نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

من کمتر به سایت های خبری سرک میکشم امروز نمیدونم چرا گذرم افتاد باشگاه خبرنگاران جوان.....یه چند تا خبر خوندم گفتم شما هم در جریان باشید بنده هم در ولتاژ :)))) (برای ورود به لینک های مربوطه، در انتهای هر بند روی علامت # یا کلمات بولد کلیک کنید.)


  • یه ایرانی بره تگزاس تیراندازی کنه و تگزاس رو بهم بریزه!!! فکرشو بکن! (موسیقی متن فیلم کابویی)  #

  • جدیدا ملت چقدر فضول شدن و تو زندگی خثوثی ادمها سرک میکشن!! آخه بتو چه؟ تو رو سنننننننه؟؟ همه باید مثل تو رفتار کنن و مثل تو بپوشن؟ اون از شلوار باب اسفنجی سوشا جون!اینم از این!(نیاید انگ پرسپولیسی بمن بزنید ما با لنگیا و شیش تاییا کاری نداریم! تیم فقط تیم تشتک سازی ترپاخ تپه! )  آخه بیکاری برادر من؟ #

  • این یکی رو هم که خدا خیلی رحم کرده! خیلی عجیبه! نوشته انگشت نوزاد به خاطر چاقو اسیب دیده! خدا واقعا رحم کرده! این دوستان مشهدی بیان توضیح بدن که مشهد چه خبره؟ این اخبار یعنی چی؟ #

  • دیروز اتفاقی و از سر بیکاری نشستم برنامه احسان علیخانی رو دیدم ! میگن مخاطبای خاص این برنامه بیش تر خانوما هستن اونم بیشتر بخاطر اینکه ببینن حلقه نامزدی دست احسان هست یا نه؟:))) البته راست و دروغش گردن اونایی که میگن! من شنیدم و نقل قول کردم! الان هوادارای احسان علیخانی میریزن سرم! بابا ما نبودیم...احسان علیخانی حرف نداره اصن:))) البته ظاهرا دو تا وزیر و یه قلعه از برنامش تمجید کردن..بعضیا هم میگن فقط اشک ملتو میخواد در بیاره! خب دربیاره مشکلش چیه؟ بنظرم گهگداری اشک آدم هم در بیاد ضرری نداره! ما که هر وقت زدیم تلویزیون حاج ضرغام(الان دیگه نمیدونم واس کیه؟) محیط مردونه تلویزیون زد تو ذوقمون! چی میشد مثلا برنامه ماه عسل رو بدن آزاده برگزار کنه؛ خندوانه رو بدن سالومه به همراه جناب خان اجرا کنه! اخبار درشهر رو بدن ندا جناب! برنامه هفت رو بدن گلشیفته!!! برنامه دیروز امروز پسفردا رو هم بدن سارا رهبری! واقعا یکی بیاد بمن بگه مگه چی میشه؟ (خخخخخخخخخخخخ) در هر صورت برنامه دیروزشو  دیدم از تعجب شاخ دراوردم!! مگه میشه؟ مگه داریم؟ البته گفتنی در مورد اون برنامه زیاد دارم...ولی فقط یک کلمه که بقول ترانه ای: اینا همش کار دله!

  • یه تیتر هم کار کرده ولنگاری فرهنگی!# اینکه تو پاساژ کوروش چند تا جوون بیفتن بجون هم ولنگاری فرهنگیه یا تو مجلس چهار تا نماینده رکیک ترین فحش ها رو بهم بدن! ولش کن بابا ما رو چه به سیاست! فقط دوست دارم دست اون خبرنگار عزیز رو بگیرم و بهش مصادیق ولنگاری فرهنگی رو شفاف تر نشون بدم...ای کاش بدونیم کجا باید حساسیت نشون بدیم و کجا نشون ندیم

  • ضمنا تبغ آخرین یافته های پزشکی محصولات خانم مرغه رو تو یخچال نذارید!ا یا بذارید تو فریزر یا بذارید تو ماکروفر یا ماکروویو یا.... #

دیگه همیــــــــــنا
۳ نظر موافقین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۵

داشتم  در قعر فضای مجازی، کانالهای تودرتوی تلگرام رو در می نوردیدم، به این مطلب جالب برخوردم...

واقعا اگر صحت داشته باشه خیلی جالبه:


«در هنگام جنگ جهانی دوم بعد از چند هفته بالاخره یک سرباز موفق میشود چند روز مرخصی بگیرد.

وقتی به محل سکونت خود میرسد متوجه یک کامیون حامل تعدادی جنازه میشود که بسمت قبرستان میرفت وخبر دار میشود که دشمن آن منطقه را بمباران کرده است لذا برای آخرین بار قصد داشت به جنازه همشهریهایش نگاهی بیندازد که متوجه میشود کفشی در میان اجساد وجود دارد که شباهت به کفش همسرش دارد وبسرعت بسمت خانه میدود ومتوجه میشود خانه اش ویران شده لذا پس از این شوک بزرگ خود را به کامیون میرساند وآن جنازه را تحویل میگیرد که در قبرستان دسته جمعی دفن نشود وبا مراسم واحترام خاص دفن نماید ولی متوجه میشود  جنازه  همسرش هنوز نفس میکشد.

