نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵۷۲ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

بیچاره کرد منو این رکسانا!

صبح ساعت 4 صبح منو بیدار کرده که با هم بریم کوه!(کدوم کوه؟ همون کوهی که آی بله! من چمیدونم!:)) خودش با ماشین اومد دنبالم! و منو در حالی که به لحاف و تشکم متوسل شده بودم از زیر پتو به حالت سینه خیز و کشان کشان سوار ماشینش کرد! اگر این سوال اذیتتون میکنه که رکسانا کیه فقط در همین حد میتونم به شما اطلاعات بدم که خیلی دوستش دارم خیلی.....

مسیر خونه تا کوه رو من خواب بودم..به کوه که رسیدیم با یه لبخند رکسانا(میخواستم چیز دیگه بگم گفتم ممکنه از همین وبلاگ خانواده رد بشه!)  از خواب بیدار شدم...برای اینکه جلوی رکسانا کم نیارم هر جور شد خودمو جمع و جور کردم و دنبالش راه افتادم..

رکسانا تجهیزات کامل کوهنوردی داشت از کفش مخصوص و عصای مخصوص کوهنوردی و ..و من تقریبا هیچی ...خودمو وخودم بودم! اعتماد بنفسی برای کوهنوردی نداشتم ولی دنبال رکسانا راه افتادم...علاقه شدید من به رکسانا باعث شد تا هر سر بالایی رو که به اجبار دنبالش میرم نه غر بزنم و نه تو دلم بهش فحش بدم!...میدونید چرا؟ چون دوستش داشتم و دارم...پدر این عشق لامصّب بسوزه!

خلاصه سرمای صبح و سختی سربالایی رفتن دیگه رمقی برام باقی نذاشته بود....

تا با رکسانا رسیدیم بالای کوه..نه قله ولی اون بالا بالاها....

نگاه کردم دیدم چقدر اومده بودم بالا.....خورشید طلوع کرده بود و همه جا رو گرم کرده بود....چه منظره ای زیبایی بود.. از بالا همه جا پیدا بود!

رکسانا بمن لبخند میزد و مهربون تر شده بود... از کوله پشتی اش مقدمات صبحونه رو فراهم کرد و همونجا آتیش روشن کرد و یه املت توپ زذیم به بدن! از طریق رگهامون اگر اشتباه نکنم!:)

خلاصه جاتون خالی خیلی چسبید...

با خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم سختی های کوهنوردی و بیخوابی و سرمای صبحگاهی در مقابل این همه زیبایی و حس خوب، واقعا ارزششو داشت..منم اعتماد بنفس پیدا کرده بودم..

از رکسانا بخاطر این حس خوب ممنونم!


پ.ن: این تمثیلی ترین پست من بود...خیالتون راحت! رکسانایی در کار نیست! خواب دیدید خیر باشه:) رکسانا همون استاد راهنمای جان منه فارغ از جنسیتش! بهتون که گفتم بودم تنها عشق وطنی من استاد راهنمای جانمه!(استاد راهنمام هم آقاست اونم چه آقایی!)به عنوان راهبر و راه بلد!....کوهنوردی هم در کار نبود!...حدود یکسال سختی در نوشتن پروپوزالم منظورم بود که با تمام سختی ها بالاخره به جاهای خوب رسیده!...واقعا اعتماد بنفسم زیاد شده! الان دیگه استاد راهنمام خودش بهم زنگ میزنه خودش بهم ایمیل میزنه..قبلا فقط من ایمیل میزدم..هیچ تماس تلفنی بین ما برقرار نشده بود! شما نمیدونید رکسانا نه ببخشید استاد راهنمای جانم(بمنم خوش گذشته ها:)) به آدم زنگ بزنه چه حس خوبی داره! این اولین تماس بین ما دو نفر بوده و قبلا هیچ تماس تلفنی نداشتیم! اونم استاد راهنمام تماس گرفت! الیته میخواستم بگم اول تو قطع کن اونم بگه نه تو قطع کن ولی گفتم شاید ضایع بشم بنابراین نگفتم:) حالا چرا این جوری پست زدم؟ حس کردم این قضیه استاد راهنمای جانم برای من درسته خیلی مهمه ولی برای شما خیلی تکراری شده! دیدم دیگه نه کامنتی برام میذارید نه میایید وبلاگم ، گفتم فضا رو عوض کنم!:) منم که خیلی فرصت خوندن پستهای شما رو ندارم! شما هم خیال میکنید من کلاس میذارم که اصلنم اینطوری نیست! خلاصه که وقتی از درس و استاد راهنمام میگم خیلی پستامو تحویل نمیگیرید(حتما تو دلتون میگید عه! اینم ما رو کشت با این استاد راهنماش! تحفه نظنزه مگر!!:)) ولی تا عکسی از خودم یا دانشجوهام میذارم یا اطلاعات خصوصیمو میریزم رو داریه(البته اگر بریزم!) بیا ببین اینجا چه خبره! راستی یکی از دوستام که استاده یه کتابی چاپ میکرده در حوزه امواج نوری، گفتم اسم کتابت چیه گفت امواج نوری....گفتم اینطوری کتابت فروش نمیره، اسم کتابتو بذاره  عشق در امواج نوری! اینجوری فروشش چند برابر میشه! گفت راست میگیا...کلی استقبال کرد بنده خدا! دیگه نمیدونم چکار کرد!برای این پستمم از همین تریک استفاده کردم! (trick= ترفند)


