نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

۶۱ مطلب با موضوع «جوجه دکتر» ثبت شده است

از اینکه خواسته های قلبیم با تاخیر به دستم میرسه نمیتونم شاکی باشم...چون واقعا چیزی دست من نیست....من یه اداره ی پُستِ کوچیکم که هدایا و نامه های مردم همش با تاخیر به دستم میرسه!...اصلا پت پستچی رو یادتونه؟ گمون نکنم شما دهه نودی ها و دهه هشتادی ها و نهایتا دهه هفتادی ها و نهایتا دهه شصتی و نهایتا دهه پنجاهی ها و نهایتا دهه چهلی ها .........(بیخیال) یادتون باشه!.شما همتون نسل باب اسفنجی و بن تن هستید:) خب گفتیم خندیدیم دیگه کافیه!...بریم سراغ پت پستچی...من عاشق این ماشین پت پستچی بودم..اصلا ریشه علاقه من به تویوتای اف جی کروزر که الان فقط ولودیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین از این موضوع خبر نداره، برمیگرده به ماشین پت پستچی! شما نمیدونید این ماشین چقدر دوست داشتنی بود....

یکم هم غر بزنم...فرشته خیلی اذیتم میکنه......خیلی کشش میده! چکار کنم بنظرتون؟ میخوام از دست فرشته سر بذارم به اوکراین..برم هر کمکی از دستم برمیاد اونجا کمک کنم..مثلا آواره های اوکراین رو البته آقایونشون رو  با خودم ببرم بلغارستان یا فنلاند و از اونجا ببرمشون آلمان...مدیونید اگر همین الان به آلکساندرا فکر کنید! .البته آقایون که باید بمونن بجنگن با روسیه....پس اوکراین منتفیه:) پس چکار کنم از دست این فرشته بنظر شما...راستی باز هم لازمه که عرض کنم که فرشته آقا هستند و بلای جان و راهنمای بنده؟!!! 

راستی یه تجربه خیلی مفید هم داشتم اینجا چون ارتباط منطقی مطالب این پست زیاد شد و کورولیشن مطالب رفت بالا بذارید اینم بگم: آقا کفشای دیجی کالا به هیچ دردی نمیخوره.متاسفانه جنسش اصلا خوب نیست....اینو گفتم چون اینجام مونده بود...

راستی بهتون گفته بودم رفته بودم دندونپزشکی؟ واقعا چرا الان فکر می کنید من باید این موضوع رو به شما میگفتم؟!!! ولی خب گفتم دیگه.....آقا آدم دندون عقلشو بکشه رو عقلش تاثیر میذاره؟ بدون یکدونه دندون عقل واقعا زندگی چه رنگی خواهد بود؟

اینم بگم اطلاعات عمومی تون بره....پریشب اسب سفیدم، لنگِ مادیانِ بنفشِ همسایه ی یکی از فامیلا رو لگد کرد!...چشم سفید!.....یکم اسب سفیدِ من بادمجونی شد..یکم هم مادیونِ اونا سفید شد!...مطمئنم که اشکال شرعی نداره!..ولی من رفتم به صاحبِ مادیان گفتم هر چی پولش میشه رو من تقدیم میکنم...تازه اگه خواستید یه پاستیل هم برای مادیانِ بنفشتون میگیرم....هر چند اسب سفید من هم بادمجونی شد....ولی خب مقصر اسب سفیدم بود....گفت باشه بهت خبر میدم..هنوز خبر نداده......آخه اسب سفید عزیزم ! دقت کن چرا سپرتو میمالی به مادیونِ بادمجونی؟ حالا منم با اون همسایه رودربایستی داشتم..ولی خب کاری بود که پیش اومده ...میتونستم نگم ولی رفتم در خونه صاحب مادیون بادمجونی و گفتم.....من یه هچین چه شهروند درجه یکی هستم....تا اینجا دارید میخونید؟ نظری ندارید؟ الان دارید فکر می کنید؟ بگذریم....اونطور که من حساب کردم دهک 5 یا 4 حساب میشم...اگر آلکساندرا بیاد مثل مارو پله میرم دهک 9:)..شما اگر دهک تون پایین تر از منه یه فوت بکنید..نه ببخشید یه لایک بکنید...اگر بالاتره دو تا فوت بکنید...نه خب فوت بکنید که من متوجه نمیشم....یه علامتی چیزی کامنتی بدید من بدونم دهکتون بالاتر از منه:)

۳ نظر موافقین ۷ ۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۷

 "اگر سر کلاس بودی و برای جا انداختن یک مطلب مجبور شدی معلق بزنی، باید بزنی. چون تو حقوق می‌گیری که یاد بدهی، نه این‌که بگویی من استاد هستم. وقتی مطلب را یاد دادی فرآیند آموزش انجام‌شده است و صرفاً حضور در کلاس کافی نیست، بلکه بازده کار مهم است." 

لینک


خیلی نصیحت پر مغزی هست فقط نمیدونم وقتی استاد برای یادگیری بیشتر دانشجو معلق زد و دانشجو هم برای مقاومت در برابر یادگیری بیشتر، معلق زد، واقعا تکلیف چیست؟!

