نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

محبوب ترین مطالب

۶۶ مطلب با موضوع «دانشجوهام» ثبت شده است

همش تقصیر دانشگاه ماست که در ایمیلی امروز رو به ماها تبریک گفته....یه پوسترِ مامان هم فرستاده برامون که یادمون بره هنوز تو پمپ بنزین ها و میادین میوه و تره بار همه بهم میگن مهندس!....البته مهم خودم آدمه که چقدر خودشو به عنوان مهندس قبول داشته باشه..یادمه اولین باری که لذت مهندسی در من تبلور پیدا کرد، تعمیر یه منبع تغذیه بود که با تعویض ترانزیستور قابلمه ای 2N3055 درست شد، یا روزی که یه فرستنده FM  ساختم و با وصل کردن آنتنش به تخت فلزیم، بردشو تا مترها افزایش دادم و وقتی صدای دوستمو از فاصله ای دور توی رادیو شنیدم میخواستم مثل گراهام بل فریاد بزنم که: «آقای واتسون، خواهش می‌کنم فوراً بیایید اینجا، من به کمک شما احتیاج دارم.»!! ولی حیف و صد حیف که تلفن خیلی وقت بود اختراع شده بود حتی نوع بی سیمش!

البته این جنگولک بازیا برای دوران جاهلی و اوایل دانشگاه بود که تازه کامپیوتر 386 اومده بود تو بازار..به عقب تر یعنی دوران تینیجری که فلش بک بزنم، یادمه یه ویدئو پروژکتور خونگی ساختم با یه لامپ 200W و یه کارتن و یه عدسی محدب که بهش می گفتن عدسی ذره بینی و برای مادربزرگ خدا بیامرزم بود..روحش شاد....گمونم خدابیامرزی میخواست....بالاخره بعضیها هم عشخشون این چیزاست دیگه..همه که نباید برن تخصص بگیرن تو پزشکی و دندونپزشکی که پول پارو کنن و سوار این عروسکای ژاپنی شاسی بلند چند هزار دلاری بشن...یه عده هم مثل ما گول میخورن و تحت تاثیر علاقه درونی و خب قلقلک های ریزی که موقع انتخاب رشته نیم نگاهی هم به اعتبار بین فامیل داشت، زدن تو گوش رشته مهندسی و طبق قانون سوم نیوتن یعنی قانون عکس العمل، رشته مهندسی هم چند سال بعد حسابی خوابوند تو گوش اون عده، درست مثل بابا پنجعلی که راحت میخوابوند تو گوش طرف!:) اینا رو گفتم که بعضیا که مهندس نشدن یه نفس راحت بکشن که آخیش پس ما چیزی از دست ندادیم!

در هر صورت فارغ از مدرک و مدرک گرایی کشور ما داره به سمت مهارت محوری پوست اندازی میکنه و با زحماتی که سیستم آموزشی کارآمد! تو این چند سال کشید و خواسته پدر و مادرای عزیز رو مبنی بر مهندس شدن بچه شون به هر قیمتی حتی به قیمت از دست رفتن اعتبار رشته مهندسی برآورده کرد، امروزه دیگه کسی اقبال چندانی نشون نمیده به این رشته به جز یه عده دیووونه این رشته که بنظرم خیلی هم بهتر! ما رو با همین رشته تنها بذارن خودمون بلدیم گلیممونو از آب بکشیم بیرون...

ما که این مسیر رو اومدیم و الان هم پولمون نمیرسه یه تویوتای اف جی کروزر بخریم، بنابراین توصیه ای هم نمیکنیم به دیگران الا اینکه همه یا برن پزشکی و دندونپزشکی و داروسازی، یا اگر نخواستن برن فست فود بزنن و مشاور املاکی راه بندازن، دور کار تولیدی رو خط بکشن، دور مهندسی رو هم خط بکشن...اصلا چطوره اولویت اول رو بذارن پزشکی، اگر قبول نشدن باید گزینه های بعدی رو انتخاب کنن..هرچند این وسط بهترین شغل دنیا، بچه باباپولدار بودن یا نهایتا داماد یک پدرزن پولدار بودنه....اگر هم از پول بدتون میاد که معطلش نکنید و برید فیلسوف بشید تا اینقدر فکر کنید که حالتون جا بیاد!