۱۱ نظر موافقین ۱۴ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۶

امروز خونه نشین شدم.....

شما تصور کنید یه ببرِ تهران(نه مازندران!) یه روز کامل بشینه تو خونه اش و نره شکار آهو!! البته صد واضح و مبرهن است شکار آهو دیگه برای من جذابیتی نداره و ترجیح میدم بجای آهو برم یه باک پر بنزین سه هزارتومنی  بزنم و برم دنبالِ  هابی های خودم و ظهرم بشینم تو چلوکبابیِ محبوبم و نهار رو بزنم تو رگ! (چهاردرصدی هم خودتونید!)

دیروز رفتم سرکلاس ..ولی هم دانشگاه تعطیل بود و هم کسی سر کلاس نیومده بود که من بهش درس بدم! درسهایی که آماده کرده بودم همینجور داشت لبریز میشد! کسیم نمیشد پیدا کنم بهش درس بدم!

امروز معشوق وطنیم (استاد راهنمایِ جانو میگم نگران نشید یوخ! ) در واطساپ؟ واتساپ(به قول مهران مدیری این طین دسته دار این وسط چکار میکنه؟) تو گروه مون پیام دادن که امتحان میانترم درس..... کنسل هست(برای دانشجویان خوشبختی که این درسو دارن) و دفاعیه خانم ...یان هم کنسل هست!(بنده خدا خانم ...یان!)

مدارس و دانشگاه ها تعطیل بودن امروز، چون این دو قشر دانشجو و دانش آموز هستند که هوای تهران رو آلوده میکنن! کلا مدارس و دانشگاهها تعطیل بشه مشکل آلودگی هوا حل میشه! اگر جوانان هم همه برن خارج از کشور که مشکل مملکت حل میشه! دقیقا ما دانش اموزان و دانشگاهیان مزاحم مرغ عشقایی هستیم که یکیشون شرق تهرانه و اون یکیشون غرب تهران و برای رسیدن به هم یک همت فاصله است!(گروه سنی هم ندارن از 14 ساله و پایین تر دیدم و همینطور برو بالا تا 70 و چند ساله! مرغ عشق 70 ساله ندیدین نمیدونید از چی دارم حرف میزنم!) ما قشر دانشجو و دانش آموز مزاحم دور دورِ این دوستان هستیم که اتوبان ها رو شلوغ میکنیم و نمیذاریم این دوستان براحتی به دور دورشون برسن! البته وقتی مرغ عشقا بهم برسن دیگه مهم نیست! اتفاقا از خداشونه ساعتها با هم تو ترافیک باشن! برای ماشین پشتیهاشون هم همچین بد نیست! بالاخره یه فیلم بدون سانسور هم میشه از تو همون ماشین تماشا کنن...


امروز زوج و فرد بود، دانشگاه هم تعطیل! البته اول نمیدونستم و بنا داشتم با اسنپ برم که وقتی متوجه شدم دانشگاه هم تعطیله دیگه خونه نشین شدم! دقیقا مثل همون ببر تهران! وقتی به یه ببر بگی اگر بیای تو قلمروت جریمه میشی بنظرتون انتخاب دیگه ای برای ببر باقی میمونه غیر از خونه نشینی؟

شهردار محترم تهران فرموده بودند که وضعیت دیشب آلودگی تهران به حدی بوده که باید شهر رو تخلیه میکردن ولی ما مردم همیشه در صحنه  ی تهرانستان پوست کلفت تر از این حرفها هستیم که صحنه رو خالی کنیم!

به فکرم رسیده بود یه چند روزی برم خارج شهر و یه مسافرت شب یلدایی تدارک ببینم که باز خبر رسید که یه سامانه بارشی تو راهه! کلا آچمز شدیم! یاد بایرام لودر  و ماجرای استخاره اش بخیر!