۸ نظر موافقین ۱۶ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۷

من هی میگم مقاله کنفرانسی دیگه از ما گذشته....ما الان باید لب علمو جابجا کنیم، این پسره(دانشجوی  دکترا که رفیقمه) میگه نه حداقل یه دونه از خودت مقاله کنفرانسی دروَکن! آخه من الان خیز گرفتم برای یکی دو تا ژورنال معتبر به امیدخدا...به استاد راهنمای جان میگم، میگه بفرست اشکال نداره...الان که فرستادم نشستم کلی هم وبینار تهیه کردم با هزار زحمت، استاد راهنمای جان میگه چرا این یکی کنفرانس؟، بفرست اون یکی کنفرانس!:(، میترسم اون یکی کنفرانسم بفرستم بگه نه منظورم اون یکی کنار این یکی کنفرانس منظورم بود!:) استاد راهنمای جان اصلا تو هر کنفرانسی عخشت بکشه بگو من برات مقاله میفرستم! اینقدر خاطرت برام عزیزه که اصلا تو این کرونایی حاضرم برم اندونزی کنفرانس! البته اگر یه کوچولو همه هزینه هاشو قبول کنی که نور علی نور میشه.....منم قول میدم براتون سوغاتی بیارم:)))

۴ نظر موافقین ۱۵ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۴:۴۷

گیرم که در باورتان به گل نشسته ام!

و شبیه سازی و مقاله ام از ضربه های داوری تان زخم دار است!

با ریشه چه می کنید؟


گیرم که بر سر این سابمیت بنشسته در کمین ریجکت کردنید

اکسپت را علامت ممنوع می زنید!

با جوجه های نشسته در دانشگاه چه می کنید؟:)


گیرم که ریوایز می زنید!

گیرم که ریجکت می کنید!

گیرم که شبیه سازی اضافه می کنید!

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ :)


تجاوز به این شعر زیبا توسط بنده حقیر انجام شده است.. با عرض پوزش از صاحبان اندیشه و خرد..

۱ نظر موافقین ۸ ۱۲ مهر ۹۹ ، ۱۸:۰۱

دیروز روز شستن ارشدها و پهن کردن بعضیاشون روی بند بود!!!! البته من نَشُستم، اولا که من کاره ای نبودم دوما که خب بعضی از ارشدا نامحرمن!  در واقع  استاد راهنمای جان زحمت شستشو رو کشیدن!

آقایون و خانمهای ارشد خیال کردن اومدن خاله بازی!!! البته نه همه شون بعضیاشون...

خوشم اومد دکتر.... حالشونو کرد تو قوطی!!

طرف  فلان تاریخ تو جلسه مجازی آزمایشگاه ارائه داشته نیومده! خبر هم نداده....بعد دکتر، حسابی شاکی شده بود...گفت ما واقعا جهان سومی هستیم...مثل این می مونه طرف تو ژاپن سخنرانی داره 15 نفر منتظرشن ولی سخنران نیاد! خبر هم نده! بابا اصلا بعد یه هفته بعد بیاد عذرخواهی کنه! اون کار هم نکردن!

خدائیش من به استاد راهنمامون حق میدم..بعد تو گزارش سمینارها هم  چند بار گوشزد کردن قوانین نگارشی رو، بازهم دانشجو رعایت نمیکنه! 

خلاصه خیلی شاکی بود..حق هم داره

امروز تو واتس اَپ به یکی از این پسرا پیام دادم میگم فلانی کجایی؟..میگه  شهرستان!...میگم چرا تو جلسات ازمایشگاه شرکت نمی کنی؟ میگه...میخوام انصراف بدم برم تعمیرات موبایل! آخه من عاشق کارای عملی ام...(البته کارهای فنی منظورشونه نه از اون عملیا!) الان دارم دوره اشو میگذرونم.....کلا میخوام بزنم تو این کار...گفتم لااقل به دکتر خبر بده...گفت خودش متوجه میشه...گفتم حیفه..گفت حیف عمر منه! دیدم بیراه نمیگه!..خدایا نسل  جدید چقدر حکیمانه صحبت میکنه:)

خلاصه نمیدونم بخاطر علاقه است، بخاطر مسائل اقتصادی و کروناست، عاشق شده، قاشق شده یا هر چیز دیگه...خیلی وقته دانشگاه های ما اونی نیست که باید باشه...صرفا شده یه کارخونه تولید مقاله...اونم به سفارش اونوریا......نمیخوام تعمیم بدم..همه جا اینجوری نیست ولی خیلی جاها اینجوریه..ولی برام خیلی عجیب بود موقعیتی که خیلیا براش سر و دست میکشنن رو براحتی اون دانشجو بیخیال شده..حالا همه به کنار وقت منو بگو چقدر برای موضوع تزش براش فک زدم! حرومت باشه تعمیرکار موبایل!

ضمنا برای اینکه اولا رشد روزافزون دانشجویان دکترا کنترل بشه و این همه دکتر نداشته باشیم و خلاصه جا برای ما تنگ نشه!  و بعد برای اینکه واقعا بعضیا هدف زندگی شونو واقعا پیدا کنن و خیال نکنن تو تحصیلات تکمیلی واقعا خبریه، شما رو ارجاع میدم به  پست  چرا دکترا نمیخونی نوشته گهربار از استاد شعبانعلی، بنظرم خیلی خوب توصیف کردن این موضوع رو..

۴ نظر موافقین ۱۴ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۵۵