بعضی از دانشجوها نمیدونم چرا یه متن ساده فارسی رو نمیتونن بنویسن! طرف به اصطلاح اسمش دانشجوی کارشناسی ارشده، اونوقت متن پایان نامه اشو به زبان اصیل و سنتی فارسیِ دری بری! نوشته...بخدا خسته شدم از بس دنبال فعل و فاعل گشتم!...دو روزه دارم فصل اول رو میخونم هنوز تموم نشده! شونصد تا کامنت گذاشتم براش! باور کن از جزیره آدم خوارا یه نفر رو آورده بودم بهش فارسی یاد داده بودم از این دانشجوئه قشنگتر می نوشت!.....این گوگل ترانسلیت هم بد مصیبتی شده، طرف مقاله رو شوت میکنه تو گوگل ترانسلیت، فارسیشو کپی میکنه تو پایان نامه! الان بار دومه دارم کامنت میذارم، دفعه قبل به فارسیِ دربی بری سده ی 5 هجری شمسی نوشته بود، این بار ارتقا پیدا کرده به فارسی دربی بریِ سده ی 6 نوشته! هر کار میکنم تموم نمیشه! از اون طرف هم نمیتونم بی خیال بشم....اسمم رو پایان نامه اش خورده! به این نتیجه رسیدم هر کی خواست پایان نامه با من برداره، اول یک امتحان املا بعد یه امتحان انشاء حضوری ازش بگیرم، یه شعر هم از پروین اعتصامی بگم بره حفظ کنه! دستگاه سورس رو هم سوزنده این دانشجو!.شما نمیدونید چقدر محبت این آقا پسر تو دل من جا کرده میخوام بزنم منفجرش کنم! البته دانشجو خیلی تقصیری نداشت و عمر دستگاه به سر اومده بود....خدا رو شکر میکنم تدریس رو به حداقل رسوندم....واقعا وقت تلف کردنه...اونم با دانشجوهای این دوره زمونه...البته میدونم همه این جور نیستند و دانشجوی خوب هم داریم..ولی از شانس من، ابوعلی سینا یا ابوالحسن بهمینار افتاده گیر من!
قابل توجه خانم ها و آقایون دانشجو لازمه عرض کنم که:
بوی سیگار به هیچ وجه با ادکلن و اسپری و دئودورانت نمیره!
بوی این دوتا دو فرآیند مستقله و طیف بویایی انسان این دو بو رو به طور مستقل سِنس میکنه...
الکی ادکلن ها و دئودورانت هاتون رو هدر ندید:)
ضمنا بوی عرق هم چنین خاصیتی داره متاسفانه!
همونطور که درس شنیدن برای دانشجوها به صورت مجازی سخته، درس گفتن هم برای اساتید اونم به صورت مجازی سخته!
- صدا میاد؟
-همه هستن؟
-کسی سوال نداره؟
-بچه ها گوشه سمت چپ بایین اسلاید رو ببینید...آه این نشانگر چرا کار نمیکنه؟
-الان دقیقا چه کسی داره صحبت میکنه؟ لطفا اسمتون رو بفرمایید
-دوستان کسی سوالی نداره؟ { اصلا قیافه دانشجو رو نداری که متوجه شی مطلب رو گرفته یا نه؟}
قبلا یه ماژیک برمیداشتی و از این طرف تخته وایبرد شروع میکردی و با کلی سوال و جواب و فیدبک گرفتن از دانشجو که متوجه شی مطلب رو متوجه شده یا نه میرسیدی به آنسوی تخته! با افزودن مقداری نمک و ادویه طنز و شوخی که دانشجوها خسته نشن...و وسطاشم حرف های جدی ساندویچ شده که معمولا دانشجوها گوششون برای شنیدن اون حرفهای جدی تیزتر بود...و میگفتن بیشتر به دردشون میخوره...یادمه چند سال پیش بحث ازدواج سرکلاسم پیش اومد....جوری شده بود که دیگه بچه ها خودشون مشارکتی با هم بحث رو پیش میبردن و من فقط گوش میکردم..خوب شد اون جلسه صداشونو هم ضبط کردم و تو همین وبلاگم گذاشته بودم...قبلا که سر کیف تر بودم اون پست قایل مشاهده بود ولی الان رفته تو باقالی ها و پیش نویس ها..