با این اوصاف لاجرم، منزل را بر هر آپشن دیگر ترجیح داده و با لباس خونه نشستم پشت این همدم همیشگی یعنی لپ تاپم..هم مقالاتمو میخونم..هم تو وبلاگ پست میزنم! آرامشی میده این وبلاگ بیان..اگر بخواهیم آرامبخش ها رو به ترتیب نام ببریم :

ترتیب مُسکّن ها:

-کدئین

-مرفین

-سرگذاشتن روی پای اَلِکس!

-وبلاگ بیان!



۹ نظر موافقین ۱۳ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۷

خیلی فکر کردم که آیا این عکس حرفه ای رو بذارم براتون یا نه؟ این عکس توسط یه عکاس کاملا حرفه ای تحت شرایط ویژه با تنظیمات خاص حساسیت، فوکوس، میدان دید، سرعت شاتر و رزولوشن و ....گرفته شده و القا کننده مفاهیم عمیقی به بیننده است که عبارتند از:

  • مکتب کارکردگرایی
  • مکتب تضاد
  • مکتب کنش متقابل نمادین
  • ویژگیهای گمنشافت
  • ویژگیهای گِزلشافت
  • تعارض هنجارها
  • ساختار هنجارمند
  •  نظارت اجتماعی
  • منش ملی
  • گروههای مرجع 
  • پایگاه انتسابی و پایگاه اکتسابی
  •  فرهنگ‌پذیری 
  • تأخّر فرهنگی
  • ضربه فرهنگی
  • نسبیت فرهنگی
  • مصرف بهینه آب
  • مصرف بهینه برق
  • از خود بیگانگی 
  • یقه آبی ها
  • طبقه بورژوا
  • فمنیسم
  • یقه طلایی ها
  • و....


این عکس  در حال ارسال به مهمترین مسابقات عکاسی جهان هست!...گفتم شاید بد نباشه یه عکس حرفه ای در رده جهانی رو از نزدیک دیده باشید!...نمیدونم بازم لازمه بگم که عکاسش خودم بودم یه نه؟:))))


۲۰ نظر موافقین ۱۲ ۱۹ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۳

تو دانشگاه های اروپا به دانشجویان دکترا حقوق میدن، البته اونا هم مثل تَراکتور کار میکنن! (رو فتحه ی تَراکتور تاکید دارم حتما تَراکتور بخونید!) ولی ما چی؟ ما دانشجوهای ایرانی مثل بولدوزر کار میکنیم! واقعا نمیدونید فرق تَراکتور و بولدوزور چیه؟ ما رو باش با کیا شدیم هشتاد و سه میلیون نفر!!! منو باش با کیا دارم جملگی طرح معیشتی می گیرم! راستی بعضی از اطرافیان من بهشون طرح معیشتی تعلق نمیگیره! منم بهشون میگم دختر یا پسر پادشاه! 4 درصدی! مرفه بی درد!!!! چرا نمیری کانادا؟؟:)

این غذای منه تو بوفه دانشگاه مون..

دلتون آتیش گرفت؟ درکتون میکنم!:) جالبه بگم عکس بالا هم جای صبونه و هم ناهار صرف شده! چیه؟ انتظار دارید منم مثل این خانمه بگم اینم شد زندگی؟ نخّیر! منم میگم خدا رو شکر..(البته من بیشتر عکس املت ها رو میذارم عکس کباب و پیتزاهایی که میخورمو نمیذارم که طرح معیشتی ام قطع نشه!!:))

از بین آشغال گوشتایی که به اسم همبرگر و کوکتل و بندری و جمیله و...(نه ببخشید داشتیم میزدیم به خاکی) هات داگ و فلافل و .. من املت رو انتخاب کردم..البته موندم با این قیمت گوجه(یک دلار! به قیمت 12 آذر 98) این املت رو اینا چیجوری با این قیمت به ما میدن!:) بازم دمشون گرم!

خدایا بابت همه نعمتهات شکر:

تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .

اَلِکسی دارم ، بهتر از برگ درخت .

دوستانی ، بهتر از آب روان... .

گمونم دیگه تا همینجا بسه! دیگه نبینم کسی به من بگه 4 درصدی!:) خدائیش پریشب 30 لیتر بنزین زدم حدود 100 تومن شد...هنوز جاش درد میکنه!:) ولی هنوز زنده ام...

من نمیدانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست؟

و  چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست!!!؟

(از لوکیشن های زیر باران شعر سهراب به سرعت عبور میکنیم چون جیززّه!)

زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است!

..

گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم!..

..

و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید!

....

وبدانیم اگر  کرم نبود زندگی چیزی کم داشت!

(این دقیقا پاسخ اونایی هست که میگن چرا مردم این همه فضولن؟:))

امیدوارم این روز جمعه ایه من روح سهراب سپهری عزیز رو مکدر نکرده باشم..روحت شاد سهراب....

