نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

اگر کرونا بود و من نبودم......اگر من بودم و کرونا نبود....اگر من نبودم و کرونا هم نبود......اگر من بودم و کرونا هم بود....



ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی...بر در تو نشسته‌ام منتظر عنایتی

گر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر...ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی

ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو...نیست از آنکه تا ابد عشق تو را نهایتی

دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت...زحمتم آید، ار کنم از غم تو حکایتی

برد ز من هوای تو جان عزیز، ای دریغ...کشت مرا جفای تو بی‌سبب جنایتی

گرچه برانی از برم باز نگردم از درت...چون ز در عنایتت یافته‌ام هدایتی

خسته عراقی آن توست، دور مکن ز درگهش...تا نرود فغان کنان از تو به هر ولایتی

۰ نظر موافقین ۱۲ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۲۶
۰ نظر موافقین ۲ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۰۹:۰۹

عنوان پست، اولین جمله یک پیامک تبلیغاتی در مورد سیستم گرمایشی بود که روی صفحه گوشی موبایلم نقش بست و من رو به فکر فرو برد...

یعنی این پیامک، برنامه منو برای چی میخواد؟!! حالا مثلا هر چی من برای خودم برنامه ریزی کردم گذاشتن اجرا بشه که حالا بخوام مجدد برنامه ریزی کنم؟؟!!

الان مثلا این گربهه که وایستاده ژست و فیگور شبه انسان گرفته تا من ازش عکس بگیرم، برنامه اش برای سرمای زمستون چیه؟



۶ نظر موافقین ۱۶ ۲۵ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۹

برای اینکه از برنامه روز جمعه ام خیلی عقب نمونم براتون خیلی تلگرافی مینویسم

امروز صبحونه رو در فضایی باز خوردم...جاتون سبز..یه فضای بسیار دیدنی از کتاب رنگی پاییز

در حال خوردن صبحونه دیدم چند تا کفتر چاهی از این چاقا که رنگشون خاکستری متالیک هست و گردنشون سبزه انتظار دارن از صبحونه ام چیزی بهشون بدم...

خب منم یکم نون ریز ریز کردم براشون که با استقبال شدیدشون مواجه شد.

دیدم من که هر روز صبحونه رو کامل میخورم بیام یکم هم برای این کفترا غذا بریزم و هم میزان حافظه یا آی کیوشونو بسنجم

بهمین خاطر تا اونجایی که یه احسان سیر میشه صبحونه مو ادامه دادم و باقی شو نگه داشتم..البته بیشتر نون تافتونی که همراهم بود...که کم هم نبود..

اول از همه یه مشته نون خورده درسته کردم...حالا نون تافتون هم نرم.....میدونید که چقدر سخته....البته دیگه منم از ریا بودنِ گفتن این حرفا هراسی ندارم..دیگه بدتر از خانم حوای ریاکار! نمیشم که! یه دوهزارتومنی میده به فقیر کلی میاد تو وبلاگ جار میزنه!:) شکر خدا تو آفه این پست منو نمی بینه! بنظرم غیر از پیچیدن جلوی اون پژو نقره ایه که امروز اول پیچید جلوی من و بعد من پیچیدم جلوش و حالشو کردم تو قوطی، غیبت از خانم حوا شاید دومین کار بد امروز من باشه...دعا کنید خدا منو ببخشه..

خلاصه اینکه سعی کردم هر دفعه جامو عوض کنم....و نون خورده ها رو در جاهای مختلف بریزم....به نتایج عجیبی رسیدم! (حالا مثلا من چند ساله دارم رو کفترا تحقیق میکنم!)

جالبه دیگه کفترا منو میشناختن..هر جا میرفتم باز هم چند تایی شون منو پیدا میکردن...یکیشون که عین عقاب پر کشید و اومد به سمتم....

این دفعه خودمو از جای قبلی بیشتر دور کردم.....هنوز یه چند تایی بودن که منو پیدا میکردن..گمونم کفتر بازی امروز من حدود نیم ساعتی طول کشید...

