نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

چه خبره خیابونا!!..خوبه حالا همه چی گرونه و دلار از این کانال به اون کانال تغییر نرخ میده!

ملت جملگی ریختن تو خیابونا و اگر برای خرید عید این نهضت رو به پا نکردن پس از چه رو به خیابانها رو کرده اند؟

اون ولنگ تانک و اسفند مذار رو شعله گاز هم که گمونم تموم شده باشه و خرسها خریداری شده و کم کم ملت دارن خودشون رو برای انجام فریضه چهارشنبه سوزی مهیا میکنند! میگن ذکر ایشالا جزّ جیگر بزنی برای وقتی که نارنجک میندازن زیر پات بسیار مجرّب بوده و توصیه شده در این روز! (جان هر کی دوستش دارید برای مشاهده رقص سالمندان، نارنجک زیر پای پیرزنان نیندازید...گناه دارند..چون قدیمی هستند لوازمشان هم گیر نمیاید!)

امروز صبح از بس تو ترافیک بودم خسته شدم! 

یاد یکی دو هفته پیش افتادم که برای کاری سمت کرج از مترو استفاده کردم...تو یکی از ایستگاهها مردم همه هجوم اورده بودند و با سرعت از پله های صعودی میخواستن خودشونو به مترو برسونن..یه بنده خدایی وسط جمعیت برگشت و رو به همه جمعیت با حالتی اگرسیو و فان دو تا دستاشو برد بالا و به جمعیت نهیب زد:

«کجا دارید میدوید؟ همه چی گرونه!!!»

و لبان ملت جملگی مزین به لبخند گردید و همه وی را تصدیق همی کردند که راست میگه بخدا!

و در آخر محبوبا...

در این ماه آخر سال یک بلیط از تو هم میخواهم، آن هم بلیط یک سر رفت به هامبورگ که برگشتی در کار نباشد، حتی اینترپل هم نتواند من را برگرداند...و یک منتظر  در فرودگاه که با دسته گلی انتظار من را بکشد! میدانید که که را می گویم؟ ایزدا، فرصت مطالعاتی بهانه ای بود که در سال ۹۷ میسر نگردید، تو خود در سال ۹۸ میسر گردان....سینا هلند است، جواد ایتالیا، من را هم به آلمان برسان،پروردگارا آلمان ها، یکوقت خط روی خط نیفتد و بجای آلمان، قرقیزستان و تاجیکستان نصیب کنی! آلمان، بیشه شیران مهد دلیران همیشه جاویدان!

۱۵ نظر موافقین ۱۴ ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۱۴

از این پست خیلی انتظار یه متن درام و عاشقانه نداشته باشید،

دم عیده و معمولا لوازمی که خیلی برامون تکراری شده یا نیازی نداریم رو می کوبونیم تو دیوار! یعنی آگهی میکنیم..حالا دیوار، مناره، شیپور، بوق .....

یه ویترین شیشه ای داشتیم با طراحی بسیار زیبا وچوب خیلی محکم و عالی...کوبوندمش تو دیوار ..گفتم یه قیمت الکی هم بذاریم که زودتر بیان ببرن! مثلا یک میلیون ریال..

تا سه چهار روز خبری نبود..گفتم الان دیگه کی میاد این ویترین رو ببره..حتما دموده شده

ولی بعد سه چهار روز یه خانمی زنگ زد و درخواست عکسهای بیشتری از این ویترین کرد...

یکم سرم شلوغ شد و گفتم حتما این خانم بی خیال این ویترین میشه

ولی دیدم بازم زنگ زد...یکم رفتم بررسی کردم و دیدم واقعا حیفه..یکم دو دو تا چهارتا کردم دیدم واقعا تو این دوره زمونه یه همچین ویترینی خیلی بیشتر از اینا میارزه!

باید اعتراف کنم که رگ خساستم حسابی باد کرده و زورم میاد ویترین رو با این قیمت به این خانم بفروشم

مخصوصا که این خانم تو یکی از تماسای تلفنی گفته بود که کارگاه داره...و منم پیش خودم حساب کتاب کردم که خب این ویترین رو یک میلیون ریال از من میخره و یه دستی به سر و روش میکشه و به عنوان نو ۷۰-۸۰ میلیون ریال  میفروشه! خب من چرا بفروشم؟

حالا جالبه که من نه تخصص این کار رو دارم نه وقتشو ، تازه این مدت هم یه گوشه خونه افتاده بوده و چندین بار میخواستم رایگان بدم یکی ببره..البته ارتفاعش زیاده و بردنش خیلی راحت نیست..جالبه این خانم گفته بیام خونه تون ببینمش خودم میبرمش

آخرین بار گفتم منصرف شدم خانم..\ولی باز یه خانم دیگه زنگ زده که قشنگ معلوم بود همکارشه....بعد امروز دو بار دیگه زنگ زده!!! دقیقا بعد اینکه گفتم منصرف شدم!

حالا نمیدونم واقعا ویترین من اینقدر خوبه؟ یعنی عاشق ویترینم شده؟ چرا دست بر نمیداره؟

چکار کنم بنظر شما! ؟؟؟:)


بعدا نوشت: یاد یه جوکی افتادم که شرح حال خودمه بیشتر، ملا نصرالدین یه زن داشت که  هم خوشگل بود هم بداخلاق...بخاطر اخلاقش هی زنشو طلاق میداد ولی برای اینکه کسی نره زنشو بگیره دوباره بازنش ازدواج میکرد:)

۲۳ نظر موافقین ۱۶ ۰۹ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۱۷

فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانه‌ی ضعف نیست.

