دیروز سالروز درگذشت خانم رخشنده اعتصامی معروف به "پروین اعتصامی" مشهورترین شاعر زن ایرانی معاصر در سن 35 سالگی بود. من علاقه زیادی به شعرهای ایشون دارم و فکر کنم به دلیل معاصر بودن و سبک شعری مناظره و روحیه ظلم ستیزی در اشعارشون مشهور شده باشند. جالبه که این شعر رو در 8 سالگی گفتند:
نخودی گفت لوبیایی را | کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟ | |
گفت: ما هردو را بباید پخت | چارهای نیست، با زمانه بساز |
من نقش اساتید مهمی از جمله استاد ملک الشعرای بهار ، استاد علی اکبر دهخدا و پدر گرامیشون رو در پرورش این بانوی شاعر چیره دست بی تاثیر نمیدونم. متاسفانه چون تخصصی در حوزه شعر ندارم نمیتونم وصف کامل ایشون رو داشته باشم ولی توصیه میکنم حتما شرح حال ایشون رو در ویکیپدیا که دم دست ترین منبع است و البته خب شاید سندیت و اعتبار زیادی نداشته باشه بخونید..البته نمیدونم کتابی هم در این زمینه هست یا نه ...خیلی نکات جالب و نشنیدنی از ایشون رو که اصلا اطلاع نداشتم در ویکیپدیا خوندم خصوصا در رابطه با ازدواج و مرگ ایشون.. شعری ظاهرا استاد محمدحسین شهریار در مورد پروین اعتصامی گفتند. من معمولا اشعار رو از این سایت میخونم...روحشون شاد...
یادش بخیر من بچه بودم این کتاب داستان تو خونه ما بود..چقدر این کتاب رو دوست داشتم....خوشبختانه این لینک بیشتر یا تمام صفحاتشو منتشر کرده..البته نمیدونم این لینک تا کی فعال باشه
امروز تو یکی از اتوبان های تهران، قهرمان مسافت ایران رو دیدم
ایشون یه پراید پلاک ایران 11 بودن که 1500000 کیلومتر مسافت طی کرده بودند
آیا فقط همین بوده؟ خب اگر کانتر کیلومتر پشت آمپر ماشین بعضی از این تاکسیهای گردشی تهران رقم یک میلیون رو ثبت میکرد اونا میشدن قهرمان مسافت.
راستی چرا بعضی از ماشینها کیلومترشون تا 6 رقم بیشتر رو نمیشماره؟ شاید بیشتر از این کیلومتر ماشین باید اسقاط بشه؟
اصلا چه معنی داره یه پراید یک میلیون و 500 هزار کیلومتر راه بره؟ یک میلیون و 500 هزار کیلومتر به چه قیمتی؟
واقعا کسی میدونه آخر ماجرا چی میشه؟ الان کنیزه مُرد یا خوب شد؟ یعنی مولانا هم با "پایان باز" شعر می گفت؟ بعد قرن هفتم مولانا از کلمه نفت صحبت میکنه؟! اگر اینطوره من مطئنم نهایتا یک قرن بعدش پتروشیمی هم داشتند فقط صداشو در نمیاوردن!:)
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشۀ بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند... از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است .
در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم . یک خانوادۀ روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعۀ کوچک ، شش گوسفند و یک گاو است . در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود، امّا صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمۀ تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد:
یادش بخیر...
به همراه جونز تا مرحله آخر تمام ماموریت ها رو انجام دادیم...چقدر تیر خوردیم!!!..چقدر کشتیم!!
بازی IGI2 هنوز که هنوزه برای من جذابیت داره
شاید جزو اولین نفرایی بودم که این بازی رو هنوز نیومده از میدون ولیعصر خریدم و بازی کردم
زیباترین آهنگ این بازی بنظرم این آهنگه که خیلی دوستش دارم و اثر Kim Jensen هست:
اگر این بازی رو تو عمرتون بازی نکردید بنظرم نصف عمرتون بر فنا..البته ما هم که کامل بازی کردیم یه قسمتی از نصف عمرمون فنا شد:)