سیزده پدر ۹۸!
البته عنوان رو مخصوص اشتباه نوشتم! ..
سیزده پدر نه و سیزده بدر!
چه اینکه ما ایران زندگی میکنیم نه کالیفرنیا!:)
راستی گفتم کالیفرنیا به سرم زده با همین ناو اِبرام لینکلن که اومده خلیج فارس، برم به دیدار آلکس!:) هر وقت خواست برگرده، شما و دانشجوهام رو تو وطن تنها میذارم و میرم به دیدار آلکس!:)
میدونم دوریم براتون خیلی سخته! ولی چه میشه کرد!:)
بالاخره ناو به این عظمت تو راه امریکا یه نیش ترمز که میتونه نزدیک سواحل آلمان داشته باشه و منو پیاده کنه!..البته مطمئن نیستم آلمان اصلا ساحل داشته باشه یا نه! ولی فکرشو بکن تو خواب باشی یهو فرمانده ناو داد بزنه فرانکفورت! نبوووود؟؟؟!! منم با دستپاچگی و خواب الودگی بگم آقای راننده نگه دار پیاده میشیم!:) جدی میگم..میدونید چقدر در هزینه هام صرفه جویی میشه؟ خدا کنه حالا رو بوفه جا داشته باشه! تازه آلکس هم بپرسه چطور اومدی میگم با ناوِ اِبرام لینکلن!!! :) کلی هم کلاس داره! فقط دارم فکر میکنم چه دلیلی میتونم پیدا کنم که این ناو منم ببره!:) البته من که هواپیمای بی ۵۲ نیستم که بخوام با ناو برگردم!:) این چه فکری بود آخه؟! اصلا شده باشه با دمپایی برم فرانکفورت با اونا نمیرم! منو میبرن یکی شبیه ملامیناست نمیدونم یا ملانیا(خانم ترامپت رو میگم!)میبندن به بیخ ریشم حالا بیا و درستش کن! بارها گفتم اینجا بازم میگم....یا آلکس یا مرگ! من نظرم تغییر نمیکنه! این فکر هم از اینجا به ذهنم رسید که متاسفانه ساختار فکری ما از گذشته جوری بسته شده که چون قدیما ماشین کم بود هر کی بنا بود خالی برگرده ماهم باهاش همراه میشدیم!) الان که هر خانواده ای دو سه تا ماشین داره!حالا اصلا مگه ناو بناست خالی برگرده؟ چمیدونم...
بریم سر همون سیزده پدر خودمون! این بچه ها خواهرای خوش تیپم هر سال منو به صورت سینه خیز میکشنونن میبرن سیزده بدر! هر سال هم جوجه...هر سال هم خودشون تدارک می بینن میخرن درست میکنن میپزن میشورن بار میزنن و....منم فقط زحمت میکشم میخورم! البته امسال اون بادبزنشونو گرفتم من یه چند باز بادبزنو تاب دادم رو جوجه ها:)...منتهی چون اینجا خانواده رد میشه از بچه خواهرام عکس نمیذارم! امسال بدجوری رفتم تو کف منقلشون! خیلی جالب بود! یه دو تا عکس ببینیم علی الحساب!