تا هنوز داغ داغم و برای ننوشتن تنبلیم نشده، امروز افتر تو دیز (یعنی بعد دور روز) رفتم پیش فرشته...فرشته کیست؟ چرا من فرشته رو ول نمیکنم؟ چرا بعد دو روز؟ اینا رمز و رازهایی هست که فقط مخاطبین اصلی این بلاگ اگر هنوز نسل شون منقرض نشده میدونن و رمز و رازی است بین من و اونها! حالا مثلا چقدر مهمه:) خلاصه مهم اصل دیدار بود که من فرشته رو دیدم و یکساعتی یا بیشتر گپ زدیم. .البته قبلش کمی منتظر شدم تا فرشته از کلاس بیاد بیرون..یه شیرینی مخصوص هم برای فرشته گرفته بودم..بعد با هم رفتیم داخل اتاق فرشته..منو دید خوشحال شد..منم خوشحال شدم..بهم لبخند زدیم و چه خبر چه خبر کنان، جویای حال و احوال همدیگه و اخبار این یکسالی که همدیگه رو تقریبا از نزدیک ندیده بودیم...فرشته فرقی نکرده بود ولی خب من یکم تو دل برو تر شده بودم!..الکی:) یکم به قوانین جدید آموزشی گیر دادیم...یکم از دانجشوهای دکترا و ارشدش گفت..می گفت سال به سال افت میکنن....یکم رفتیم سراغ هوش مصنوعی و مقاله های هوش مصنوعی....یه سایت بهش معرفی کردم که میشد با مقاله چت کرد..کفش برید:)....می گفت هوش مصنوعی رو از پنج سال پیش تو یوتیوب شروع کرده و بنظرم خوب موقعی شروع کرده...الان که همه با هوش مصنوعی برنامه روزشونو می چینن....شکست ناپذیری، مدیریت و پیگیر بودن یکی دو تا از دانشجوهای دکتراشو مثال زد. خصوصا اونی که الان تو کشور دوست و برادر بطور غیر مستقیم و آفت نوع بشر مشغوله......میگه تو هفته پیش توصیه نامه دو تا دانشجو رو برای رفتن امضا کرده...بعد از بقیه دانشجوهای دکترایی که الان تو ایران هیئت علمی شدن بحث به میون اومد...یکیشون رو که می گفت مثل بولدوزر داره کار میکنه و من نمیدونم این انرژی رو از کجا میاره؟ من میشناختمش بچه زرنگی بود..همون که از مهد محرومیت ایران به اینجا رسیده و بسیار باهوشه....این یکی نرفته خارج و مونده و تن رو داده به کار و داره تو کشور خودمون کار میکنه..اینقدر مقاله از خودش در وَ کرده که از فرشته هم زده جلو! اچ اندیکس و سایتیشن مقالاتش داره از فرشته بالاتر میزنه...این بشر سایتیش مقالات فرشته رو هم برده بالا......خلاصه واقعا جای افتخار داره..این پسر همونی بود که تو ایام عید بهش میگفتند چرا ایام عید نمیری خونه و ولایتتون....می گفت آدم به یه سنی میرسه که دیگه خجالت میکشه بره خونه پدر و مادر!..ظاهرا اوضاع اقتصادی خوبی نداشتند و عائله مند بودند و این آقا برای اینکه تو دوران تحصیل مخارج خونه شون زیاد نشه دانشگاه میموند...الان شکر خدارو پای خودش ایستاده..خودش رو حفظ کرد رشد داد و الان انسان بزرگ و قابل افتخاری برای خودش شده...از دانشجوهای دیگه هم صحبت شد..در مورد مقاله مشترکمون که تنها یادگار همکاری من وفرشته است بحث به میون اومد و در مورد داده خام بحث کردیم..یک مقاله کیو سه هم برای داوری برای من ارسال کرده بود که ازش تشکر کردم..نهایتا تا مترو روسوندمش و وقتی رفت احساس کردم امروز چقدر با دیدن فرشته حالم خوب شده...احساس میکنم حال فرشته هم خوب شده باشه...چقدر خوبه این دیدارها.....به امید تجدیدشون.....
پ.ن: نیمساعته دارم برای این چت جی پی تیِ خنگ توضیح میدم که یه عکس مرتبط بکش آخر سر برداشته کلاه فارغ التحصیلی رو گذاشته سر استاد راهنما! واقعا اینا مگه هوش نیستن؟ چرا این چیزای ساده رو نمیفهمن؟ شیرینی اش هم که شبیه این کیک یزدیها شده:)
فرشته= استاد راهنمای سابقِ جان...