امروز بازم رفتم کوه...کدوم کوه؟؟ (ای بابا!!!!) همون کوهی که جک و جونور داره....های بله!!!!
البته کوه که نمیشه گفت بهش..بیشتر تپّه بگیم درست تر گفتیم...یا به روایتی: تاپّا!!!!
الغرض..
چه طبیعت ملسی!! خیلی فاز داد...
بنظرم هر کی اردیبهشت نزنه به دامن طبیعت به نظرم بهار رو درک نکرده..البته منظورم فصل بهار هست..
یه چند تا هم عکس گرفتم که تو ادامه مطلب عکسهای بیشتری خواهد دید.....
امروز رفتم یه عینک دودی خریدم
خیلی وقته میخواستم بخرم فرصت نمیشد
نمیدونم چشمای من نورخورشید رو بیشتر جذب میکنه یا خورشید خانم پرنور تر شده؟
عینک جدید خوشبختانه تستها یو وی و پلاریزاسیون رو بخوبی پاس کرد
امروز موقع رانندگی هم ازش استفاده کردم واقعا احساس راحتی کردم. نمیدونستم خورشید خانم اینقدر تاثیر داره
قبلا فکر میکردم واقعا نیازی به عینک آفتابی ندارم ولی امروز متوجه شدم اشتباه میکردم
همیشه این سوال برام بوده خوب پس قدیما مردم بدون عینک دودی چه میکردن؟ چرا مشکلی پیش نمیومد؟
دوتا پاسخ به ذهنم رسید که نمیدونم چقدر درسته
اول اینکه پیشرفت علم در خیلی از موارد به بشر کمک کرده یکیش همین مورد
دوم اینکه ما امروزی ها چشمهای ضعیفتری داریم نه از این جهت که با چشم ضعیف به دنیا اومده باشیم بلکه از این نظر که ساعتهای زیادی به تلویزیون مانیتور کامپیوتر و صفحات روشن با نوسانات و تغییر رنگهای لحظه ای خیره میشیم.
البته این دومی علمی نیست و جای تحقیق بیشتر داره ولی خب شاید بی تاثیر هم نباشه
امروز روز اول اردی بهشت یعنی دومین ماه سال هست(خوب باشه ملت چه کار کنن حالا؟)
هوا عالی، نعمت ها فراوون، یه خدای مهربون و همراهان خوب برای زندگی و من هم طبق معمول، گرفتار و چکش به دست، در راه مسیری ناهموار بر دامنه کوهی به اسم زندگی و در سودای رسیدن به قلّه ای به نام آقا کمال!
القصه یا الغصه، دیشب رفتیم برای آشپزخونه کابینت دیدیم...عجب مدلهای جدیدی! ولی دیزاین خودم یه چیز دیگه اس! (اعتماد به سقف!)
فقط مشکل یافتن یه آدم سالم و حلال خوره که اولا وقتی باهاش صحبت میکنی بوی سیگار از دهان مبارکش به مشامت نخوره(چون من شخصا با سیگار مشکل دارم همینطور قلیون) و ثانیا بتونی بهش اعتماد کنی که جنس بیخود بهت نندازه! (البته سهوا مینندازن والا کسیو نداریم که عمدی جنس بنجل بندازه- ملت ایران، داریم؟؟؟) خدایا یه آدم سالم جلوی ما ظاهر کن- هزینه چاپش با خودم!
خلاصه، یه وبلاگم دارم اونور برای دانشجوهای عشق مدرک!، این ترم حسابی سرم شلوغه، باید براشون تمرین بذارم حسش نی! نمیدونم چرا فقط ماها متعهد موندیم و باید وقت بذاریم؟ اونوخ دانشجوها تو تلگرام پلاس باشن یا دور عخششون بگردن (اینجوری @) و بهش بگن عجیجم!!؟ (البته وعده ما با این جوجوها: پایان ترم)
دیروز بابای همون دانشجوهه که گفتم نامزد کرده بود ( به اینجا مراجعه کنید: پست پنج شنبه متفاوت من) زنگ زده گفته :