مثل خیلی از پستهای دیگه ام....نپرسید چرا که واقعا دلم خونه از این خودسانسوری و این رکودی بلاگستان!!....وبلاگم مِنو داشت و یه قسمت مِنوی دانشجوهام بود...برای هر کسی جذابیت نداشته باشه اون بخش برای من خیلی جذاب بود..عکس دانشجوهام رو هم گذاشته بودم....یه عکس بود که 4 تا دانشجوی پسر تا ساعت 4 صبح گروهی درس میخوندن و همه دستاشونو گذاشته بودن رو سرشون که یعنی پوستمون داره کنه میشه و اون عکسو به عنوان شاهد مدعا برای من فرستاده بودن:))..یادش بخیر....بچه های کارشناسی باحال ترن...تو کلاسای ارشد این صمیمیت رو کمتر دیدم...نه اینکه بچه های بدی باشن...ولی خب تعدادشون هم کمتره تو ارشد... من با دانشجوهای کارشناسی خصوصا آقایون شون خیلی راحت بودم و تو کلاس ما بچه ها خیلی صفا میکردن و کلی می خندیدیم...درس ام هم سرجاش بود...سختگیری هامم سر جاش.....ولی کلاسمون شاد بود....یادش بخیر..دلم برای اون دانشجوها و اون کلاسها تنگ شده حسابی...
پ.ن: من تو این عکس نیستم و همه شون دانشجو هستند...
تو دانشگاه های اروپا به دانشجویان دکترا حقوق میدن، البته اونا هم مثل تَراکتور کار میکنن! (رو فتحه ی تَراکتور تاکید دارم حتما تَراکتور بخونید!) ولی ما چی؟ ما دانشجوهای ایرانی مثل بولدوزر کار میکنیم! واقعا نمیدونید فرق تَراکتور و بولدوزور چیه؟ ما رو باش با کیا شدیم هشتاد و سه میلیون نفر!!! منو باش با کیا دارم جملگی طرح معیشتی می گیرم! راستی بعضی از اطرافیان من بهشون طرح معیشتی تعلق نمیگیره! منم بهشون میگم دختر یا پسر پادشاه! 4 درصدی! مرفه بی درد!!!! چرا نمیری کانادا؟؟:)
این غذای منه تو بوفه دانشگاه مون..
دلتون آتیش گرفت؟ درکتون میکنم!:) جالبه بگم عکس بالا هم جای صبونه و هم ناهار صرف شده! چیه؟ انتظار دارید منم مثل این خانمه بگم اینم شد زندگی؟ نخّیر! منم میگم خدا رو شکر..(البته من بیشتر عکس املت ها رو میذارم عکس کباب و پیتزاهایی که میخورمو نمیذارم که طرح معیشتی ام قطع نشه!!:))
از بین آشغال گوشتایی که به اسم همبرگر و کوکتل و بندری و جمیله و...(نه ببخشید داشتیم میزدیم به خاکی) هات داگ و فلافل و .. من املت رو انتخاب کردم..البته موندم با این قیمت گوجه(یک دلار! به قیمت 12 آذر 98) این املت رو اینا چیجوری با این قیمت به ما میدن!:) بازم دمشون گرم!
خدایا بابت همه نعمتهات شکر:
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .
اَلِکسی دارم ، بهتر از برگ درخت .دوستانی ، بهتر از آب روان... .
گمونم دیگه تا همینجا بسه! دیگه نبینم کسی به من بگه 4 درصدی!:) خدائیش پریشب 30 لیتر بنزین زدم حدود 100 تومن شد...هنوز جاش درد میکنه!:) ولی هنوز زنده ام...
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست!!!؟
(از لوکیشن های زیر باران شعر سهراب به سرعت عبور میکنیم چون جیززّه!)
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است!
..
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم!..
..
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید!
....
وبدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت!