اگر هم علاقه به مهندسی تون داره میریزه و نمیتونید کنترلش کنید، قبل از هر چیز بررسی کنید که چقدر مام میهن شما رو گرفتار خودش کرده، آیا توانایی مهاجرت و تحصیل در یک کشور خارجی را دارید یا خیر؟ اگر ندارید پس فیلسوف بشوید اگر دارید تبریک میگم، شما به مرحله بعد خوش امدید....

از این ناله ها و آلاله ها که بگذریم، یادمه یه پسره پیش من کار میکرد، کاردانی داشت، ولی هر نرم افزاری که گفتم رو بلد بود، خودش سایت میزد، الان هر کی بند ماسکش پاره میشه میره سایت میزنه ولی اون موقع یعنی 10-15 سال پیش سایت زدن اینقدر تو بورس نبود، خلاصه جمیع مهارت ها رو داشت و مهمتر از همه پشتکار خوبی داشت، یه مدار چند لایه رو میدادم حسابی تحلیل میکرد، حتی بهتر از لیسانسه های اون موقع، خیلی پسر توانمندی بود....الان ازش خبر ندارم ولی مطمئنم آدم موفقی هست برای خودش....البته اینم مطمئنم که هنوز نتونسته باشه تویوتای اف جی کروزر بخره...از نظر من آدم ها دو دسته ان، یا اونایی که میتونن تویوتای اف جی کروزر بخرن، یا اونایی که نمیتونن تویوتای اف جی کروزر بخرن! چیه؟ مشکلی داری با این تقسیم بندی؟ شما برو مثل محسن دوگانه نه ببخشید محسن یگانه آدمها رو به خط خطی و ساده تقسیم بندی کن..والا

آهان اصلا همین پارسال..یه رفیق داریم گفتیم ببین برو برای خوشگلی، اصلا برای افتخار خانمت، نمیدونم اصلا محض خنده!!، برو یه مدرک ارشد بگیر، حداقل یه جا بدردت بخوره! مثل گلمراد تو صورت ما نگاه میکرد و می گفت: ها؟؟ میگفتیم ارشد..کارشناسی ارشد! می گفت: ها؟؟ خلاصه گوشش بدهکار نبود...ولی متخصصِ های ولتاژ بود.....پارسال یه بخشی از یکی از سیستم های شرکت ما که مدارِ های ولتاژ داشت شروع کرد به جرقه زدن! من که تخصصم های ولتاژ نبود....گفتم بازش کنم ببینم چه خبره.. رفتم ولتاژ رو اندازه گیری کنم با پرابِ های ولتاژ، تا پراب رو زدم یه جرقه ای زد شپلخ!!!!! سه متر پریدم اونطرف از ترسم!!! نزدیک بود جان به نوش آفرین تسلیم کنم!!! زنگ زدیم به همین رفیقمون...گفت ببین من الان اینقدر کار ریخته سرم وقت ندارم....سیستمو بده بچه ها بیارن یه نگاه بهش بندازم! خلاصه بعد دوماه بدقولی با 5-6 میلیون تومن هزینه دستمزد درستش کرد!!! ....به همین سادگی...تازه کلی هم بهش متلک انداختم که اسکروچ، مگر چکار کردی؟ دو تا قطعه عوض کردی دیگه!!! پس برای این که ناله ها و آلاله های من رو نشنیده بگیرید، توصیه های قبلی مو اصلاح میکنم که تو همین مملکت، تو همین خاک، با حتی معمولی ترین مدرک ها مثل  پیام نور یا دانشگاه آزاد یا علمی کاربردی هم میشه موفق شد...به شرط اینکه مهارت هاتونو افزایش بدید و کاری رو بلد باشید انجام بدید که هر کسی نمیتونه انجام بده و واقعا اون کار بدرد بخوره....همین دوست ما اگر به توصیه نابخردانه ما گوش کرده بود و  ارشد گرفته بود جز اتلاف وقت چیزی عایدش نمیشد...بازم یاد پست استاد شعبانعلی افتادم که نوشته بود چرا دکترا نمیخوانم....براتون لینکشو گذاشته بودم قبلا..در هر صورت بازم روز مهندس رو به مهندسای واقعی تبریک میگم....بازم تاکید میکنم مهارت مهارت مهارت، .ببخشید طولانی شد...این چند خط رو هم یکی از دانشجوهای ارشدم دیروز برام ایمیل کرده گفتم شما هم در جریان باشید من الکی پست مثل گوگل باش نمیزنم:

