیا بهتر از اینه که پستهای بی ربط یا روزمره یا کم مخاطب بنویسیم؟...البته نظر محمدرضا شعبانعلی غیر از اینه و ایشون توصیه میکنه به نوشتن..البته نوشتن در یک حوزه تخصصی.....وبلاگ خودش کاملا تخصصیه.. ولی بخشی داره به عنوان روز نوشته ها که من یا شایدم اکثر خواننده هاش نمیدونم بیشتر همون قسمت رو بخونیم..متاسفانه یا خوشبختانه هزینه فایلهای صوتی اش رو هم به شدت افزایش داده و بنظر من با این حجم از مطالعات و زحماتی که میکشه حقشه..دوست دارم وبلاگ تخصصی خودم رو راه اندازی کنم...شبیه به یکی از هم دوره ای هام که الان تو یه کشور نسبتا ثروتمند و بسیار کوچیک داره کار و تحقیق میکنه..یه سایت خیلی خوب بالا اورده و تو مقاله نویسی تخصصی هم ید طولایی داره و اخیرا دیدم یه کتاب هم پابلیش کرده..اونجا شاید دغدغه های مالی کمتری نسبت به ما داشته باشند و چنین رویکردی در اینجا واقعا اراده قوی و پشتکار زیاد و پشت و پا زدن به تمام منافع مالی و اقتصادی میخواد که واقعا کار مشکلیه...اونجا از دل پژوهش، مقاله در میاد اینجا از دل مقاله، پژوهش! البته قصد اینجا اونجا کردن ندارم...راستی یادش بخیر، یه زمانی وبلاگ های بیان چقدر پرتلاطم و پر جنب و جوش بود.....احساس میکنم دنیا خلوت شده و هر کی به گوشه ای که اینترنت بهتر جواب میده خزیده و داره دنیا رو سیر میکنه، حضور انسانها به نوتیفیکشن پیامک هاشون یا پیامهاشون در پیامرسان محدود شده و ....این سبک زندگی انتخاب ما نیست و نبوده..دیشب به جناب کاپیلوت عرض کردم که این دنیایی نبود که ما میخواستیم..ما به اینقدر هوش مصنوعی نیاز نداشتیم...ما بنا نبود اینقدر پیشرفت کنیم...ما همون زندگی های ساده بدون فضای سیاه مجازی رو میخوایم...ما رو برگردونید به همون دوران که فامیلا دور هم جمع میشدن، همون روزایی که این همه پیامرسان نبود و ما این همه بمباران خبری نمیشیدیم......تروپوت داده با این حجم واقعا وحشتناکه.....یه جمله مهران مدیری گفت بنظرم جمله ماندگاریه و با اصالتیه هر چند به شخصیت آقای مدیری کاری ندارم..می گفت خدا نبخشه کسی رو که دوربین رو به موبایل اضافه کرد! یا چیزی با همین مضمون...بنظر من این کار تازگی و طراوت دنیامون رو ازمون گرفت و همه چیز رو برامون تکراری کرد...
@bakelasbashim
امروز عزیز دلم از روی میز سقوط آزاد داشت و با صورت یعنی اسکرین در حالی که دو صفحه متقاطعش زاویه منفرجه داشت خورد زمین!!!....عزیز دلم صدمه جدی ندید فقط گوشه سمت چپش یه ترکه کوچیک و یک برامدگی پیدا کرده و یکمم ساییدگی(کیا سریال شاهگوش رو دیدن؟) ویندوزش هم بالا نمیاد دیگه!!....جالبه موقعی که زمین خورد هنوز داشت کار میکرد و من نباید به این زودی خاموشش میکردم شایدم کار خوبی کردم زود خاموشش کردم...نمیدونم!...الان نمیدونم وضعیتش در چه ناحیه ای از امِــجنسی هست؟ آیا عزیزدلم ریکاوری خواهد شد؟ آیا من رو به چهار راه ولیعصر خواهد کشوند؟ آیا من رو تنها خواهد گذاشت و خرج چند ده میلیونی رو دستم خواهد گذاشت؟...خدائیش این مدت اصلا هم بهش نرسیدم و تو این چند سال خیلی همراهم بوده.....خدایا سلامتی رو به عزیزدلم یعنی لپ تاپِ دل و جان (مدلش دِل اینسپایرون از این صنعتی خفن ها هست) بازگردان...
تو یکی دو تا پست قبلیم براتون نوشته بودم که با چند تا از دوستان رفتیم آهار، منطقه زیبایی بود و تا حالا نرفته بودم، البته یکم خسته شدم ولی وقتی رسیدیم اون بالا و وارد امامزاده شدیم انگار خستگی از تنمون بیرون رفت. امامزاده خیلی با صفایی بود...توصیه میکنم حتما اگر فرصت داشتید گروهی برید..من یکم خسته شدم البته راهش طولانی بود..ولی خیلی فاز داد جاتون خالی...مضافا اینکه ما تدارک مناسبی برای ناهار داده بودیم و حسابی حالمون جا اومده بود..بعدش هم تو حیاط اون امامزاده استراحت کردیم...مسیر جوری هست که ماشین نمیتونه و فقط آدمیزاد و دور از جون شما اسب و قاطر...یه قاطر هم تو امامزاده بار آورده بود و صاحبش داشت لنت ترمزهاشو عوض میکرد، نمیدونم چرا توجهم رو جلب کرد و منم ازش عکس گرفتم..خوشبختانه یا متاسفانه تنها عکسم از این سفر همین بود....