واقعا برام جالب بود....کفتر اینقدر فهمیده؟!!! اینقدر با شعور؟  من هوش کفتر رو در حد جلبک یا کمی بیشتر فرض میکردم که ظاهرا اشتباه میکردم! بنظرم کفترا تا حد دلفین هم جای پیشرفت دارن، حقشونو خوردن... کفترا از بعضی آدمها هم بیشتر میفهمن!

پس ما کفترا ها رو به دو دسته تقسیم میکنیم: 1- حافظه دار 2- بی حافظه یا memoryless!

لذت این کار واقعا وصف نشدنیه....حتما امتحانش کنید...به ذهنم رسیده که دفعه بعد یک کیلو ارزن یا گندم بخرم و آزمایشاتمو تکمیل کنم..میخوام با یه کفتر چاهی طرح دوستی بریزم و چیزایی که بلدم از قبیل لایی کشیدن، انتگرال سه گانه، لحیم کاری و نصب ویندوز 10 و ... یادش بدم؟ چیه حسودیتون میشه؟!!:)

موقع دون خوردن کفترا دو تاشون با هم دعواشون شد و کوتاه هم نمیومدن..خواستم بگم صبر کنن افسر بیاد کروکی بکشه که شکر خدا ختم بخیر شد...راستی این قوقو کردن کفترا در حال غذا خوردن رو شنیدید؟ خیلی حس خوبی به آدم دست میده...گمونم دارن از خالقشون تشکر میکنن...قوقوقوقو... (چقدرم تلگرافی نوشتم!) پس چرا اسم این کفتر بازا بد در رفته امروز که خیلی فاز داد؟

۲ نظر موافقین ۱۱ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۰

پسر عزیزتر از جانم...

این نامه را در زمانی برای تو می نویسم که تو هنوز به درستی دست راست و چپت را نمی شناسی(الکی) و من در دوره ای از تاریخ ناامید و نگران از آینده و ناگزیر از به غنیمت دانستن فرصت، این نامه را برای تو مینویسم، شاید فردا تو باشی و من نباشم...یا باز ممکن است من هنوز باشم و تو اصلا نباشی!

پسرکم،

بدان و آگاه باش یکسال است درگیر بیماری همه گیری به نام کرونا بودیم...این بیماری عنان از کف هم ربوده و ما را خانه نشین کرده بود...اوضاع اقتصادی ما هم خیلی جالب نبود..اوضاع اقتصادی مادرت هم چه بسا بدتر از اوضاع من.. تازه من در ایران و مادرت در آلمان....پس اگر کور و کچل گشته ای یا سوء تغذیه داری بدان تقصیر ما نبوده و گردن ما نینداز! (برای یافتن مقضر نگاهی به کتاب تاریخ دوران ما بینداز)، همینطور اگر آواره بین تهران و برلین هستی هم تقصیر من و مادرت نیست...پدر عشق بسوزد! تو هنوز بچه ای و حالی ات نیست که عشق به خارج از مرزها یعنی چه!

پسرک عزیزم،

در زیر زمین خانه که نه، چون من در زیر زمین خانه مان اسب سفیدم را می بستم، در انباری آپارتمان مان، یک کوزه بزرگ لای آت و آشغالها به یادگار گذاشته ام، در داخل کوزه به ترتیب مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایم است که ابتدا در کوزه گذاشته بودم ولی هم اکنون داخل کوزه افتاده است...با این ها نه به من یک سیر پنیر تبریز دادند و نه به تو خواهند داد....پس در دم، آنها را از کوزه بیرون آور بسوزان و کوزه را به عنوان عتیقه آب کن تا یک سیر پنیر تبریز گیرت بیاید! (فقط نمیدانم چه کسی این شعر را در گوش ما فرو کرده بود که از کوزه همان برون تراود که در اوست!) فقط اگر پنیر دستت بود حواست به کلاغهای لیسانس گرفته باشد که نربایندتت...