(این دقیقا پاسخ اونایی هست که میگن چرا مردم این همه فضولن؟:))
امیدوارم این روز جمعه ایه من روح سهراب سپهری عزیز رو مکدر نکرده باشم..روحت شاد سهراب....
دوستان یکم شعر بخونیم...یکم ادبیات...یکم موسیقی گوش کنیم....اصلا بهتون گفته بودم من سه شنبه گذشته سینما بودم! نگید خونه فیلم می بینم....برید سینما.....تنوع برای ادم لازمه.......مثلا شما آلوئه ورا کمتر بخورید...بجاش کتاب بخرید..برید سینما..برید تئاتر! روزای شنبه و سه شنبه هم نیم بهاست..از این سایت اینترنتی میتونید بلیط بخرید...تو تهران بیشتر از 10 تومن و تو شهرستان هم بیشتر از 8 تومن پول به بلیط ندید..تازه ارزونتر هم ممکنه گیرتون بیاد....فرداهم روز دانشجوئه بنا بوده بهمین مناسبت تخفیف بدن...خلاصه ما 96 درصدی های باید از لذت های کوچیک زندگی هم استفاده کنیم! راستش از خدا چه پنهون از شما که پنهون نیست؟ از شما پنهون؟؟(عه! من این جمله رو آخر یاد نگرفتم یکی هم درستشو یاد ما نداد!!:)) خیلی دوست دارم برم فیلم بنیامین رو ببینم ولی روم نمیشه:)))
1-این دخترخانم هایی که کلی فرم دستشونه و میخوان جامعه آماری تشکیل بدن و پروژه درسی شونو انجام بدن، معمولا هم رشته شون انسانیه،، گزینه اولشون برای فرم پر کردن اگر اولیش من نباشم، قطعا دومیش هستم!
2-دخترخانمهایی که سرچهارراه اسفند دود میکنن و خب اصلا درجه معادله منحنیِ ابروهات براشون اهمیتی نداره و عاشق چشم و ابروت نیستن و طبیعتا پول میخوان!
3-دخترخانم هایی که تو فروشگاه های بزرگ و زنجیره ای یهو متوجه حضورت میشن و میخوان گوشت های وارداتیِ بچه گاوها یا همون گوساله رو قالبت کنن و با این ترفند که گوشتها تخفیف خورده و آف داره آمار فروش فروشگاه رو ببرن بالا! اینا مثل عبدالله ریگی هر کجای فروشگاه که باشم خودشونو میرسونن و منو دستگیر میکنن میبرن سر یخچال گوشت تو فروشگاه!
4- دخترانی که در ردیفهای بین صندلی های هواپیما،کرایه ها را جمع می کنند! نه ببخشید اون که اتوبوس بود و اونایی هم که کرایه هارو جمع می کردند سبیل کلفتهایی در نقش شاگرد راننده بودند! منظورم اونایی بودن که سریع میان تذکر میدن لطفا کمربندتونو ببندید! اول از همه میان به من میگن! اونا خبر ندارن که ما کمربندهامونو از تو خونه می بیندیم و میاییم! اونم کمربند مشکی دان 7!
5-دخترانی که نقش وزیتور یا استارتر را ایفا می کنند، هیچ وقت یادم نمیره در یک از استراحتگاه هایی که بین شهرها قرار داره روم به دیوار گلاب به روتون برای قضای حاجت رفتم دست به آب(بقول سید جواد رضویان) یهو دیدم یکی از این دخترخانم هایی که خیلی چره دلربایی داشتند و خیلی خوشرو و خوش اخلاق و خوش آرایش و خوش لباس و...(ولی انژباط صفر!!!) یهو جلوم ظاهر شد!!!