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی دلسوزی، تلاش و کوشش حضرتعالی در تعلیم و تربیت و انتقال معلومات و تجربیات ارزشمند در کنار برقراری رابطه صمیمی و دوستانه با دانشجویان و ایجاد فضائی دلنشین برای کسب علم و دانش و درک شرایط دانشجویان حقیقتاً قابل ستایش است. اینجانب بر خود وظیفه میدانم در کسوت شاگردی از زحمات و خدمات ارزشمند شما استاد گرانقدر تقدیر و تشکر نمایم.

از خداوند متعال برایتان سلامتی، موفقیت و همواره یاد دادن را مسئلت دارم.


۱۰ نظر موافقین ۱۳ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۱۰

همونطور که درس شنیدن برای دانشجوها به صورت مجازی سخته، درس گفتن هم برای اساتید اونم به صورت مجازی سخته!

- صدا میاد؟

-همه هستن؟

-کسی سوال نداره؟

-بچه ها گوشه سمت چپ بایین اسلاید رو ببینید...آه این نشانگر چرا کار نمیکنه؟

-الان دقیقا چه کسی داره صحبت میکنه؟ لطفا اسمتون رو بفرمایید

-دوستان کسی سوالی نداره؟ { اصلا قیافه دانشجو رو نداری که متوجه شی مطلب رو گرفته یا نه؟}


قبلا یه ماژیک برمیداشتی و از این طرف تخته وایبرد شروع میکردی و  با کلی سوال و جواب و فیدبک گرفتن از دانشجو که متوجه شی مطلب رو متوجه شده یا نه میرسیدی به آنسوی تخته! با افزودن مقداری نمک و ادویه طنز و شوخی که دانشجوها خسته نشن...و وسطاشم حرف های جدی ساندویچ شده که معمولا دانشجوها گوششون برای شنیدن اون حرفهای جدی تیزتر بود...و میگفتن بیشتر به دردشون میخوره...یادمه چند سال پیش بحث ازدواج سرکلاسم پیش اومد....جوری شده بود که دیگه بچه ها خودشون مشارکتی با هم بحث رو پیش میبردن و من فقط گوش میکردم..خوب شد اون جلسه صداشونو هم ضبط کردم و تو همین وبلاگم گذاشته بودم...قبلا که سر کیف تر بودم اون پست قایل مشاهده بود ولی الان رفته تو باقالی ها و  پیش نویس ها..مثل خیلی از پستهای دیگه ام....نپرسید چرا که واقعا دلم خونه از این خودسانسوری و این رکودی بلاگستان!!....وبلاگم مِنو داشت و یه قسمت مِنوی دانشجوهام بود...برای هر کسی جذابیت نداشته باشه اون بخش برای من خیلی جذاب بود..عکس دانشجوهام رو هم گذاشته بودم....یه عکس بود  که 4 تا دانشجوی پسر تا ساعت 4 صبح گروهی درس میخوندن و همه دستاشونو گذاشته بودن رو سرشون که یعنی پوستمون داره کنه میشه و اون عکسو به عنوان شاهد مدعا برای من فرستاده بودن:))..یادش بخیر....بچه های کارشناسی باحال ترن...تو کلاسای ارشد این صمیمیت رو کمتر دیدم...نه اینکه بچه های بدی باشن...ولی خب تعدادشون هم کمتره تو ارشد... من با دانشجوهای کارشناسی خصوصا آقایون شون خیلی راحت بودم و تو کلاس ما بچه ها خیلی صفا میکردن و کلی می خندیدیم...درس ام هم سرجاش بود...سختگیری هامم سر جاش.....ولی کلاسمون شاد بود....یادش بخیر..دلم برای اون دانشجوها و اون کلاسها تنگ شده حسابی...


