نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴۵ مطلب با موضوع «مدیا :: صوت و آهنگ» ثبت شده است

چند روز پیش رادیوی ماشینم روشن بود و به طور اتفاقی شنونده برنامه گفتاورد از رادیو تهران شدم با موضوع تهران شناسی، در گفتگو با استاد نصرا..حدادی....این برنامه حدود ساعت 13:30 از رادیو تهران، این روزها پخش میشه و قسمتی که من شنونده بودم مربوط میشه به روز دوم فروردین 1402...برای من جالب بود.. خصوصا قضیه بستنی اکبر مشتی...نمیدونم چقدر برای شما جالب باشه.....دوست داشتید میتونید از آرشیو ایران صدا بقیه قسمتهاشو بشنوید..براتون فایل صوتی روز دوم فروردین را میذارم.

 

دریافت
حجم: 13.7 مگابایت

۰ نظر موافقین ۴ ۰۵ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۲۹

 


دریافت

۰ نظر موافقین ۸ ۲۸ آبان ۰۱ ، ۱۹:۳۹

چند وقتیه پورت یو اس بیِ فلشم شکسته....هنوز فرصت نکردم یکی بخرم...رادیو شده مهمون من و اسب سفیدم...یادش بخیر...شماها یادتون نمیاد..اون اوایل که رادیو پیام اومده بود...ما عشق رادیوها عاشق برنامه های داریوش کاردان بودیم...چند سال قبل هم کافه رادیوی مهران دوستی رو دوست داشتم..خدا بیامرزدش.این برنامه ها بقول معروف سگ داشت! بدجوری ما رو وابسته کرده بود...یه مدت بنفشه رافعی تو برنامه صبحگاهی رادیو جوان....قبل از اونکه رادیو جوان رو به اون فاطمه صداقتی فلان فلان شده به صورت کنترات بدن! آدمی که به شدت من متنفرم ازش!!!....کلا از اجرای هر مجری خوشمون اومد تو رادیو دیر زمانی نپایید! تلخیو تو خوب بلدی شیرین بودن کار تو نیست!...البته بودند کسایی که اجراهاشون طولانی بود....دیگه فرصت فکرکردن به این چراها رو ندارم...بعضی وقتها برنامه های علمی رادیو گفتگو رو که شبها پخش میشه و در مورد نجوم هست و تِم آسمان شب رو داره گوش میدم و ...و چه میدانند نسل جدید رها در اینستاگرام که قصه شب چیست؟!!!!

از وقتی برنامه زندگی پس از زندگی رو دیدم یکی از فامیلا رو دفعه دومه که دارم خواب می بینم! دیگه یه جوری شده آدمها رو ریز می بینم و همه رو تو یه بازی استراتژیک تصور میکنم و من از بالا دارم تماشا میکنم....دیگه برام واقعا هیچ چیزی مهم نیست بجز یه تویوتای اف جی کروزر 2023:)  حتی اگر شده باشه به قیمت ورود به  دهک 10 برام تموم بشه!:)

دریافت 

۴ نظر موافقین ۹ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۳۵

خب چکار کنم؟!

بنا بود دوتاشون پذیرفته بشن و من الان جای دیگه ای باشم..ولی نشد.....

دوباره تلاش میکنم....

"گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود"


دریافت

۵ نظر موافقین ۶ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۴۲

دوش وقت سحر از سکته نجاتم دادند...

واندر آن ظلمت شب، آب هویجم دادند..

 

بیخود از فشفشهء پرتو وای فای کردند

تازه از غار تلگرام  نجاتم دادند

 

چه مبارک سحری بود و چه لاونده شبی

آن شب سرد،که این ویبره به جانم دادند

 

بعد از این  روی من و آینه ی وصف الکس

که در آلمان خبر از جلوه وصلم  دادند

 

من اگر کام روا گشتم و تویوتاسوار چه عجب

مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

 

هاتف آنروز به من مژده این وصلت  داد

که بدان جور و جفا  صبر و ثباتم دادند

 

این همه شهد و شکر از سخنم میریزد

اجز صبریست کزان شاخ نباتم دادند

 

همت  احسان  و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم آلکساندارجان، نجاتم دادند

(باکسب اجازت از حضرت حافظ شیرازی و امید به عفو حضرتش مر احسان شیرازی را..)

 


دریافت

 

 

۹ نظر موافقین ۷ ۳۰ دی ۹۸ ، ۲۰:۰۸

یکی از خواننده های اهل کشور افغانستان آقای نظیر(نذیر)خارا ست که من چند وقتیه هر چند ایرانیم ولی آهنگ هاشو بخاطر آرامشی که دارن گوش میدم...

این آهنگ:

 

 


دریافت

۱۶ نظر موافقین ۱۱ ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۱:۳۳

بعد از خانه خدا،تنها خانه ای است که:

روزی ده ها بار می توانی بروی بدون دعوت

و هر بار صاحب خانه از دیدنت خوشحال و خوشحال تر می شود.

خانه ای که برای رفتن نیازی به دعوت ندارد

خانه ای که حتی خودت می توانی کلید بیندازی و وارد شوی

خانه ای که همیشه چشمانی مهربان به در دوخته تا تورا ببینند

خانه ای که یاد آور آرامش کودکانه توست

خانه ای که حضورت و نگاهت به پدر و مادر عبادت محسوب می شود و گفتگویت با آنها ذکر الهی است

خانه ای که اگر نروی دل صاحبخانه میگیرد و غمگین می شود.

خانه ای که قهر با آن ، قهر با خداست!

خانه ای که دو تا شمع سوخته اند تا روشنی به ما بدهند و تا وقتی سوسو میزنند، شادی و حیات در وجودت جریان دارد.

خانه ای که سفره هایش خالص و بی ریاست

خانه ای که وقتی خوردنی آوردند اگر نخوری ناراحت و دلشکسته می شوند

خانه ای که همه بهترین هایش با خنده و شادمانی تقدیم تو می شود

خانه ای که .........

 

چقدر خانه والدین به خانه خدا شباهت دارد

 

"قدر این خانه ها را بدانیم"

"قدر این فرشته های آسمانی را بدانیم"

شاید خیلی زودتر از آن که فکر کنیم

 دیر می شود.

@bakelasbashim

 

 


دریافت

 

 


دریافت

 

 


دریافت

 

۲۹ نظر موافقین ۱۱ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۴:۴۷

خب خدا رو شکر این تعطبلات مسخره هم تموم شد و دوباره افتادیم تو مسیر زندگی! دوباره همون آش و همون کاسه!:)

این داستان فیلسوفانه رو باید با دقت گوش کرد..نکات بسیار آموزنده ای در ان نهفته که به درد زندگی میخوره و مناسب شرایط امروز ماست:

 


دریافت

۶ نظر موافقین ۱۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۳۲