من اولش خیال کردم بخاطر اینکه خودمو خلاص کردم این جایزمه که از عالم ملکوت برام فرستاده شده!:) اولش که سلام کرد و داشت صحبت میکرد من تو حال خودم بودم و داشتم بخاطر این حوری الهی از خالق یکتا شکر میکردم!!::) ،تازه چشمام هم باز شده بود و بهتر میدیدم!:) بعد که دقت کردم دیدم داره میگه پاستیلهامون خیلی کیفیتش بالاست! گفتم چی؟ پاستیل؟ گفت بله برای خانمتون بخرید، تا خواستم بگم آلکس.. یهو دیدم داره یه پاستیلو بزور میکنه تو دهنم! البته با حرف نه با دستش! شما میتونی از دست این حورالعین ها پاستیل نگیری بخوری؟ نه میتونی؟ اگر بگی آره بخدا دروغ میگی!!!! ایرانی نیستی اگه بگی آره!!!:)
پاستیلشم از این کلفتا بود نمیدونم خرس بود؟ تمساح بود؟ شکل پاستیله رو میگم! در هر صورت گرفتم خوردم ولی خدائیش با همه پاستیلهایی که نخوردم خیلی متفاوت بود!! در محاسن این پاستیل و دخترخانم هرچی بگم کم گفتم..البته دخترخانومها که محاسن ندارن! خیلی هنر کنن سیبیل داشته باشن که اونم جدیدا یادگرفتن نابودش میکنن! دخترا مرد نیستن! میدونی رفیق! مرد نیستن! بلکه دخترن! در هر صورت نزدیک بود این زیباروی آسمانی دو سه کیلو پاستیل ببنده به ریش ما..کیلویی 20-30 هزارتومن! (نه قیمت الان قیمت یکی دوسل پیش)خدائیش داشتم میخریدم که یه لحظه بخودم اومدم گفتم احسان!! دو سه کیلو پاستیلو میخوای چکار؟ تو این همه سست عنصر نبودی؟ به دختره بگو میخوام درسمو ادامه بدم!!! یه نگاهی به اون دختر کردم، لبخند پیروزمندانه و قهرمانانه ای بر لبانش بود!!! گفتم الان حالشو میکنم تو قوطی این عجوزه ی اغواگرِ فریبا..گفتم ببخشید اینا اینجا باشه من یه لحظه برمیگردم!!! رفتم و پشت سرمم نگاه نکردم!!!! تقصیر خودش بود!!!! کسی که از دست به آب میاد بیرون رو اینجوری غافلگیرش میکنن؟ پاستیلتم تو سرت بخوره ای فرصت طلب!!!
بالاخره استاد راهنمای جان، اجازت فرمودند که هجرت از تلگرام لعنت الله علیها به سمت العیاذ بالله واتساپ سلام الله علیها اتفاق بیفته!!
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون؟ (یا از خدا چه پنهون ولی از شما پنهون نیست! راستی کدوم درسته مخاطب؟ چمیدونم؟ من همیشه سر این ضرب المثل مشکل داشتم! :)) خلاصه، یه درسی دارم این ترم که در مورد انواع آنتن ها برای دانشجوها صحبت میکنم و با روابط ریاضی، توابعِ شدت تشعشعیِ یوی تتا و فی، حسابی حالشونو میکنم تو قوطی(میتونیم:)) دیروز یکی از دانشجوهای پسر در جواب من که پرسیده بودم کدوم آنتن دایرکتیوتره جواب داد: بشقاب! (یعنی آنتن بشقابی!) یَک نگاه عاقل اندر سفیهی پرت کردم تو قیافه اش که بنده خدا فریز شد!! گفتم پسر جان! آنتن بشقابی نه و آنتن سهموی!! اگر بنا باشه زری خانم به آنتن ماهواره ی خونه شون بگه بشقاب، و تو هم که خیرسرت دانشجوی رشته مهندسی هستی بگی بشقاب، پس فرق تو و زری خانوم چیه دقیقا؟؟؟ داشت سکوتی در کلاس حکمفرما میشد که ناگهان در همین لحظه(درست مثل نیسان آبیِ سر چهار راه که نیست، ولی یدفعه ظاهر میشه)،یکی از پسرای نکته دان(ظریفی) جواب داد: استاد فرقشون در مکان شونه!!:)
من رفتم تو فکر ولی کلاس منفجر شد:)
پروردگارا! واقعا هدفت از خلق چنین موجوداتی که در سال ۲۰۱۹ اومدن تو لباس دانشجو، دقیقا چیه؟ با ما راحت باش خداجون:)