من نمبدونم چرا برخی از فلاسفه و متفکرین معاصر، پشت کامیون قرمز رنگ میشینن؟
علاقه به پایه یک و رانندگی میتونه تنها دلیل کار این فلاسفه معاصر باشه
عکسها رو تماشا کنید خودتون قضاوت کنید:
اگر خوانا نیست،بفرمایید جمله اشونو بنویسم اینجا..منکه میگم باید چندین صفحه از روش سرمشق بنویسیم!!!! (فقط 27 دقیقه داشتم رو همین یه جمله فکر میکردم!!!)
رفتم بیرون کارای باقیمونده آخر سال رو انجام بدم
یه نیسان آبی وسط خیابون نگه داشته داره بار میوه خالی میکنه
یکی در اومده بهش میگه داداش اینجا وسط خیابون نگه داشتیا
مبگه: بیخیال داداش..خیابون مال نیسانه!! خخ
دیروز یکیو دیدم کپی فرشاد
مو نمیزد با فرشاد، خواستم جلو برم و مثل همیشه با هم خوش و بش کنیم
ولی یادم افتاد فرشاد که دو سال پیش بخاطر بیماری سرطان فوت کرد!
دلم برای لبخنداش و قریحه طنزی که داشت تنگ شد!
ما دو تا بهم میرسیدیم اینقدر با هم شوخی میکردیم که خسته میشیدیم..
پسر خوبی بود..بچه اصفهان بود....و خیلی هم زرنگ و خوش مشرب
دیگه دسته گلِ گلچین روزگاره.......رفتند و ماهم میرویم..روح همه گذشتگان شاد
آخرسالی نمیخوام فاز منفی بدم....ولی یادم بشه تو سختیها و ناملایمات زندگی فاکتور زنده بودن رو که نعمت بزرگیه لحاظ کنم
خدایا ممنون که یه بهار طبیعتِ دیگه مهمونمون کردی.....
اصلا نمیخوام بدونم تبعه کدوم کشوری
از هر کشوری هستی مهم نیست
هر کجا به دنیا اومدی...اصلا برام مهم نیست
فقط فدای اون احساس مردونگی ات
فدای غریبیت، تنهاییت، بی کسیت
فدای اون صبر و تحملت و فدای اون امیدت به زندگی
فدای اون اعتماد به نفس و ایستادن سروگونه ات روی پاهای کوچیکت
که مردی رو تا تهش رفتی و در یک کلمه به تموم معنا مردی...مرد!!!