خجالتم نمیکشن!!، با یه آهنگ درجا دنبال سه نفر میگردن! ما تو یکیش موندیم! با وجودی که در دهکده جهانی بر بستر وب و در قالب وبلاگ این همه الکساندرا الکساندرا گفتیم نمیتونیم پیداش کنیم!
خجالتم نمیکشن!!، با یه آهنگ درجا دنبال سه نفر میگردن! ما تو یکیش موندیم! با وجودی که در دهکده جهانی بر بستر وب و در قالب وبلاگ این همه الکساندرا الکساندرا گفتیم نمیتونیم پیداش کنیم!
یکی از ملوک با تنی چند از خاصان در
شکارگاهی بزمستان از عمارت دور افتاد. شب در آمد. خانه دهقانی دیدند.
ملک گفت: شب آنجا رویم تا زحمت سرما
نباشد. یکی از وزرا گفت: لایق قدر بلند پادشاهان نباشد به خانه دهقانی رکیک التجا
کردن، هم اینجا خیمه زنیم و آتش کنیم.
دهقانرا خبر شد ماحضری ترتیب کرد و
پیش آورد و زمین ببوسید و گفت: قدر بلند سلطان بدین قدر نازل نشدی
ولیکن نخواستند که قدر دهقان بلند
گردد.
ملک را سخن گفتن او مطبوع آمد.
شبانگاه به منزل او نقل کردند بامدادانش خلعت و نعمت فرمود. دهقان در
رکاب سلطان همی رفت و میگفت:
از التفـات بـمهمان سـرای دهقانی ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم
که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطان کـلاه گـوشه دهـقان بآفتـاب رسیـد
هفته پیش لابلای کلاسام تو اتاق اساتید، با یکی از اساتید هم صحبت شدم....بحث رسید به اونجا که چرا دانشجوها دچار افت تحصیلی شدن؟ حتی دانشجوهای دانشگاههای خوب؟
من گفتم از فضای مجازی و دل سپردنها و سر سپردنها به گوشی و تبلت و یار پریچهره شون که بگذریم، دانشجوهای دانشگاههای مطرح کشور اکثرا از یک دوره سنگین و طاقت فرسایی به اسم کنکور خارج شدن و وارد دانشگاه شدن..واقعا فشار کنکور خیلی زیاده...برای کسب رتبه خوب تقریبا رُس دانشجوها کشیده میشه! ضمن اینکه موسسات کنکور هم حسابی از این بچه ها کار میکشن و روغنشونو در میارن! یه مثالی هم زدم که موسسات کنکور مثل ققنوسی هست که با بالهای بزرگش و با پرواز، این دانش آموزا رو با خودش به قله های موفقیت میرسونه..ولی بعد کنکور و ترمای اول دانشگاه دیگه ققنوسی در کار نیست و این دانشجوها تو قله تنها میمونن..بچه ها هم حسابی از درس خوندن خسته و زده شده..به همین دلیل افت تحصیلی تو ترمای اول و دوم خصوصا تو دانشگاههای خوب حتی شریف هم مشهوده! همکار استاد از این تمثیل خیلی خوشش اومد و چندین بار تحسینم کرد! ولی خب چه فایده! برای این تمثیلا کسی تا حالا اومده یه بلیط مسافرت به هانوفر رو بچپونه تو جیب کتم؟ نه اومده؟؟!!!!:))
بیخوابی عجیبی زده به سرم!
یادش بخیر یه فیلمی یا سریالی بود زمان ما پخش میشد یکی نصف شب داد میزد میگفت: کوهستان آرام است!
من الان داد بزنم همه سراسیمه میان سراغم...یه همسایه جغد هم نداریم بیخیال...
چقدر کار دارم....برم مقاله هامو بخونم....از قدیم گفتن یه لقمه خواب همه جا پیدا میشه!
(این آهنگ ها هم فقط بدرد نصفه شب میخورن! راستی کریسمس نزدیکه! خدایا هدیه کریسمس چی بخرم برای آلکساندرا؟)
دیروز یه اس ام اس تبریک اومد برام..کلی شاد شدم..احساس سرزنده بودن بهم دست داد!
1-پسره میگه استاد تو وقت بِرِکِ (یا همون آنتراکت کلاس) با شاسی بلندتون بریم یه دور بزنیم؟؟!
میگم پسر خوب من اگه شاسی بلند داشتم الان اینجا بودم؟
میگه استاد کجا بودید؟
میگم پدر بزرگ من 105 سال عمر کرد!