فرهنگ یعنی: کینه‌ها وبال گردن خودمان هستند.

فرهنگ یعنی: لباس گران‌قیمت نشانه‌ی برتر بودن نیست.

فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم

فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست 

فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربه‌هایمان را به اشتراک بگذاریم

فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم.

فرهنگ یعنی: چشم و هم‌چشمی را کنار بگذاریم.

فرهنگ یعنی: تفاوت نسل‌ها را درک کنیم

فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود.

فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم!

فرهنگ یعنی: برای دیگران دعا کنیم

فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم

فرهنگ یعنی: در دورهمی‌ها کسی را سوژه‌ی غیبت کردنمان قرار ندهیم

فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم

فرهنگ یعنی: کتاب بخوانیم..

سواد ربطی ب شعور نداره

@bakelasbashim


۱۲ نظر موافقین ۱۳ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۳۵

دنیای آدم بزرگا خیلی آش دهن سوزی نیست...

پس قابل توجه جوونترها خیلی آرزو نکنید هولپی بیفیتد تو دوران آدم بزرگی

آدم بزرگا، همون آدمهای دوران کودکی یا جوونی هستند با کمی عِهِن و تُلپ بیشتر!!(دور از جون خوانندگان عزیز و کمی پا به سن گذاشته) البته با کمی علم و حزم و تجربه بیشتر یا کمتر، ولی همون گرایشات و خوی دوران کودکی..

آدمها خیلی عوض نمیشن. مگر اینکه واقعا خودشون بخوان که معمولا نمیخوان!

دیشب در جلسه هییت مدیره و اعضای یک خراب شده ای شرکت کردم ....که حسابی پشیمون شدم که چرا وقت ارزشمندمو تلف کردم! همه یه جوری سعی داشتند همین ۴ خطی رو که بالاتر نوشتم تایید کنن!

دعوا..دعوا..دعوا....کاش سر لحاف ملا....یه جوری از خجالت هم در اومدن که من شرمم شد..عه؟(تو همونی بودی که کلی احساس شخصیت میکردی؟؟!!! آقای فلانی، تو هم؟ خانم فلانی، از شما بعیده..اخه تو دیگه چرا لعنتی!!‌(اینا سوالاتی بود که ذهن خسته منو آزار میداد ولی به زبون نمیومد) آدمها چه مرد و چه زن، چه پیر و چه جوون فرقی با دوران کودکی نداشتند...فقط کمی بار خورده بود و سرکی به دنیای آدما بزرگا کشیده بودند! پول لامصب هم که این وسط رقص شمشیر میکنه وهمه چی روی همه چی ختم میشه به این لاکردار! من دیشب فقط سکوت کردم و دیدم و شنیدم و تا جایی که تونستم سعی کردم کسیو قضاوت نکنم...

خلاصه بگم....قدر همونی که هستیم رو بدونیم.....با آدمها با گذشت و مدارا برخورد کنیم....ظاهرا آدمها رو بپذیریم و از برداشتن هر گونه ملاقه و هم زدن استخر شفاف ولی پر از ات و آشغال و لجن ته نشین شده در کف استخر شخصیتی آدمها پرهیز کنیم که بوی تعفنش همه رو اذیت میکنه!

نمیخوام بگم همه اینجورین یا من اینجوری نیستم....ولی شخصیت و شعور و درک و آگاهی نعمتیه که خدا به هر کسی نمیده... باید از خودش خواست و هر چقدر هم که داریم حفظش کنیم...

دیشب یاد این مصرع شعر زیبا افتادم که :

عجب صبری خدا دارد......

(دوست داشتید همین مصرع رو گوگل کنید و شعر کاملشو ببینید.)


۶ نظر موافقین ۱۱ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۰۱

این آبدارخونه دانشگاهی هست که من بناست به امید خدا تا یکی دو سه سال دیگه مدرک دکترامو بگیرم و بذارم درکوزه آبشو بخورم! البته سعی میکنم کار به اونجاها نکشه و قبل از در کوزه مدرکمو به چند جای معتبر ارائه کنم و تا میتونم ازش استفاده ونه خدایی نکرده سوء استفاده کنم...

این دانشگاه ما یه آبدارچی داره که پسر نسبتا جوونی هست...راستش هر وقت دیدمش یا کتاب مدار جلوش بوده یا کتاب الکترونیک....مدرک کارشناسی مهندسی برقشو یا از همین دانشگاه یا دانشگاه دیگه گرفته و الان داره حسابی برای ارشد میخونه...من مطمئنم همینطوری پیش بره اتاقشو از آبدرخونه به اتاق یکی از اساتید همین دانشگاه منتقل میکنه! آدم بسیار با پشتکاریه..هر وقت دیدمش تحسینش کردم...در عکس زیر اگر دقت بفرمایید بجای لیوان و پیش دستی یکی از باکس ها پر از کتابهای ایشونه (ایرانی تلاش کن)



۱۸ نظر موافقین ۲۴ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۴۹