به آمارها کاری ندارم ولی تهرانی که این همه مسافر به کشورها و شهرهای دیگر دارد چگونه این قدر سریع رنگ عوض کرد که ما خبردار نشدیم!
آخر نارنجی هم شد رنگ؟ لااقل لاجوردی، ارغوانی، سبزِ خال خال پشمی ای چیزی!
کرونا هم دستاویز خوبی شده برای کنترل آدمها...انکارش نمیکنم....ولی آخر این که نمیشود همش در تیم حریف به ما گل بزند؟
گفتی ماسک، زدم، گفتی فاصله اجتماعی، رعایت کردم، گفتی خرید اینترنتی، خریدم، گفتی بمیر، مُردم، گفتی نمیر، نمردم، گفتی در خانه ات بمان، ماندم، گفتی الان موج چندم روی اوج است، شنیدم، گفتی الان روی حضیض است، باور کردم، گفتی مسافرت نرو، نرفتم، گفتی زندگیت را ضدعفونی کن، کردم، حال میگویی ورود و خروج از تهران ممنوع؟ آن هم موقع سیزده بدر؟ چقدر تو زرنگی....
من سیزده بدر هایم را رفته ایم....سیزده بدر ندیده هم نیستم..دندم نرم، منِ گردن شکسته می نشینم در خانه ام و سیزده بدر را به سیزده نبدر تبدیل میکنم، ولی خدا وُکیلی اگر بناست با هم بازی کنیم به بهانه کرونا بگو تا ما هم بدانیم یا اگر بناست برای مصوباتت بهانه ای پیدا کنی از کرونا آن را هم بگو...
بگذارم راحتتر و شفاف تر بگویم..درست است که در این برهه چاره ای جز باور حرفهایت ندارم، ولی آمار فوتی هایت خیلی تابلو است.....برای ما یک نفر هم زیاد است..ولی کرونا با مصوباتت خیلی هماهنگ است....سریع که رنگ شهرها را عوض میکنی، آمار کم میشود، تا مردم به خرید میروند امار زیاد می شود...اصلا انگار تابع f(x) کرونا در دست توست.....ضابطه اش را داری...x بدبخت را که میگذاری در تابع f خروجی اش می شود آمار فوتی ها....تو که اینقدر ضابطه تابع را خوب بلدی چرا ضابطه تابع افزایش قیمت دلار را پیدا نکردی؟!
اصلا همه را بگذاریم کنار..چطور شد که ترددهای شبانه ممنوع شد آمار چندصدتایی تبدیل شد به آمار چند ده تایی؟ همین یکی را تو بمن جواب بده بقیه اش پیشکش!!!!
گفته بودمتان که در قرن گذشته ( همین سال قبل، خیلی به گذشته ها برنگردیم) دخترکی سبو به دست، با الاغ دودی رنگش به سپر عقب اسب سفیدم کوفت! و من از اسب پیاده شدم و دیدم سپرش آسیب چندانی ندیده به دخترک سبو به دست رخصت دادم تا با الاغ دودی رنگش بدون پرداخت هر تاوانی از صحنه سپر به سپر خارج شود. پس از ساعتی درنگ، خوب که نگریستم دیدم که سپر اسب زبان بسته ام چاک برداشته.. حیوانکی آخ هم نگفته بود ولی سپرش چاک برداشته بود! لاجرم امروز فرصتی شد تا اسب سفیدم را به سپرسازی آقا عزّت ببرم. مرد جوانی از خطه غرب کشور... حسابی سپر زبان بسته را جوش داد و از کارش راضی شدم... مشتری دیگری آمده بود و از سرو صدای درِ قاطرش نالان بود! گفت رفیقت درست کرده ولی هنوز صدا میدهد! آقا عزّت گلویی تازه کرد و گفت: خب صدای ضبطت را بالا ببر! :) با لختی درنگ و تعمّق، از این همه حکمت در بیانش حیرت کردم و لاجرم سر در گریبان فرو بردم!
ایرانی و این قرتی بازیها؟
ایرانی و این تنوع محصول؟
ایرانی و این کیفیت؟
از چی حرف میزنم از یک برند ایرانی با کیفیت در بین محصولات صوتی، تصویری، کامپیوتری، تجهیزات جانبی موبایل و... به نام تسکو TSCO
من مُهر صد در صد تایید رو محصولاتش نمیزنم،
ولی بواسطه دو تا شارژر موبایل دیواری، یک شارژر فندکی برای داخل ماشین و یک ماوس و یک کابل USB برای شارژر که از طریق دیجی کالا از برند تسکو خریداری کردم، قضاوت میکنم...مطمئنا غیر از منفعتی که از خرید مجصولات این شرکت بردم و مجبور نشدم بفکر خرید محصول دیگه ای باشم، هیچ سودی بابت این پست غیر از اطلاع رسانی عاید من نخواهد شد.
من از تسکو راضی ام، خدا هم از تسکو راضی باشه...این شرکت که در خیابان خالداسلامبولی واقع شده از لحاظ تنوع محصولات و همینطور کیفیت و مهمتر از همه گارانتی نسبتا مناسب، شاید گوی سبقت رو از شرکت ارتباط همراه گویا اروند یا همون جی ال ایکس خودمون ربوده باشه، هر چند محصولات این دو شرکت کاملا با هم متفاوته...ولی بنظرم تسکو انتخاب آگاهانه تری در نوع محصولاتش داشته، این رو میشه در رودمپ یا نقشه راه یا سیاست کلی شون که در سایتشون اذعان کردند به روشنی دید:
شرکت توسن سیستم شرق در سال 1381 شمسی تاسیس شد. فعالیت این شرکت در راستای عرضه تجهیزات کامپیوتری تعریف شد که برگرفته از دانش، سوابق کاری و تجربه موسسان و هیئت مدیره این شرکت بود، که همگی در این زمینه حرف هایی برای گفتن داشتند و زمینه مساعدی می خواستند تا بتوانند مواردی را که به آن اعتقاد داشتند، تحقق بخشند. دیر زمانی نپایید تا تحولات مجموعه مسیر خود را یافت و تا هم اکنون این تحولات در ابعاد جدیدتری ادامه دارد. از آغاز تاسیس شرکت تا هم اکنون بصورت بسیار گذرا به سیر تحولات شرکت اشاره می کنیم: در ابتدا شرکت با ایجاد یک واحد بازرگانی توانمند، تجهیزاتی را از بازار جهانی این محصولات تهیه و به بازار داخلی تزریق می نمود که این تجهیزات حداقل دارای سه ویژگی ذیل باشند:
باران ببارد میروی باران نبارد میروی…!
این بغض بی صاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
بی من شدی راهی چرا؟
از من نمیخواهی چرا، کاری کنم پیدا کند
پایان خوش این ماجرا…