۴ نظر موافقین ۱۷ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۱۰

خب خدا رو شکر .....این پست وبلاگ بیان  نشون میده که بیان ضربان قلب داره و قلبش هنوز می طپه، صد هزار مرتبه شکر....البته نفساش یکی میره دو تا میاد!:))

خودشون گفتن صندوقشونو 11 برابر کردن و میگن ال میکنیم و بل میکنیم و جیمبل میکنیم:

در حال حاضر همکاران ما هم زمان مشغول آماه سازی سخت افزارهای جدید برای رفتن به زیر بار، و بازطراحی معماری صندوق بیان برای عملکرد بهینه با ظرفیت ذخیره جدید و برخی به روزرسانی های لازم دیگر هستند و امیدواریم طی هفته های آینده زمان دقیق ورود به مرحله جدید را به اطلاع کاربران خوبمان برسانیم.


من که فکر کنم میخوان بگن ما با میهن بلاگ فرق داریم و کاربرایی رو که قهر کردن رو از دست ندن و ....

ولی امیدوارم اینطور نباشه و خب این وضعیت بالاخره روبراه بشه.....تو این شرایط من از کفترای کوچه مون انتظار ندارم چه برسه به مسئولین شرکت بیان...شایدم من آدم کم توقعی شدم...(شما رو ارجاع میدم به جمله سیلویا پلات در توضیح وبلاگم)

خلاصه گفتم در جریان باشید...خود من که نتونستم از اینجا تکون بخورم :))

۳ نظر موافقین ۲۰ ۱۷ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۹

امروز متعلق به موجوداتی کرونا زده و مظلوم، به اسم دانشجو است که خیلی وقت است استاد خود را از نزدیک ندیده و از برکات دانشگاه که برای هر کسی تعریف خاصی دارد بی بهره است!

در گیتیِ خیالم، گشتم و مفلوک تر از دانشجویان ترم اول دانشگاه آزاد اونم رشته های پزشکی و مهندسی نیافتم!!! خسران عظیم را در این بندگان خدا میشود بازتعریف نمود! یادش بخیر ما که دانشجو بودیم  در کارگاه عمومی خاک بازی میکردیم و سوهان میکشیدیم..من مانده ام این جنگولک بازیها را چگونه میشود در خانه انجام داد؟ اصلا معادلات دیفرانسیل مجازی؟  مگه میشه؟  مگه داریم؟؟ از جزوه دادن وجزوه گرفتن هم چیزی نمیگویم که زبان بسته بهتر! راستی شانزده آذر را بهتر از من میدانید چه روزی بود و الان نیست......


بردر دانشکده ای رفتم دوش...دیدم دو هزار لیسانسه ی کوزه به دوش!

هر یک به زبان حال با من گفتند...این کوزه بگیر و مدرکت بنداز توش:)



امیدوارم با بهره گیری از برکات کرونا، این تحصیلات آکادمیک وقت گیر و زمان بر و غیرهدفمند جمع گردد و اولا مدرک از حیض انتفاع ساقط شود تا کسانی که به دنبال مدرک هستند بروند دنبال نان که خربزه آب است و ثانیا کسانی که دنبال علم هستند با استفاده از تکنولوژی آموزشی بهینه، وقت شان کمتر تلف شود و یکراست بروند سر اصل مطلب! هر چند علامه گوگل ادعا کرده که اینکار را انجام می دهد حتی به غلط! :) 