 

دوستان یکم شعر بخونیم...یکم ادبیات...یکم موسیقی گوش کنیم....اصلا بهتون گفته بودم من سه شنبه گذشته سینما بودم! نگید خونه فیلم می بینم....برید سینما.....تنوع برای ادم لازمه.......مثلا شما آلوئه ورا کمتر بخورید...بجاش کتاب بخرید..برید سینما..برید تئاتر! روزای شنبه و سه شنبه هم نیم بهاست..از این سایت اینترنتی میتونید بلیط بخرید...تو تهران بیشتر از 10 تومن و تو شهرستان هم بیشتر از 8 تومن پول به بلیط ندید..تازه ارزونتر هم ممکنه گیرتون بیاد....فرداهم روز دانشجوئه بنا بوده بهمین مناسبت تخفیف بدن...خلاصه ما 96 درصدی های باید از لذت های کوچیک زندگی هم استفاده کنیم! راستش از خدا چه پنهون از شما که پنهون نیست؟ از شما پنهون؟؟(عه! من این جمله رو آخر یاد نگرفتم یکی هم درستشو یاد ما نداد!!:)) خیلی دوست دارم برم فیلم بنیامین رو ببینم ولی روم نمیشه:)))

 


دریافت

۲۲ نظر موافقین ۱۲ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۹:۵۳

الان: ساعت نه صبح روز دوشنبه یازده آذرماه سال نود و هشته

اینجا: اتوبان کرجه

هوا: فول ابریه

تارگت:برای ارائه یکی از پروژه ها تو راه شهر کرجم!


سمت راست اتوبان یه پژو 405 مشکی رو می بینم که راننده پیاده شده و در یک محوطه خاکی و نسبتا بزرگی، کپسول گاز رو به صورت وارونه روی لبه سمت راست صندوق عقب ماشینش قرار داده و مثل تنفس دهان به دهان، گاز کپسول رو از طریق شلنگ وارد مخزن گاز ماشینش میکنه

امیدوارم خطری نداشته براش!

کار بی خطری نیست ولی با این وضعیت بنزین شاید چاره ای نداشته پس منطقیه که خیلی سرزنشش نکنم تو دلم، امابقول معروف یَک تِـــمَن هم یَک تـــمنه، یه باک هم یه باکه و تو چه میدانی که یه باک بنزین آزاد برای این ماشین حدود 180 هزارتومن میشه؟  اما اگر خدایی نکرده اتفاقی افتاد چی؟ جز دعای سلامتی کاری نمیتونم براش انجام بدم.

حداقل رگولاتور، شیر فشار شکن و درجه فشارسنج لوازمیه که مورد نیازشه. انشالله که حرفه ایه ولی اگر من بودم این کار رو نمیکردم!

بهتر از من میدونید که غیر از گاز cng یه نوع گاز دیگه داریم که از اون به گاز مایع یا LPG یاد میکنند واکتانش خیلی نزدیک بنزینه و  بهتر از گاز cng هست ولی متاسفانه دولتها این گاز رو حمایت نکردن!، گاز کپسول هم از همین نوعه..

انرژی فقط نه در ایران بلکه در جهان کالای گرانبها و گرونیه هر چند گرونتر از جیب و جون مردم نیست!

همین الان هم دیدم پشت شیشه یه پراید مشکی نوشته بود:

  • یکی بود.....یکی نابود!
یعنی منظورش چی بوده؟ یعنی داره نابود میشه؟ یعنی شکاف طبقاتی؟ یعنی یکی بود و هستش یکی هم نیست و نابوده؟ ملت چه فیلسوف شدن!:)

یه پراید دیگه هم اینو نوشته بود پشت شیشه اش! واقعا شیشه عقب پراید داره جای پشت بار وانت نیسان رو میگیره:) نیسانی آبی ها اعاده حیثیت کنن!:)

  • یکی بود هنوزم هست!
اوه! مای گاد! این عاشقه!!! بخدا این عاشق زنشه!!! یا شایدم عاشقِ....!!!شایدم ناراحته! نمیدونم...شایدم مجرد باشه! ببین ملت چطور فسفر میسوزونن از ما!:) 
تو راه برگشت تو رادیو گفتن: درآمد یک خواننده برابر با 1400 کارمنده!!!! راست میگه؟ خواننده هم نشدیم!:) بنظرتون من از الان میتونم برم شروع کنم؟ خواننده سوسن خانوم یادمه یه زمان دانشجوی من بود..حتی یه رپر زیر زمینی!!!! هی لعنتی ها!!! چرا منو ارشاد نکردید!!!
۳ نظر موافقین ۱۲ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۹:۴۹