عجب روزی بود امروز
هنوز زانوهام داره تیر میکشه بس که امروز پله رفتم بالا و پایین
فردا بازدید داریم و نهایتا باید آماده باشیم
برد لن هم که امروز برامون بازی دراورد...در آینده نزدیک دارم براش
البته ما هم خیلی بهش بی محلی کردیم
برای دکتر.ک ایمیل زدم روز معلم رو تبریک گفتم و گفتم اگر ممکنه بنده رو به غلامی قبول بفرمایید.. یه چراغ سبز کوچولو نشون داده ، ببینم آیا امسال بالاخره باهاش همداستان خواهم شد که مراد ما بشه و ماهم مریدش؟
کلی باید رزومه بفرستم این آبادی و اون آبادی..هر آبادی هم کدخدا داره تا دلت بخواد...اصلا هم حسش نیست بخدا
بعضی موفقیت ها خیلی دنگ و فنگ دارن....کلا روح و روان آدم رو مثل این مداد تراش رومیزی ها می تراشن میریزن زمین!!!
حرص و جوشش یه طرف، بیم و امیدش یه طرف، هزینه ثبت نامش یه طرف، وقت و زمانش یه طرف!!!
آقای راننده سرنوشت!!!!!!!! میشه یکم یواشتر؟؟ دارم میارم بالا....
خدایا ناشکری نمیکنم ولی چه خبره این شش ماهه اول سال 95؟؟ همه اتفاقات بناست این شش ماهه اول سال اتفاق بیفته؟
نکنه بعدش باید تیک آف کنیم بیایم اون دنیا؟؟ ما رو که میشناسی...ما پایه ایم! چه اینور چه اونور!! (نه غلط کردم! شوخیشم جالب نیست! اگر اجازه بدی هنوز دوست داریم اکسیژن مصرف کنیم!!!)
در هر صورت این روزا به تمرکز بیشتری نیاز دارم...و باید تاریخ ها رو حفظ کنم...ثبت نام..مصاحبه! مراوده! مذاکره!! مشاعره!!!
تصورش هم برام سخته
بقول رضا صادقی؛ وایسا دنیا من میخوام پیاده شم!!!
اسم این ترانه "همه رقم موجود است" هست
یک ترانه اجتماعی، انتقادی تا قسمتی سیاسی با لکه های شوخ طبعی با وزش باد ملایم ابتکار... که به تدریح بر سرعت نقدها افزوده خواهد شد!
(چی گفتم :دی.... کم کم برم جای مهندس اصغری هوا رو پیش بینی کنم!)
چند سال پیش من این آهنگ رو گوش کردم که نمیدونم اخیرا چطور دوباره سر و کله اش پیدا شد!!
نوع کار جالبه بنظرم...
صرفنظر از دیدگاه انتقادی شاعر که بنده نظر خاصی ندارم ولی مشکلات اجتماعی رو به خوبی به تصویر میکشه
بازهم تاکید میکنم صرفا به عنوان یه آهنگ انتقادی این رو گذاشتم و اصلا هدف و منظور خاص سیاسی ندارم
همینطور به منفی بافی صرف هم اعتقاد ندارم که بگیم همه چی تمومه و کلا ناامید شیم، چون بنظرم تا شقایق هست زندگی...
ولی صرفنظر از برخی موارد حقایقی هم در شعر شاعر این آهنگ وجود داره
امروز باز جناب آقای مهندس تماس گرفت.
فرمودند با فلان دانشگاه داریم پروپوزال مینویسیم ولی متاسفانه کار عملی چندانی نکردن و نگرانیم از این بابت
(در دلم: خب به من چه ربطی داره؟)
کلی هم سوال علمی پرسیدند که از اونجا که تو روحیه ام نیست طاقچه بالا بذارم ناچار جواب دادم
و در انتها بازهم تاکید کرد آقای مهندس که سعی میکنیم که از حضور شما استفاده کنیم چون شما کار عملی داشتید!
پ.ن: آخه آدم درست و حسابی ساعت ها اومدم در جلسات فنی تون شرکت کردم، نظر دادم ، ایمیل زدم، نکاتی که به ذهنم میرسید رو کتبا فرستادم
اما دریغ از اینکه حداقل بخشی از پروژه تون رو با ما همکاری کنید....
پروژه میلیاردی رو بلدید با دیگران ببندید و فقط هر جا گیر میکنید یاد ما می افتید!
چکار کنم که بهم یاد ندادن هر کاری رو در ازای پول یا امتیاز انجام بدم؟؟؟
چکار کنم که بلد نیستم بهت یه نــــــــــــه بزرگ بگم و هزار تا راحتی- حیف که با شماره ثابت تماس گرفتی و الا مشترک موردنظرت در دسترس نبود آقای مهندس!!
تو کشور عزیز ما متاسفانه چهار چیز بی ارزش وجود داره:
1- جوون آدمیزاد
2- وقت آدمیزاد
3- علم و دانش(آموزش و تدریس)
4- تحقیق و پژوهش
بنظرم یکی از مهمترین مشکلات وبلاگ نویسی، نبود یک ارتباط منسجم و ساختار یافته بین کاربران وبلاگ نویسی هست
یه مثال بزنم، من یا شما یک تعداد از وبلاگ ها رو دنبال میکنیم بر حسب سلیقه و یا علایق خودمون
در بعضی موارد در صفحه وبلاگی که دنبال میکنیم و وبرای خودمون نیست پیام هم میذاریم
ولی هیچ وقت نمیتونیم از پاسخ صاحب وبلاگ مطلع بشیم مگر اینکه دوباره به همون صفحه سر بزنیم و این متضمن صرف وقت هست
لذا پیام ها در صفحه صاحب بلاگ و پاسخ هاش همون جا خواهد موند
این روال بنظرم مناسب نیست
اگر هم ارتباط نداشته باشی و صرفا با وبلاگ خودت کار کنی که شدنی نیست
جدیدا هم که لیست وبلاگ های بروز شده قابل رویت نیست
اگر با فروم یا انجمن آشنا باشید این مشکل در اونجا وجود نداره و موضوعات خیلی کلاسه بندی شده تر هست
البته وبلاگ مزایایی داره که فروم نداره ولی بنظرم این مشکل در وبلاگ نویسی آزاردهنده است.....