امروز تشریفمو برداشتم بردم بوک گاردن یا همون باغ کتاب
پر از بوک های جور و واجور بود...هر چی که میخواستی
پشیمون شدم چرا به یکی از دو تا فامیلا نگفتم که ریز قیله ها(چیلدرن ها) یا همون بچه هاشونو بیارن،همراه اول سیم کارت مفتکی میداد بهشون،کلی هم برنامه علمی برای کودکان و نوجوانان تدارک دیدن....
هفشتا هم سالن سینما...راستش میخواستم برم به وقت شام ببینم دیدم واقثعا به وقت شام میشه و من وقتشو ندارم..نزدیکترین سانسی که به تایم من میخوره دوساعت معطلی داره بیخیال شدم و با خودم قرار گذاشتم دفعه بعد بیام همینجا ببینم.مصادره و لاتاری و بقیه رو هم دوست دارم ببینم اما کو وقت!
همه هم جمعشون جمع بود..از پینوکیو و روباه مکار و گربه نره(یا گربه ننه؟ کدومش درسته واقعا؟) بگیر تا کوزت و زورو و گروهبان گارسیا و حتی ژان وارژان و پرنس جان(همون شیره تو رابین هود) {مجسمه هاشون البته نه خودشون!}
خدا پدر و مادر کارپت ویوه رو بیامرزه که اینجا رو درست کرد..
راستی خانم م...د رو هم دیدم البته اون منو ندید....دانشجوی هم رشته ما در دانشگاه...بی انصاف نگفته بود همسرش تویوتای پرادو مدل جدید داره...هر چند به اسب سفید من نمیرسه!
در هر صورت روز خوبی بود فقط حیف فیلم نتونستم ببینم..