نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

کمپوت آنانایس!

دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ ق.ظ

اصلا براتون مهمه من دیشب کجا بودم؟ من بخاطر گردن شکسته و شونه افتاده(شانه:اینترفیس دستان به گردن رو شانه میگن نه اونی که روی کله ی شانه بسره!) دیشب چهارتا آمپول زدم! اصلا میگید حالم بهتره یا نه؟ اگر باز هم جایی برای آمپول بیشتر داشتم، دکتره مینوشت برام!!...موقع رانندگی .پدال کلاچ رو نمیتونستم بگیرم، همه رو با دنده 2 اومدم! چه جوری اسم خودتونو گذاشتیم مخاطب؟؟؟! شما چطور بنی آدمی اعضای یکدیگرندی هستید آخه؟ اصلا بگید ببینم کمپوت آنانایس یا همون آنانانس ،مارک Dole تون کو؟ چرا هیشکی برای من کمپوت آناناس نخریده پس؟!!!! دیشب دکتره به شوخی به هر کدوم از مریضاش یه تیکه مینداخت! بمن گفت چکاره ای گفتم دانشجوی بدبخت دکترا..گفت همش پای کامپیوتری؟ گفتم یکم بیشتر از همش!!..گفت شماها و آرایشگرا همین مرض رو دارید...انگار داشت از یه طبقه انگل جامعه صحبت میکرد!.بی انصاف یه آمپول شبیه کورتون و از این روغنی ها هم نوشت، گفتم دکترجان 4 تا رو با هم بزنم؟ گفت خجالت بکش با این قد و هیکلت! آره همشو با هم بزن! نترس نمی میری! گفتم نه فقط یه سوال کردم! گفت آره جون خودت! خلاصه قبل از شروع دوره دکترا شنیده بودم اساتید راهنما مثل گاو شیرده،دانشجویان دکتراشون رو میدوشن، الان که این برای من ثابت شده است ولی یه چیز هم من باید اضافه کنم که خود دانشجویان دکترا هم تنشون میخاره و خودشون دوست دارن دوشیده بشن! یکیش خود من! یعنی یه  عرضه و تقاضای توسایدد یا دو طرفه س......دکتر گفته کارتو کم کن..ولی من هنوز پای لب تابم هستم.....بعد مرگم میخوام از تیر چراغ برق قبرستون کابل کشی کنم و شارژر لب تابرو داخل قبل وصل کنم به لب تابم  تا همیشه روشن باشه و بعد همه فایلهای داخل کامپیوترم رو بذارم رو حالت اسلاید شو حوصله م سر نره! نکیر و منکر هم اومدن میگم برید براتون ایمیل میفرستم!


موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۲۲

نظرات  (۱۱)

خب پس خداروشکر ما به همون مدرک لیسانس اکتفا کردیم و به دردهای دانشجوهای دکترا و پسا و پیشا دکترا مبتلا نشدیم چون من که اصلا دلم نمیخواد 4 تا امپول بزنم اونم توی یه روز!! اصلا من فوبیای آمپول دارم... آخرین باری هم که زدم برمیگرده به خیلی خیلی سال پیش که حتی یادم نمیاد!

این دوشیدن ها نر و ماده نداره؟! به حول و قوه ی الهی غیرممکن ها داره ممکن میشه!!

پاسخ:
لذت مدارج بالاتر علمی چنین دردهایی رو سهل و آسون میکنه
در این حد اطلاعاتم بالا نیست...
۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۱۴ دچارِ فیش‌نگار

هیکلی نداری که تو!

پاسخ:
باشه تو خوبی!

من به عنوان یک دانشجوی کامپیوتر بدبخت برم ترک تحصیل کنم پس با این حساب. بعدش هم برم سراغ یه شغل دیگه که همه‌ش در حال فعالیته و هیچ وقت یه جا ثابت نمی‌مونه! ۴ تا آمپول با هم آخه؟!

پاسخ:
چرا بدبخت؟ چرا ترک تحصیل؟!
خدائیش چهارتا رو با هم زد...دو تا یه طرف دو تا یه طرف دیگه..
اینا همه نشانه های عشق من به ادامه تحصیله
۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۵ فاطمه ‌‌‌‌

میگم، وسط کار از پشت میز بلند می‌شید راه برید یا حرکت کششی انجام بدید و این چیزا؟ تو جلوگیری از این دردهای دست و گردن موثره.

الان که می‌نویسم احساس می‌کنم دست و گردن خودمم درد گرفته :/

پاسخ:
بله درست میگید در هفته ساعتهایی رو ورزش میکنم
اما اینکه وسط یه شبیه سازی هیجانی بلند شی دولا راست بشی رو نمیفهمم و نو کتم نمیره:)

۲۳ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۳۳ بهارنارنج :)

اخ اخ اخ ببینید یعنی با این سیستم زندگی اگه ورزش نکنیم واقعا زود فرسوده میشیم و این بده

پاسخ:
ما ورزش کردیم و به این روز افتادیم
فرسودگی هم جزئی از زندگی ست...
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۳۶ فاطمه ‌‌‌‌

راست می‌گید یه وقتا آدم اینقدر درگیر کار می‌شه یادش میره اصلا😅

من خیلی وقته شبیه‌سازی هیجانی نداشتم، دیگه زیاد از حد وسط کارم بلند می‌شم دور می‌زنم :))

پاسخ:
بله همینطوره
عه؟ شما هم تجربه شو داشتید؟ منم خیلی به تفکر عمیق میرسم ناخودآگاه بلند میشم و قدم یا بقول شما دور میزنم:)))
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۴۳ دچارِ فیش‌نگار

:)) هوم منم خوبم.

 

کاش علمای کامپیوتر بروزی برسند که بی نام بودن آدما در فضای مجازی مجوز وقاحت شون نشه

پاسخ:
خدا رو شکر

حالا چرا فوش میدی؟:) شوخی میکنیم بدل نگیر  دوست عزیز:)
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۴۹ دچارِ فیش‌نگار

فقط به خاطر تو :) حله

پاسخ:
میسی که هسی کفشدوزک:)
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۵۱ دچارِ فیش‌نگار

:)) می تو

پاسخ:
:))) واکسن زدی؟
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۰۳ دچارِ فیش‌نگار

قبلشم همینجوری بودم :))

پاسخ:
ستاره بچینی:))

با درود فراوان بر دکتر احسان گرانقدر

خدا بد ندهد؛ بلا به دور! سرتان سلامت باشد استاد.

احسنت به شما که در ره پیمایش مدارج عالیه تحصیل، پیه هر سختی و حرج را بر تن مالیده و پیرو آن، به قول گابریل گارسیا مارکز، در این جهان اثری مثبت به جای می گذارید.

از خدا که پنهان نیست؛ از شما چه پنهان. ما آمدیم و یک تویوتا اف جی کروزر را از کمپوت آناناس، پر کردیم و با راننده ی دربست خدمتتان گسیل کردیم؛ راننده به هر دانشکده ی فنی رسید، مشخصات شما را اعلام کرد... اما یافتن مقدور نگشت و ما آن کمپوت ها و آن تویوتا را مرجوع نمودیم و در غایت، از این طریق جویای احوال شدیم.

باشد که رستگار شویم:)

تنتان سلامت، دلتان خوش و جایگاهتان امن امن باشد!

پاسخ:
سپاس
اگر مقالات ما اثری مثبت است پس یا اثر را درک نکرده ایم و یا مثبت  را 
در مورد تویوتای آنانایس هم خیالبافی بس است در روز روشن:)
همجنین...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">