۳ نظر موافقین ۱۹ ۱۶ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۲

با دیدن عنوان احتمالا خیال کردید که منم دارم کرکره اینجا رو میکشم پایین؟ نه الان وقتش نیست جک!!!....ولی میخواستم در مورد وبلاگ نویسی چند خطی بنویسم....بنویسم؟ مینویسم..بعد از به کما رفتن میهن بلاگ خدا بیامرز که من اصلا هیچ ارتباطی با این سرویس نه داشتم و نه برقرار کردم دیدم یکی دو تا از بلاگرهای بیان دارن  گودبای غزل میخونن و یکیشون هم میخواد به زعم خودش بقیه رو هم ارشاد کنه که اینجا رو ترک کنین جیزه..من کاری به درست و غلط بودن توصیه شون ندارم و هیچ قضاوتی هم نمیکنم...الان هم واقعا فرصت بحث در مورد اینکه چرا اینجا رو رها کردن و این که مسئولان بیان چه جور آدمایی هستن و دنبال چین ندارم....یادش بخیر روزای اولی که اومده بودیم اینجا از بس امکانات داشت و خوشگل موشگل بود انگار از پشت یه پیکان وانت(بلاگفا) نشسته باشی پشت یه  برلیانس H220..با این همه آپشن....البته میخواستم بگم تویوتای اف جی کروزر گفتم شاید تو دلتون بگید این بشر این ماشین رو ول نکرده هنوز!!..چقدر دنبال مال دنیاست:) نه اینکه شما نیستید؟:)...به همین خاطر گفتم برلیانس که یه وخ تو دلتون به من چیزی نگید!..البته اگر هم بگید باز مشکلی نیست!...خلاصه هنوز که تو تنظیمات بیان میرم، آپشنهاش واقعا آدمو به تحسین وادار میکنه..انگار این سرویس نوشته شده بود برای یک قرن وبلاگ نویسی!!!...انگار میخواست روز به روز امکاناتشو توسعه بده و تو دامین خودش کلمه blog رو هم حذف کنه و تنها به یه دات و یه ir ما رو به یه سایت اورجینال تبدیل کنه....ولی من خودمو میگم...از این برلیانس و امکاناتش چقدر استفاده کردم؟ از این بستر رایگان چقدر استفاده کردم؟ بعضیا که برلیانس رو برداشتند کوبیدن به دیوار یا رفتن دور دور!..بعضیا تو برلیانس موندن و اصلا حرکتش ندادند....بعضیا رفتند باهاش سبزی خریدن و بعضیا هم انداختنش تو پارکینگ....البته از اولش مفت بود و تقریبا مفت هم باقی موند! البته من که میدونم به اندازه خودم خوب استفاده کردم...چون من یه وبلاگ دیگه هم غیر از این وبلاگ تو بیان دارم که آدرسشو فقط به دانشجوهام میدادم و صرفا وبلاگ علمی بود و مشق دانشجوها رو میذاشتم...تمرینات پاسخ تمرینات و ای بوکهای مورد نیاز.....اونجا کلاسهای ترممو باهاش اداره میکردم و میکنم..هنوز هم ایمیل های راهنمایی و ناشناس دارم که دنیال یادگیری هستند....بعضیا وقتها تو پیک بازدیدش خیلی بازدید کننده داشت....البته هنوز خواننده داره و خیلی تخصصی تو رشته خودم دارم پست میزنم...اون وبلاگمو هم خیلی دوست دارم...یادمه زمانی هم که تلگرام  تو اوج بود من دانشجوهامو مجبور میکردم که فایلهاشونو از همون وبلاگ من دانلود کنن......اون وبلاگ تجربه خوبی بود...هنوز کلمات کلیدی و تعداد فایلهاش پر نشده که بخوام هزینه بدم...ولی بازم ارزش داره که بخوام کلمات کلیدی یا تعداد فایل بخرم.....بنظرم بیان بما هو بیان هنوز هم برلیانسه و خیلی از وبلاگها نهایتا از پیکان وانت به وانت آریسان ارتقا پیدا کرده باشند!...این که پول نوشته های من تو جیب کی میره هم برای من اهمیتی نداره...حال من با نوشتن تو این وبلاگ خوب شد آیا؟ من به آرامش نسبی رسیدم؟ بنظرم همین برای من کافیه..من استفاده شخصی و معنوی خودمو با این دو تا وبلاگ کردم..فقط مشغله کاری و بالا رفتن اندکی و فقط اندکی سن و سالم که نهایتا منجر به محافظه کاری میشه، باعث میشه که کمتر بنویسم..خیلی وقت پیش میخواستم از اینجا کوچ کنم ولی وقتی متوجه شدم شبکه های اجتماعی سرابی بیش نیستند و مانایی و پایایی وب رو ندارن و استاد شعبانعلی هم به این نکته اذعان دارند دست نگه داشتم......این پست ایشون و لینکهاشو اگر دوست داشتید بخونید...بنظرم توقف قابل قبول و توجیه نیست..ما باید از امکاناتی که داریم به بهترین وجه استفاده کنیم...من تعصبی رو بیان ندارم.....ولی سوالم فقط اینه که آیا من از این ابزار رایگان حداکثر استفاده رو بردم؟!


۹ نظر موافقین ۱۹ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۴