لذا او را به بیمارستان میرساند وان زن زنده میماند.

وسالها بعد صاحب فرزندی از آن زن میگردد.

زنی که قرار بود زنده بگور شود.

اسم کودکی که دنیا آمد ولادمیر پوتین رئیس فعلی روسیه است.

این داستان را هیلاری کلینتون در کتابش بنام گزینه های سخت قید کرده است.»



۷ نظر موافقین ۱ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۵

دیروز یکی از دانشجوها پیام فرستاده




بنده خدا اومده یه کاری کنه من پاسش کنم حواسش نبوده ، منو با باباش اشتباه گرفته! شایدم خیال کرده با باباش هم سن هستم!

آخه من اینقدر پیرم؟ 

بی انصاف؟

من جای باباتم؟

لااقل میگفتی منم جای خواهرتون!


ایشون همونی هستن که باباش تماس گرفته بود و به من پیشنهادای ناجور مالی میکرد!

شیطونه میگه بندازمش خلاص....تازه نامزدش هم تو کلاسمه...دو تاییشونو بندازم بجای ماه عسل برن درس منو ترم دیگه بخونن!

یه دل هم میگه نندازش گناه داره...

البته برگه اشو هنوز صحیح نکردم، نظر شما چیه، بندازمش؟


۸ نظر موافقین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۱

نمیدونم چه سرّی در این کلمه نهفته است؟ انگار آبه روی آتیش، کلید درهای بسته است!! یه جور ژلوفن حساب میشه ! دارم راجب به "صبر" میگم..

نمیخوام تریپ حرفهای کلیشه ای و آدم مثبت ها رو در بیارم، خودم یکی از نقاط ضعفم حداقل در گذشته همین بی صبری بوده

ولی این چند وقته نتایج صبر کردن رو دارم حس میکنم 

صبر کردن کار راحتی نیست..از عهده هر کسی هم بر نمیاد....

آدمی که صبر میکنه به قول فیروزِ سریال پادری حسابی میره تو آمپپپاس!!! و عَنَر عَنَر(درست نوشتم؟) باید راه سخت و طولانی رو طی کنه :)))

(الان نیاید پیام بدید که مگه بیکاری از این سریالا می بینی؟؟ چیه خووو؟ دوست دارم می بینم خووو) 

ولی آخرش به کسی که صبر میکنه چیزای خوب خوب میدن(البته معمولن)..شما به این چیزای خوب خوب بگو :موفقیت، رسیدن به هدف یا آقا کمال و یا پختگی تو زندگی..چمیدونم؟

تو برهه ای از زمان یعنی حدود 3 سال پیش مجبور شدم صبر کنم..مجبور شدم..اصلا نمیخواستم صبر کنم!! یعنی دوست نداشتم...دلم نمیخواست!

یکم عقلم بهم گفت..یکم هم با دکتر خ مشورت کردم، نتیجه گرفتم چاره ای نیست...باید! صبر کنم و صبر کردم.....خیلی هم سخت بود..پوستم کنده شد!

هر روز باید با یکی که دقیقا رو نِرو بود کار رو ببرم جلو..ولی ناگزیر صبر کردم و صبر کردم..

یادمه وقتهایی که از دستش عصبانی میشدم ناچارا تو خلوت عصبانیتم رو تخلیه میکردم ولی در ظاهر صبر کردم و هیچی نگفتم..لام تا کام...

خیلی سخته یه همچین رویه ای ..به کسی هم توصیه نمیکنم..بعید هم میدونم بتونید درکم کنید...(عه؟ مگه شما ها تا اینجا رسیدید و دارید هنوز میخونید؟؟)

مخلص کلام...امروز بعضی از این میوه های صبر کردن رو دیدم و ممکنه حتی به دستم برسه که مطمئنم خیلی شیرینه..یه چیزی در حد عسل..دعا کنید برسه به دستم..

در هر صورت چیز عجیبیه این صبر

آدمایی که مثل من کم صبر باشن خیلی نگران نباشن..... روزگار اجبارا صبورشون میکنه و مجبورن صبر کنن...منتهی اگر خودشون زودتر صبر کنن کمتر اذیت میشن

۳ نظر موافقین ۱ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۱

خیلی کار سختی بود....حفر کانال رو میگم

به لطف خدا یک کانال در اعماق تلگرام حفر کردم تا این دانشجوهای 2016 تنبل خان از اخرین وقایع مطلع بشن!

عجب دوره زمونه ای شده ایام امتحان اوناس مثلا من روز و شب ندارم!