میگه خوب چه ربطی داره؟
میگم میدونی دلیلش چی بود؟ دلیلش این بود که سرش تو کار خودش بود و در کار دیگران دخالت نمیکرد!:)
(این دانشجو همون دانشجوییه که یه پراید بسته به سیستم صوتی!!!:))
2-بحث رانندگی خانمها پیش اومد و اینکه خانومای کلاس تا حالا تو رانندگی شده حال آقایون رو بگیرن؟ ماشالا بخوره به تخته همشون حرفه ای بودن و همه تجربیات ارزشمند در تو قوطی کردن حال آقایون داشتند!:) این بحث برای پسرا هم خیلی جذاب بود و داشتند همین بحث رو با اب و تاب در کلاس پیش میبردن...همون دانشجوی خانم که کمربند قهوه ای کاراته داشت گفت استاد یه بار نزدیک بود با قفل فرمون بیفتم به جون ماشین عقبی!!!.گفتم چرا آخه؟ گفت آخه پشت چراغ قرمز هی بوق میزد!(نمیدونم چرا آموزشِ بی انصافِ دانشگاهمون چرا به من سختی کار نمیده به این دانشجوها درس میدم؟؟)
3- تو تایم دوم کلاسام تا نیم ساعت اول کلاس فقط رو وایتبرد نوشتم و اصلا حرف نزدم...حتی یک کلمه!
دانشجوها: - استاد با ما قهرید؟ -استاد کسی اعصابتونو خورد کرده؟ - استاد با خانومتون دعوا شده؟ - استاد دوست دخترتون باهاتون کات کرده؟ -استاد جریمه شدید؟ - استاد فهمیدیم رفتید دندونپزشکی هنوز بخاطر آمپول یه طرف صورتتون سِر هست -استاد روزه سکوت گرفتید؟ (تو دلشون: این چرا خفه خون گرفته؟ قبلا خیلی ور میزد الان چرا ساکته؟)
من: خیلی نگران نباشید..کلاس قبلی خیلی حرف زدم صدام یکم گرفته بود گفتم یه نیم ساعتی استراحت بدم به حنجره م!:)
4-کلاس ساعت آخرمو خیلی دوست دارم..هر چند دو ساعته ولی دانشجوها سر تا پا گوشن..تقریبا همشون هم تمرین حل میکنن....خیلی هم علاقمند..کلی هم میخندیم...یه دانشجو دارم که یکم بیشتر دوستش دارم (لازمه باز تاکید کنم که ایشون هم آقاست یا تا حالا خم و چم کار اومده دستتون؟) دفعه قبل که با خانمش رفته بود فرانسه برام یه بسته شکلات بزرگ آورده بود..البته رو نمره اش تاثیری نداره و خودش شاگرد اوله...هفته قبل سه سری تمرین داده بودم..میگه استاد برای این تمرینا، سه تا از دانشجوها(ی پسر) میان خونه ما و گروهی تمرینا رو حل میکنیم...گفتم خانمت اذیت نمیشه؟ گفت نه استاد خانومم شاغله...میره سر کار اینا میان با هم میشینیم تمرینای شما رو حل میکنیم!!.....یکی دیگه شون گفت راست میگه استاد..الان دیگه دستمون اومده خانمش کی میره سر کار و کی برمیگرده؟..همون موقع که خانمش نیست ما میریزیم تو خونه شون:)).....منتها این چند روز از بس فست فود به ما داده بود داشتیم اذیت میشیدیم ازش خواستیم برامون قرمه سبزی بپزه!!:))
توصیه های حین خرید
1- فروشنده یه آدمه مثل شما...هی ازش نپرسید این چرا گرون شده اون چرا گرون شده؟ هرچند خیلیاشون مفسر اقتصادین ولی نقدینگی. و گرونی و ترامپ ربطی به اون بیچاره ها نداره بخدا!
2- هر چی لازم دارید بخرید البته اگر میتونید. بنا نیس چیزی ارزون شه قیمتا همینن!
3- در مورد گذشته و قیمتای گذشته نه فکر کنید نه صحبت. تموم شد و رفت ..الفاتحه مع الاخلاص و الصلوات!
4- جنسی زیاد گرون بود به رئیس جمهور فحش ندید. ناشکری هم نکنید. رئیس جمهور و شرایط فعلی رو قدر بدونید. بدتر از ایناش هنوز نیومدن. قدر امروز رو بدونید!
5- اگر نتونستید چیزی بخرید هیچ اشکالی نداره غصه نخورید. خدا بزرگه تا حالا درنموندید که. خدا روزی مورچه لای دیوارو میده روزی ما نرّه غولا رو یادش میره؟ اصلا!
