نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

بگذار و بگذر

نوشته های احسان

*/ سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد. ( پائولو کوئیلو)
*/ آرامشی که اکنون دارم،مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم(سیلویا پلات)
*/ تا باد مخالف نباشد، بادبادک بالا نمی رود!
*/میخوای واسه هدفت تلاش کنی یا میخوای یه عمر حسرت بخوری؟؟!!
*/ بندبازها درست موقع سه قدم آخر می‌میرن. چون فکر می‌کنند دیگه رسیدن و اون سه قدم رو با غرور بر‌می‌دارن.
*/ یگانه صافکار دلهای تصادفی خداست...
*/بدی بزرگ شدن اینه که دیگه زخمامون با بوس کردن خوب نمیشه!
*/ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻠﻬﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻧﻪ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ !
*/برای قایق های بی حرکت، موج ها تصمیم می گیرند..
*/به ما گفتن یک‌بار بیشتر زندگی نمی‌کنی، ما هم پاشدیم، جمع کردیم و رفتیم که زندگی کنیم، نگو همین پاشدن، جمع کردن و رفتن خودِ زندگی بود!
*/انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵۷۰ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

دلتون بسوزه یه بن کتاب گرفتم باقلوا !!!

کلا 200 هزارتومن باید کتاب بخرم تا مشمول 10+15 درصد تخفیف بشه

یعنی اگر 200 تومن بخرم 50 تومنش میشه تخفیف؟.....واقعا که! بنده نوازی فرمودن!

حالا من یکککاره از این سر تهران بلند شم برم شهر آفتاب کتاب بخرم که چی مثلا میخوان 50 تومن تخفیف بدن؟

هر چند نمایشگاه کتاب رو خیلی دوست دارم- اصلا کتابفروشی اگر بزرگ باشه یکی از جاهایی هست که از بودن در اونجا لذت میبرم

یه زمان هم کتاب شناس خبره ای بودم....کتاب به چشمم میخورد میفهمیدم چاپ چندمه!!!

.هی...جوونی کجایی که یادت بخیر!!!

راستی امروز تماس گرفتن که علیرغم تموم شدن مهلت بازهم نامه زدن به وزارت خارجه و درخواست تمدید مهلت کردن

برای چی؟ خب معلومه دیگه...اصلا چرا من باید این چیزا رو به شما بگم؟؟؟!!!

یه دل میگه برو یه دل میگه بمون..اگر درست بشه یه جور خوبه

اگر درست نشه یه جور خوبه!

یاد بایرام لودر افتادم، استخاره کرده بود بد اومده بود، می گفت اگر بمونیم صددام ما رو سرویس میکنه

اگر هم بریم که استخارش جالب نیست! پس ما چه کار کنیم؟

موندم روزهای آینده چه جور برای مصاحبه آماده بشم، تولیمو هم 23 همین ماه هست..اصلا وقت نذاشتم براش...

به نظر من یک ضلع موفقیت هر آدمی پشتکار هست، اگر من در زمان اول خلقت که همه چیز رو تقسیم میکردن، بجای اینکه برم تو صف فلافل ، رفته بودم تو صف پشتکار، الان اینجا نبودم!!! نه شما بگو..بودم؟؟؟؟!
میدونید کجا بودم؟ الان تو یکی از  آزمایشگاه های دانشگاه اوکلاهما یا منهتن داشتم برای رساله پست دکترا اماده میشدم و یکی دو ساعت دیگه راننده ام میومد سراغم تا تعطیلات آخر هفته با خانواده بریم نیوجرسی!!!
چیه؟؟
به ما نمیخوره این حرفا؟؟؟
شتر در خواب بیند ایزی لایف؟؟؟
شوخیشم زشته؟؟؟؟
بابا دست بردار.... گفتم که؟ اگر تو صف پشتکار رفته بودم!!!



۶ نظر موافقین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۰

امروز بدجوری لیز خوردم ولی خدا رحم کرد طوریم نشد..

جلوی در اتاقکی که برای پروژه ساختیم خیلی لیزه منم اصلا حواسم نبود..

از یه زاویه ای لیز خوردم هر چی فکر میکنم یادم نمیاد.....یعنی چهارشاخ گاردان رفت رو هوا!!

شانسم ساعدم نقش ضربه گیر رو ایفا کرد و منو نجات داد.

یکم درد داشت ولی زود خوب شد....زخمی هم نشدم شکر خدا

راستی یادم رفت بگم دیروز بهم زنگ زدن برای تدریس یه دوره تخصصی...دوره واقعا تخصییه و پولی هم که میدن از اون تخصصی تر..فقط خیلی دیلی داره پول دادنشون!