پ.ن: من تو این عکس نیستم و همه شون دانشجو هستند...

۲۳ نظر موافقین ۱۹ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۱:۱۹

باید اعتراف کنم که چهارشنبه هفته پیش بهم پیشنهادهای ناجور دادن!!...

آخه این موقع؟ اونم به من؟!!!

خب طبیعیه که آدم قلقلک میشه ولاجرم باید اصول حرفه ای خودشو بذاره زیر پا!!....

خصوصا این پیشنهاد وسوسه انگیز!

میگن کور از خدا چی میخواد؟ یه چشم بینا و یه تویوتای اف جی کروزر و چند میلیارد چندرغاز تو جساب بانکی!....بقیه اش(..) هم خودش میایه!

موندم چکار کنم؟

از خیر تدریس  یه درس سه واحدی ارشد برای ترم آینده بگذرم یا نه به این پیشنهاد ناجور تن بدم؟

برام سوال بود که ترم تون مگه شروع نشده میگن نه..تازه از 16-17 آبان شروع میشه! کرونا بدجور ایستگاه تاریخا رو گرفته ها:)

۳ نظر موافقین ۱۸ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۰۹:۰۸

خدا رو شکر...دانشجومو تو لباس سفید عروسی دیدم....اونم با یه دوماد سیبیل کلفت!....بهنام بانی رو بردار دراز و لاغرش  کن میشه نامزد دانشجوی من!...کجا دیدمشون؟ از نزدیک که نه...خب بنظر شما با این همه پروتکل کجا باید عروس و دوماد رو دید؟ خب معلومه تو واتس اَپ! اینکه چقدر لباس عروسی بهش میومد قطعا به من ارتباطی نداشته و نداره!...منم یه نظر چشمم افتاد دیدم عه این که دانشجوی منه..اما به چشم استاد دانشجویی، عروس باید به دهن بزی خوش بیاد که ظاهرا خوش اومده...ولی چند تا سوال ذهنمو مشغول کرد:

اولا چرا شماره ی این دانشجو تو گوشی من سیوه؟ من که معمولا شماره دانشجو سیو نمیکنم..دانشجو میاد و میره  و از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود(قانون بقای دانشجو) پاسخ: آهان یادم اومد!...چنذ بار سوال درسی پرسیده و دو سه بار هم مزاحم من شد برای مشورت در مورد محیط کار...حتی ازم خواستم جایی رو بهش معرفی کنم.....یادمه آخرین باری که رفته بود سر کار، یه نمایندگی ماشین های خارجی و تعمیرات تخصصی الکترونیکی اش بود...به عنوان یه خانم تحسینش کردم...ولی بهش گفتم محیطت مردونه است....گفت من تنها خانم نیستم و محل کارمون تقریبا ایزوله است از آقایون همیشه در صحنه!....گفتم پس نونت تو روغنه...هر روز با یه ماشین خارجی عکس میگرفت و میذاشت تو پروفایلش...منم کاملا اتفاقی ماشینها رو رصد میکردم که دیگه کلا فراموش کردم....گمونم بالاخره گلیمشو از آب کشید بیرون!:) و یه جوون از همه جا بی خبر رو زد و اونم افتاد! هر چند سن عروس خانم ما کم نبود....خدا رو شکر....

