نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

من موسیقی های متنوعی رو از ملل و کشورهای مختلف گوش میدم

حتی اگر چیزی متوجه نشم....موسیقی های با کلام و بی کلام آلمانی،روسی، ژاپنی، چینی، ترکی و ...

اخیرا زدم تو کار موسیقی تاجیکستان و کشف کردم که خواننده هاشون دست کمی از خواننده های ایرانی ندارن و خصوصا اینکه زبانشون فارسی هست..

صوت زیر مصاحبه یکی از مجریان تاجیک هست با یک خواننده معروف تاجیک که بنظرم زبانشون خیلی جالبه...موسیقی رو به دلیل اینکه مفسده برانگیز نباشه! حذف کردم و فقط براتون مصاحبه اولشو گذاشتم...باشد تا رستگار شویم..

 

 

۹ نظر موافقین ۵ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۱۱

به دست خود آلکسی می نشانم

به پایش جوی آبی می کشانم

 

کمی هم ماچ و بوسه روی ماهش

برای یادگاری می فشانم


 آلکسم همره اسب سفیدم

و یا شاید من همره اسب آلکسم

 

به کوهستان و دشتی سبز و خرم

سفرهای دور و درازم با آلکسم 

 

به تابستان که گرما رو نماید

آلکسم چتر خود را می گشاید

 

طنین آرد به قلبم سودای عشقش

دل من را به یک جا می رباید

 

به پایش خسته گردم بی حال و بی تاب

میان روز گرمی می روم خواب

 

شود بیدار و گوید ای که احسان

نهال عشق تو سرو خرامان....


« احسان یمینی شریف!»

پ.ن۱: با عرض پوزش از شاعر گرانمایه عباس یمینی شریف، که کلا زدم  شعرشونو نابود کردم!..خواستم بگم من احسان شون هستم:)

پ.ن۲: دقت بفرمایید که ماشین در عکس زیر هم آلمانی هست!:)



۱۶ نظر موافقین ۱۴ ۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۴۴

دیگر این اینستاگرام هم جای ماندن نیست...

می گویند موجبات افسردگی انسان است..

هر چند برای من پذیرفتنی نیست...ولی بنظرم کم بیراه نگفته اند....

هرچند آدمی نبوده و نیستم که خودم را در لجن زار کامنت های بی سر و ته فرو برم و یا حتی با عکس های روتوش شده یا دماغ ها و ابروهای بریده  و یا عضلات حجیم شده حالا یا با فتوشاپ و یا با هر کوفت و زهرمار دیگر، قالب تهی کنم یا اختیار از کف بدهم!

افسردگی هم اگر گردن آویز من بشود در اینستاگرام تنها یک دلیل میتواند داشته باشد و آن هم چیزی نمیتواند باشد جز: گذر سریع زمان!

و اینکه زمان چه بر سر انسان آورده، میاورد و یا خواهد آورد!

معمای پیچیده طرح نکنم...همین دیشب به صورت کاملا اتفاقی! چهره پیرزنی توجه مرا به خود جلب کرد..احساس کردم زیبایی نهفته ای در این چهره وجود دارد و حتی من او را بارها دیده ام..یا در فیلمها و یا...

بنظر میرسید چهره زیبایی بود که دچار گذشت زمان شده و پوست صورتش جاده صافی و همواری است که چاله چوله های زندگی و گذر عمر، دمار از روزگارش درآورده!

کنجکاو شدم که این چهره آفت زده از گذر زمان، از آن کدام مهرویی است؟

ابتدا باور نکردم؟ مونی؟ مونیِ خودمان؟؟!! مونیکا خانم؟ شما هم پیرشدید لعنتی؟!!!(از این بابت که بی پیرایه گفتم مونی انگار که چندین فیلم با او بازی کرده ام عذرخواهی میکنم!) تویی که......آخه لنتی شما که نباید پیر میشدید؟شمایی که سیگار به لب در فیلم.....دهها مرد برایتان فندک روشن میکردند حالا .....

ولی چاره جز باور آن نبود!

زمان و گذر زمان همین است...بگویم جبر زمان! 

این هیولای بی شاخ و دم به کسی رحم نمی کند! پاسش نداری آمپاست میکند! میگذرد به سرعت تندباد!! و تو نظاره گری بیش نیستی؟

از همه پیرمردان و پیرزنان این سرزمین بی رحمی اش را سراغ بگیرید..همه بالاتفاق می گویند: زمان بی رحم است! قبلا هم در مورد ایشان نوشته بودم!


۱۰ نظر موافقین ۱۲ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۳۵

اولش ازش خوشم نیومد...

اولین لوکیشن، تکراری و حال و هوای عزا!!! (که من متنفرم از این حال و هوا ،البته بعدش خوب شد

چندبار دستم رفت تو کنترل که ردش کنم بزنم یه چیز دیگه!

ولی یه حسی نذاشت...گفتم بذار ببینم آخرش چی میشه؟

تا رسید به صحنه آشنایی شیرین و حسین.

و بعد فلش بک به بچگی های شیرین و بعدشم شرح حال زندگی محمود و گوهر..و بعد مونولوگ تاثیرگذار آخر فیلم از زبان گوهر..

خیلی وقت بود فیلمی با چنین موضوع خاصی ندیده بودم!

میتونم بگم تو این یکسال شاید تنها فیلمی بود که اشک منو درآورد!(منو اینطور نبینید قلب من مثل قلبل گوونجیش مهربون و کوچولوئه:))

فیلنامه فیلم من رو به تحسین واداشت...

دارم از فیلم جامه دران محصول ۱۳۹۳ صحبت میکنم

واقعیتی از مجموعه ظلم هایی که ما آقایون خواسته با ناخواسته تو زندگی مون  نسبت به خانم ها داریم..(البته خانم ها هم کم به ما ظلم نمی کننا:))

یه حقی به ما داده شده حالا یا از طرف شرع یا عرف یا ..... بعضی از ما مردها به بدترین شکل ازش استفاده می کنیم!!...

پیشنهاد میکنم این فیلمو ببینید....فیلم خوش ساخت و قابل تحسینیه. 

فقط من وجه تسمیه اشو متوجه نشدم....چرا اسمشو گذاشتن جامه دران؟


۱۳ نظر موافقین ۱۰ ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۰۸

جمله ای که پشت شیشه عقب یه پراید سفید نوشته بود و امروز به چشمم خورد.

فرهنگنویسی روی شیشه عقب ماشینها یا پشت وانت ها بعضی وقتها چنان تو حافظه بلند مدت و ناخودآگاه ما میمونه که تاثیرات کوکب خانم و امین و اکرم و خانواده آقای هاشمی خیلی وقته از بین رفته!

بعضی افراد دوران فعلی رو به دهه شصت تشبیه می کنند. اگر شبهاهتی وجود داشته باشه بنظرم فقط کم شدن قدرت خرید مردمه. اونم برای چند دهک.

ولی مهمترین تفاوت دوران ما با دهه شصت غیراز شرایط اجتماعی همین جمله ای هست که پشت شیشه پراید عزیز پنجاه میلیونی نوشته شده.

 

 

 

 

 

۱۹ نظر موافقین ۱۴ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۳۶