با کمال میل پذیرفتم..گفتند از دانشجوهای دوره قبل فیدبک گرفتن از تدریسم خیلی راضی بودن و گفتن چیز یاد گرفتن...خوشحال شدم

البته به روش نیاوردم پول دوره قبلی رو با دوماه تاخیر دادن..چون سریع یادم افتاد اینجا تهرانه نه فرانکفورت!

همینکه تماس گرفته و مشتری شدن خدا رو شکر

در پایان این جمله رو خیلی دوست دارم:



۵ نظر موافقین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۴

عجب روزی بود امروز

هنوز زانوهام داره تیر میکشه بس که امروز پله رفتم بالا و پایین

فردا بازدید داریم و نهایتا باید آماده باشیم

برد لن هم که امروز برامون بازی دراورد...در آینده نزدیک دارم براش

البته ما هم خیلی بهش بی محلی کردیم

برای دکتر.ک ایمیل زدم روز معلم رو تبریک گفتم و گفتم اگر ممکنه بنده رو به غلامی قبول بفرمایید..  یه چراغ سبز کوچولو نشون داده ، ببینم آیا امسال بالاخره باهاش همداستان خواهم شد که مراد ما بشه و ماهم مریدش؟

کلی باید رزومه بفرستم این آبادی و اون آبادی..هر آبادی هم کدخدا داره تا دلت بخواد...اصلا هم حسش نیست بخدا

بعضی موفقیت ها خیلی دنگ و فنگ دارن....کلا روح و روان آدم رو مثل این مداد تراش رومیزی ها می تراشن میریزن زمین!!!

حرص و جوشش یه طرف، بیم و امیدش یه طرف، هزینه ثبت نامش یه طرف، وقت و زمانش یه طرف!!!

آقای راننده سرنوشت!!!!!!!! میشه یکم یواشتر؟؟ دارم میارم بالا....

خدایا ناشکری نمیکنم ولی چه خبره این شش ماهه اول سال 95؟؟ همه اتفاقات بناست این شش ماهه اول سال اتفاق بیفته؟

نکنه بعدش باید تیک آف کنیم بیایم اون دنیا؟؟ ما رو که میشناسی...ما پایه ایم! چه اینور چه اونور!! (نه غلط کردم! شوخیشم جالب نیست! اگر اجازه بدی هنوز دوست داریم اکسیژن مصرف کنیم!!!)

در هر صورت این روزا به تمرکز بیشتری نیاز دارم...و باید تاریخ ها رو حفظ کنم...ثبت نام..مصاحبه! مراوده! مذاکره!! مشاعره!!!

تصورش هم برام سخته

بقول رضا صادقی؛ وایسا دنیا من میخوام پیاده شم!!!

۲ نظر موافقین ۲ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۰

امروز باز جناب آقای مهندس تماس گرفت.

فرمودند با فلان دانشگاه داریم پروپوزال مینویسیم ولی متاسفانه کار عملی چندانی نکردن و نگرانیم از این بابت

(در دلم: خب به من چه ربطی داره؟)

کلی هم سوال علمی پرسیدند که از اونجا که تو روحیه ام نیست طاقچه بالا بذارم ناچار جواب دادم

و در انتها بازهم تاکید کرد آقای مهندس که سعی میکنیم که از حضور شما استفاده کنیم چون شما کار عملی داشتید!

پ.ن: آخه آدم درست و حسابی ساعت ها اومدم در جلسات فنی تون شرکت کردم، نظر دادم ، ایمیل زدم، نکاتی که به ذهنم میرسید رو کتبا فرستادم

اما دریغ از اینکه حداقل بخشی از پروژه تون رو با ما همکاری کنید....

پروژه میلیاردی رو بلدید با دیگران ببندید و فقط هر جا گیر میکنید یاد ما می افتید!

چکار کنم که بهم یاد ندادن هر کاری رو در ازای پول یا امتیاز انجام بدم؟؟؟

چکار کنم که بلد نیستم بهت یه نــــــــــــه بزرگ بگم و هزار تا راحتی- حیف که با شماره ثابت تماس گرفتی و الا مشترک موردنظرت در دسترس نبود آقای مهندس!!

تو کشور عزیز ما متاسفانه چهار چیز بی ارزش وجود داره:

1- جوون آدمیزاد

2- وقت آدمیزاد

3- علم و دانش(آموزش و تدریس)

4- تحقیق و پژوهش


۶ نظر موافقین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۳۹

امروز چقدر کد یک ردیف شده تو کارنامه ام

حد نصاب بیشتر جاها رو آوردم

البته میدونم همه جا ممکن نیست  ولی مهم اینه که همونجایی رو که میخوام بتونم بیارم

 خدایا ممنونم......خدایاشکرت..حتی اگر باز هم موفق نشم


۳ نظر موافقین ۲ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۸