دوما چرا تو این ایام این عکسو گذاشته؟ پاسخ: خب شاید تو ایام قبل از این ایام ازدواج کرده و عکسشو حالا برای یا رو کم کنی دخترای فامیل یا کم شدن شر مزاحمین به نوامیس گذاشته....به ما چه اصلا...

در هر صورت خوشحالم که دانشجوم رفته خونه بخت..البته با اون سیبیل کلفتی که من دیدم امیدوارم زندگی شون در سایه سار امنیت و آرامش ادامه پیدا کنه و بره دیگه بر نگرده یعنی سفید بخت بشه و با همین لباس سفیدی که رفته خونه بخت با لباس سفیدی پزشکی هم بره مدارج بالاتر! الان زندگی نگه داشتن از ازدواج کردن سخت تر شده...میگن قبل از ازدواج چشمهاتو باز کن و بعد از ازدواج چشماتو ببند..مشکل اکثر جوونهای ما بعد از ازدواج قسمت دوم این جمله است که هنوز چشماشون بازه!


۱۰ نظر موافقین ۱۶ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۲

همیشه همه چی پول نیست..بعضی وقت ها وقتی خودت یه نهال بکاری و خودت هم بهش آب بدی، لذتش بیشتر از میوه هایی هست که پس از سالها مشقت ممکنه از اون نهال برداشت کنی...بعضی وقتها علاوه بر لذت آبیاری، شیرینی میوه هاش هم برات لذت بخشه

همیشه همه چی پول نیست...بعضی وقتها گذشتن از پول هم برات لذت بخش میشه.....وقتی برای عزیزانت پول خرج میکنی، لذت دیگه ای داره....بعضی وقت ها ....

حال منظور؟ چی میخوام بگم؟

ملت ایران دقیقا یادتون هست از بی ارزش بودن تدریس و به صرفه نبودن آن، چه ناله ها و چه فغان ها در چاه سیاه این وبلاگ نجوا کردم؟ نه جدّا یادتان هست؟ (ایرانی نیستی اگر...:))

امروز یکی از دانشجوهام که همیشه نمره بالا از من میگرفت و خیلی هم دانشجوی فعال و با پشتکاری بود بهم زنگ زد....یادمه خیلی برام احترام قائل بود و البته هنوزم هست و بیشتر هم شده...یادمه آخرین باری که به سفر فرانسه مشرّف شده بود!، برام یه هدیه آورده بود......برای n امین بار آیا باز هم لازمه تاکید کنم که ایشون هم مثل دهها مورد دیگه آقا بودند؟ (چون میدونم همیشه جنسیت دانشجوی من درصد بالایی از مغز خوانندگان من رو مشغول خودش میکنه وظیفه خودم میدونم هر بار یادآوری کنم!!!)

خلاصه تماس گرفت و وقتی گفت ارشد دانشگاه دولتی اونم یه رشته خوب قبول شده چقدر خوشحال شدم..تازه درسی که با من داشت تو همون دانشگاه تطبیق خورده بود و ازش پذیرفته بودند......در مورد موضوع تزش راهنمایی میخواست حدود نیمساعت راهنمایی اش کردم..خیلی تشکر کرد...گفت هنوز اون جمله تون یادم نمیره که سر کلاس می گفتید حداقل نویسنده کتاب مرجع درس رو بخاطر بسپرید یه جا ازتون پرسیدن ضایع نشید! و خیلی خاطرات دیگه....یادش بخیر چقدر با دانشجوهای دیگه ای که با هم در یک دار و دسته قرار میگرفتند شوخی میکردیم!

یادش بخیر..دورانی بود..بماند به یادگار.....امروز کمی قد کشیدم شاید یک سانت، شاید هم بیشتر.خدایا شکرت..





۱۲ نظر موافقین ۲۶ ۱۵ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۸

تدریس برای دانشجویان ارشد با تدریس برای دانشجویان کارشناسی واقعا متفاوته

اولین تفاوت در تعداد دانشجویان ارشد هست.....