مگر جرعت هم میکنی کسیو بندازی؟ دانشجوی 2016 هستن دیگه....بگذریم..میدونم حالتون دگرگون میشه صحبت از دانشجو و درس و .. به میون میارم...خب چیکار کنم فونداسیون فکری من این روزها حول همین مسائل دور میزنه

راستی کانال رو که حفر کردم دانشجوهای عزیز اومدن عضو شدن، چه محیط زیستی شده؟

بالاخره ادمیزاده  و هزار تا  کنجکاوی.... خود عکس آی دی ها باعث میشه آدم بیشتر کنجکاو بشه! 

تو آی دی ها از شیطان پرست داریم بگیر برو تا نئو نازی ..

از تریپ افسرده تا شکست عاشقی....

عاشق عینک دودی 15 مورد! 

مدل موی پسرونه 1 مورد! 

سیبیل چخماقی 3 مورد!

حبیب خواننده مرحوم 1 مورد!

گل و گیاه به مقدار لازم!

اسمایلی 4 مورد!

دست در گردن محبوب 3 مورد!

نی نی 2 مورد!

خدا پیغمبر و معنویات 2 مورد!

جملات حکمت آمیز 1 مورد........

۴ نظر موافقین ۱ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۶

یکی از بستگان تو بیمارستان بستری شده عصری با خواهرم رفتم ملاقاتش

اولا از ته قلب آرزو میکنم پای هیچکس به بیمارستان باز نشه..خصوصا برای یه همچین دردایی که مجبور بشه چندین ساعت علاف دیالیز بشه واقعا سخته تا نبینی درک نمیکنی چی میگم

صمیمانه برای ایشون و برای تمامی بیماران آرزوی شفا و سلامتی دارم

اما نکته ای که ذهنم رو مشغول کرده بود امروز این بود که اتفاقی که داره میفته اینه که با این روالی که داریم پیش میریم فامیل ها و بستگان رو یا روی تخت بیمارستان می بینیم و یا با بازماندگانش در مجالس ختمش شرکت می کنیم!

دیگه برای هم دیگه حاضر نیستیم وقت بذاریم تا همدیگه رو ببینیم و همه یه کلمه یاد گرفتیم که "گرفتارم" این گرفتاری رو خودمون بهتر از هر کسی میدونیم که بهونه است و حاضر نیستیم برای همدیگه وقت بذاریم! چه وقتهایی که پای نت و تلگرام سخاوتمندانه بذل و بخشش میکنیم ولی برای همدیگه دریغ از چند دقیقه!

البته تا وقتی که مجبور بشیم....اونم مواقعی که طرف میفته رو تخت بیمارستان یا به رحمت خدا میره دیگه مجبوریم اون رو روی تخت بیمارستان ببینیم یا تا منزل ابدی بدرقه کنیم ! البته باز اونایی که یه جو معرفت دارن..خیلی ها هم که اینطور مواقع: نو ریسپانس تو پیجینگ!!!!

خلاصه ما فامیلای گرفتار، عیادت کننده ها و تشییع کننده های خوبی هستیم برای تخت بیمارستان و یا خانه ابدی! ولی یه تماس یا یه خبر از هم گرفتن و مشکل همدیگه رو حل کردن، عمرا!!! محاله!! حرفشو نزن!!! حسش نی....مرده شور اخلاق و قیافه شو ببرن!!! اون اصلا ما رو آدم حساب نمیکنه اونوخ ما سراغ ازش بگیریم؟ چرا اون بمن زنگ نمیزنه؟!! و ......

امیدوارم یکم تغییر کنیم.............

 

۴ نظر موافقین ۱ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۴

این آهنگ رو نمیدونم از وبلاگ کدوم یکی از دوستان کِش رفتم!

برای اینکه مشقل ضمه؟ مشغول ذمح؟ مشغولزمه؟(درست ترینش رو خودتون انتخاب کنید) نشم، هر یک از دوستان قبلا این آهنگ رو منتشر کرده بگه من سریع سند ششدانگ منگوله دار با ذکر منبع به اسمش بزنم

ولی خودمونیم این آبجیمون حرفاش خیلی  آرامش میده به آدم ..نمیدونم چرا همش هم میخواد دست آدم رو بگیره! ولی ترانه هم قشنگ میخونه!

خلاصه گفتن اینو هنگام رانندگی گوش نکنید!

 


 

۷ نظر موافقین ۱ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۸

دیگه یاد گرفتم هر خبر خوشی که به دستم رسید زیاد خوشحالی نکنم

میدونم که هنوز هیچی تموم نشده و اول خطم..قضیه دو سال پیش هنوز یادم نرفته!

تازه چندین خان دیگه هم مونده که اونا هم باید پاس بشه

پیگیری ها، تلاش ها و آینده نگری های لازم باید مضاعف بشه تا بتونم با کمک خودش به هدفم برسم

تنها عکس العمل من فقط تشکر از خالق زیبایی هاست

تا همین جا هم با کمک خودش رسیدم و بعد از این هم بیشتر از گذشته به کمکش نیاز دارم..

در کل امروز روز خوبی بود

و بقول ظریفی:

یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست......

۳ نظر موافقین ۱ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۷