امروز باز جناب آقای مهندس تماس گرفت.
فرمودند با فلان دانشگاه داریم پروپوزال مینویسیم ولی متاسفانه کار عملی چندانی نکردن و نگرانیم از این بابت
(در دلم: خب به من چه ربطی داره؟)
کلی هم سوال علمی پرسیدند که از اونجا که تو روحیه ام نیست طاقچه بالا بذارم ناچار جواب دادم
و در انتها بازهم تاکید کرد آقای مهندس که سعی میکنیم که از حضور شما استفاده کنیم چون شما کار عملی داشتید!
پ.ن: آخه آدم درست و حسابی ساعت ها اومدم در جلسات فنی تون شرکت کردم، نظر دادم ، ایمیل زدم، نکاتی که به ذهنم میرسید رو کتبا فرستادم
اما دریغ از اینکه حداقل بخشی از پروژه تون رو با ما همکاری کنید....
پروژه میلیاردی رو بلدید با دیگران ببندید و فقط هر جا گیر میکنید یاد ما می افتید!
چکار کنم که بهم یاد ندادن هر کاری رو در ازای پول یا امتیاز انجام بدم؟؟؟
چکار کنم که بلد نیستم بهت یه نــــــــــــه بزرگ بگم و هزار تا راحتی- حیف که با شماره ثابت تماس گرفتی و الا مشترک موردنظرت در دسترس نبود آقای مهندس!!
تو کشور عزیز ما متاسفانه چهار چیز بی ارزش وجود داره:
1- جوون آدمیزاد
2- وقت آدمیزاد
3- علم و دانش(آموزش و تدریس)
4- تحقیق و پژوهش
بنظرم یکی از مهمترین مشکلات وبلاگ نویسی، نبود یک ارتباط منسجم و ساختار یافته بین کاربران وبلاگ نویسی هست
یه مثال بزنم، من یا شما یک تعداد از وبلاگ ها رو دنبال میکنیم بر حسب سلیقه و یا علایق خودمون
در بعضی موارد در صفحه وبلاگی که دنبال میکنیم و وبرای خودمون نیست پیام هم میذاریم
ولی هیچ وقت نمیتونیم از پاسخ صاحب وبلاگ مطلع بشیم مگر اینکه دوباره به همون صفحه سر بزنیم و این متضمن صرف وقت هست
لذا پیام ها در صفحه صاحب بلاگ و پاسخ هاش همون جا خواهد موند
این روال بنظرم مناسب نیست
اگر هم ارتباط نداشته باشی و صرفا با وبلاگ خودت کار کنی که شدنی نیست
جدیدا هم که لیست وبلاگ های بروز شده قابل رویت نیست
اگر با فروم یا انجمن آشنا باشید این مشکل در اونجا وجود نداره و موضوعات خیلی کلاسه بندی شده تر هست
البته وبلاگ مزایایی داره که فروم نداره ولی بنظرم این مشکل در وبلاگ نویسی آزاردهنده است.....
تو تلگرام به همچین مطلبی برخوردم گفتم برای شما هم بذارم..جالب بود بنظرم:
مردی گفت:
وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود
که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده!
وقتی نامزدشدیم،
بسیاری را دیدم که مثل او بودند!
وقتی ازدواج کردیم،
خیلی ها را از او زیباتر یافتم!
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
امروز رفتم به یکی از فامیلا سر بزنم
سمت تهرانسر بلوار امیرکبیر به یه قنادی برخوردم که....
یه کلاس دارم که تایمش ساعت 5 تا 8 بعدازظهر هست
تعداد دانشجوهاش هم کم هست و اکثرا آقا هستن
روز پنج شنبه بعد از درس سر کلاس یه بحثی با موضوع ازدواج شکل گرفت که منشا بحث دانشجویی بود که تازه ازدواج کرده بود و در دوران عقد بود
بابا پیش بینی!! prediction
عاقبت اندیش!!
برق اضطراری!!
باقلوا!!
هلو!!
آلبالو!!
ما کلی عکس آپلود کردیم تو بیان و کاسه کوزه امون رو اینجا پهن کردیم
لطفا دوستان دست اندر کار بیان مواظب باشید و حواستون به همه چی باشه
اینجا هم خانواده رد میشه و هم ما داریم زندگی میکنیم
یه کاری کنید نشیم مارکوپولو که هی از بلاگفا کوج کنیم بیاییم بلاگ بعد دوباره از بلاگ کوچ کنیم بریم جای دیگه!!!
و مثل جناب خان نگیم: «خدافظ بیـــــان، خدافظ»
ایشالا که اینجوری نمیشه هیچ وخ........
مرسی بیان