معمولا تعداد دانشجویان ارشد کمتر هست و خب صحیح کردن برگه ها راحت تر..(البته غیر از درسهایی که مشترکا با دانشجویان کارشناسی ارائه میشه)

دومین تفاوت در نمره قبولی هر درس هست.....نمره قبولی 14 هست...بهمین خاطر تلاش دانشجو بیشتر هست...

از همه مهمتر، لذتی هست که در درس دادن مطالب تخصصی تر برای دانشجویان ارشد وجود داره

مطالبی که سطحش بالاتره...

این ترم، ترم خوبی بود و میشه گفت با ترمهای قبل کاملا متفاوت بود....

جالبه که هنوز مدیر گروه دانشجویان قبلی چند هفته پیش بازم با من تماس گرفت و ازم خواهش کرد که برم دانشگاهشون تدریس کنم..مقطع در اون دانشگاه کارشناسی هست...وخب مسافت دور....جالبه بدونید من بنزین رو بهونه کردم و گفتم برام نمیصرفه..واقعا هم نمیصرفه...خوشحالم که جواب رد بهشون دادم..هر کسی یه شرایطی داره خب..

۸ نظر موافقین ۱۱ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۰۷:۱۷

رویا پیامک دهد که با سلام و احترام، بازهم میایی گول بمالیم به سرت، و این ترم برای ما فداکارانه تدریس بفرمایید؟

و من پاسخ همی فرستم که کور خوندید! فوطینا!

با بنزین لیتری 30 هزار ریال اونم با این ترافیک دهشتناک از این سر تهران راه بیفتم اون سر تهرون که به پنخمه ها(پخمه +نخبه) های ساختمون چهار طبقه بی آسانسوری که اسمشو گذاشتید دانشگاه بیام درس بدم؟ 

بعد کل طول ترم احوال ما رو نپرسی ولی آخر ترم که میشه هر از گاهی تلفن بزنی که آقای دکتر، میشه به فلانی نمره بدید؟ بعد آخر ترم یه مبلغ سگ گاز زده بفرستی تو حساب من که هر چی جمع و تفریق کنم پول بنزینم نشه؟!

بعد هر چی به لسان غیرمستقیم و ایما و اشاره، سیگنال بفرستم که بابا برای من هم پروژه کارشناسی بذارید ولی خودتو بزنی به کوچه آشتی کنون و نه تنها برای من درس پروژه رو نذاری بلکه متوجه شم که برای نورچشمی هات، هاپلامپیش هامپلامپیش پروژه کارشناسی گذاشتی؟!!

نه دیگه اون ... رو هاپو خورد!!!! قان قان سوار شد رفت دَر دَر!!!

همین ترم پیش تو یه دانشگاه معتبرترتر میخواستم کلاس بگیرم دیدم بازم ستمه! lمگر وقتمو از سر راه آوردم  که بیام با بوق تومن، فکرم رو دچار آنارشیسم رفتاری کنم و بیام درس بدم؟!!!

بشینم همون وقت رو کارتون سگ آقای پتیبل ببینم شرف داره که بیام تو دانشگاه شما یه لنگه پا وایستم!

خدائیش ترم آخری که داشتم درس میدادم یکی از دانشجوها گفت استاد من میرم کلاس سه تار هم یاد میگیرم و پارالل به بقیه یاد میدم، با هم حساب کردیم دیدم اون بیشتر از من دریافتی داره! یعنی آدم بره ساز دهنی بزنه شرف داره به تدریس!

به این نتیجه رسیدم جایگاه خودت رو در هر سطحی ببینی بقیه ازت همونقدر انتظار دارن و تو رو در همون جایگاه قرار میدن! پس باید به قله های بزرگتر فکر کرد!

رویا برو خودتو سیا کن!

همه این جملات رو جمع کردم و در این جمله خلاصه کردم و به عنوان پاسخ فرستادم برای رویا: ضمن تشکر، این ترم قادر به همکاری با مجموعه شما نیستم!


۱۶ نظر موافقین ۱۶ ۰۱ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۰۰