6-میوه رو دونه ای بخرید اصلا هم بد نیست الان خیلیا اینجوری خرید میکنن تازه میشیم مثل ژاپنیا که پرتقال رو دونه ای میخرن نه کیلویی!
7- ذهن خودتونو با قیمت نوی اجناس خراب نکنید. با خرید جنس دست دوم کسی نمرده تا حالا!
8- اگر همسایه تون ماشین شاسی بلندشو استثناءا اومد نزدیک ماشین شما تو پارکینگ برجتون پارک کرد مثل همسایه ما در برج مسکونیتون احساس خسران و ضرر نکنید. دعا کنید خدا بیشتر بهشون بده. خدا رو شکر. اون روزی که قیاف میگرفتی و انشای علم بهتر است یا ثروت رو با محتوای علم بهتر است مینوشتی باید فکر چنین روزایی رو هم میکردی! فعلا بچسب بهمون علمت تا صبح دولتت بدمد!:))
9- باور کنید الان وضع اقتصادی مردم از دهه شصت بهتره! ولی ناشکرتر شدیم. نامهربون تریم نسبت به هم..
10- اگر به اون دنیا اعتقاد داشته باشید میلیاردی از اونایی که دزدی کردن و حقمونو خوردن طلبکاریم! البته بدرد این دنیاتون نمیخوره
اینجا حوالی هتل لاله تو خیابون فاطمی تهران و نزدیک خیابون حجاب هست...یکماه پیش پیاده داشتم از اینجا رد میشدم بارون اومده بود و منظره خیلی زیبایی بوجود اومده بود..حیف که عکس به اندازه کافی گویای این زیبایی نیست!....هدفم از این پست بیشتر خارج شدن از فاز پست قبلی بود!(از بس از آلکساندرا و دکتر ام اچ کا صحبت کردم دارم رقیب عشقی پیدا میکنم:))...به همین سوی چراغ!
جانانِ خودم، عشخِ دوران تحصیلم در مدارج عالیِ دانش، دومین ققنوس آسمان آبیِ عشخ، بعد از بانو آلکساندرا، باتریساز باتری های لیتیوم آرسنایدِ قلبم، سمت و سوی نرگس چشمان مستم، که از تو درتوی مردمک ولابلای عدسی و بر پرده شبکیه این چشمان خمار و نگران، بیشتر از دو یار پریچهره نقش نبسته، یکی آلکساندرا و آن دیگری دکتر ام اچ کا، تنها فرستنده امواج مثبتِ پرانرژی محبّت و بزرگواری و کیمیای کمیابِ مردی و مردونگی در گرگ و میشِ سالهای غبارآلودِ مقارن با تنهاییِ ناشی از مسافت طولانی بین قلبها...(خدائیش دارید میخونید اینا رو؟ دووم آوردید تا اینجا؟ آی لاو یو داری مخاطب:)) القصه امروز پیش استاد راهنمایِ جان دکتر ام اچ کا بودم....همچین منو راهنمایی و هدایت کرد که تا هفت پشت گمونم راهنمایی شدیم:) فرمودند موضوعی که برای تِرِ دکترا!!! انتخاب نمودندی بسیار موضوع خوبی هست وکلی تعریف کرد! ما هم کلی ذوق کردیم..یه لحظه خیال کردم الکساندرا جان اومده میگه بریم! خلاصه خیلی فاز داد....دمش گرم....مسیرمو هموار کرد...الان احساس میکنم یه همراه دارم(البته نه همراه اول و دوم و نه پشتیبان و از این خز بازیا:)).یه همراه درست ودرمونِ علمی....سایه استاد راهنمامو تو کانکلوژن مقاله هایی که میخونم احساس میکنم.....یه دکتر ناز و مهربون..یه استاد به تمام معنا...با لبخندی همیشه بر لب و قلبی رئوف...دارم از فردی ساکن اون بالا بالاهای شهر و وضع توپ و خونه و ماشین خارجی در حد یک استاد معتبر صحبت میکنم که در اتاقش، تابلوهای نقاشی تنها تک دخترش و یه تابلوی دیگه از کلکسیونی از پروانه های زیبا و همچنین عکسی از یک جهادگر شهید هست که همیشه کارشو درست انجام میده و هیچ وقت از کارش کم نمیذاره و خب در عین حال سختگیر که تقریبا دیوونه هایی مثل من و سایر دانشجوهاش پابند اخلاقیات و منش و رفتارش شدیم و تو رودربایستی باید مرزهای دانش رو با لنگه کفش هم که شده از یه میلیمتر یا یک و نیم سانت جابجا کنیم!...راستی ای کاش آلکساندرا دختر دکتر ام اچ کا بود......